چگونه شکر این نعمت برآرم
که زور مردم آزاری ندارم
لسان الغیب نیز گفته است:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست
اما نرنجیدن مهم تر از نرنجاندن است چه آنکه آدمی هماره در رنج است . وریشه رنجیدن در توقعاتی است که برآورده نمی شوند .اگر توقعات ازبین بروند وبی خواستی پدید آید روئین تنی پدید می آید . شمس تبریزی گفته است: أدمی اگر رنجی دارد أن نیز جنگی است که با خود دارد( مقالات ص ١٠١) این جنگ همان فشار نفس بر خواستن وتوقع داشتن است.
حافظ علیه الرحمه فرموده است
وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
نیز گفته اند:
اگر خواهی نرنجی در حضور رنج وناکامی
مرنجان و مرنج وهرکه رنجاند مرنجانش
جفا دیدن وهمچنان وفا ورزیدن ؛ ویژگی انسانهایی است که نه اهل رنجاندنند ونه اهل رنجیدن
دعائی؛ نه کسی را می رنجاند ونه از کسی می رنجید انسان بی خواستی بود که چون بایزید بسطامی “ارید ان لا ارید “ گویان وخود خواسته در پی جلب رنج دیگران به خویش ورها کردن آنان از رنج بود .
دوم:
جان فدای نفس نادره مردانی باد
که کم وبیش نگشتند به هر بیش وکمی
دعایی در زمره همان نادره مردانی بود که شیوه دفع را بر رفع ترجیح دادند واز ابتدا تعلق به دنیا را برخویش نپذیرفتند.
مرحوم علامه طباطبائی فرموده اند:
تعلقات از بت های ظاهری بدتر است ، برای اینکه در بت های ظاهر به دید استقلال ، نظر نمی شود به دلیل : هولا شفعاؤنا عندالله (یونس ۱۸) و مانعبدهم الا لیقربوناذالی الله زلفی ( زمر۳) ولی در تعلقات به نظر استقلال ، نگاه میشود.(ثمرات حیات جلد ۳ صفحه ۲۰۳)
دعایی تن رها کرده ای بود که پیرهن نمی خواست (تن رها کن تا نخواهی پیرهن)
تعین چون نباشد خوش توان زیست
تعلق چون نباشد خوش توان مرد
رهبر معظم انقلاب در پیامشان بر همین نکات تاکید داشتند: “ ایشان برخوردار از صفات نیک و پسندیدهای بودند: صفا و سلامت نفس، فروتنی و سادهزیستی، پاکدستی و قناعت، ارادت عمیق و راسخ به امام بزرگوار و انقلاب و پایداری و وفا در دوستی و رفاقت”
سوم:
أشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند ونگشتند به أب ألوده
حضرت مولی الموحدین در خطبه ۱۸۳ نهج البلاغه فرموده است
خذوا من اجسادکم فجودوا بها علی انفسکم. از تن هاتان بگیرید و به جان هاتان ببخشید.
دعایی تن را به زحمات فراوان دچار می ساخت تا جان را پرورش دهد.
نگاه پرده پس زن دعائی حتی پرده تن را از برابر دیدگان او پس زده بود . خود را به دست خود می ساخت و هرگز در مواجهه با فکر نارسای نارس دیگران بر آشفته نمی شد .
هر زمان در حال رو انداختن به دیگران بود تا کار وامانده درمانده ای را چاره سازی کند. هستند بسیاری که حاضرند کار کسی را کارگشائی کنند اما حاضر نیستند از آبروی خود برای کار دیگران هزینه کنند ولی دعائی می کرد این کار را وهرگز نیز منتی بر کسی نداشت
چهارم:
نشانی دادهاندت از خرابات
که «التوحید اسقاط الاضافات»
اسقاط اضافات یعنی نسبت ندادن هیچ چیز به خود . با این معیار دعائی یک موحد بود چه آنکه هیچ گاه هیچ خدمتی را که کرده بود به خویشتن نسبت نمی داد. نگارنده در طول سالیان آشنایی با این مرد خدا هرگز ندید که در مقام تعریف از اعمال نیک خود بر آید . این خصلت ها را برخود نبسته بود بلکه ملکه وجودی اش بود. آخرین دیدارمان روز چهارشنبه ۴ خرداد همین ماه بود . در اتاقش در موسسه اطلاعات مثل همیشه در پذیرایی از مهمان قرار نداشت. از نظر او همه قابل احترام بودند .
پنجم:
عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دعایی واقعا عاشق بود . عشق این هدیه را به عاشق می دهد که می تواند از توجه خود صرف نظر کرده متوجه معشوق باشد. دعایی عاشق جنس انسان بود وفصل های جدا کننده نمی توانست این عشق را کم رنگ کند البته با همین خلق خوش بسیاری را از فصل های نا روا باز می داشت . دیدنش انرژی مثبت می بخشید . وندیدنش حس کمبودی را القا می کرد از زمره آنانی بود که
تو چنان زی که بمیری برهی
نه چنان چون تو بمیری برهند(سنایی)
سید محمود دعایی، در مقام محمود هم محمود ماند و محمود رفت.