ایده اولیه داستان «قمری توی ایوون» از کجا به ذهنتان آمد؟
از طرف کانون برای انجام یک پروژه به نام «بیست بیست» دعوت شدیم یعنی بیست صفات مثبت انسانی مثل نوعدوستی، ایثار، گذشت و حیواندوستی که من بلافاصله حیوان دوستی را انتخاب کردم و همان موقع موضوع «قمری توی ایوون» به واسطه محل زندگیام در ذهنم بود. ایده اولیه از جایی شروع شد که بالای در ورودی محل زندگیام یک قمری لانه ساخته بود و آنجا درحال به دنیا آوردن بچههایش بود؛ به همین سبب من همیشه نگران آنها بودم. این ایده همیشه در ذهن من بود و همیشه به این فکر میکردم که چگونه میتوانم یک جای بهتر برای این قمریها بسازم و زمانی که تصمیم گرفتم که این داستان را بنویسم بسیار درباره قمریها تحقیق کردم که دیدم آنها پرندگان آزاد هستند و به سادگی نمیتوان آنها را گرفت پس باید لانهای درست میکردم تا شاید آن لانه را قبول کند؛ چراکه حتی به جوجههای قمری نیز نمیتوان دست زد و اگر این اتفاق رخ بدهد دیگر آن جوجهها را به عنوان جوجه خود قبول ندارد و خب همین باعث وجود ایده در ذهن من شد. نکته دیگر این است که ما اعتقادات زیبایی داشتیم که همه را فراموش
کردیم و امروز بلاهای باورنکردنی به سر محیطزیستمان در میآوریم. ما ایرانیها اعتقاد داشتیم که اگر پرندهای در خانهات لانه میکند و به تو پناه میگیرد اصطلاحا برای تو «آمد دارد» یا حتی درباره مار نیز همین را میگویند که اگر ماری به خانه تو آمد آن را نکش و به آن آب و نمک بده تا زمانی که خودش برود حالا من با نوشتن این داستان میخواهم به نسل کوچکتر امید بدهم تا جهانی قشنگتر کنار هم بسازیم.
این داستان جنبه آموزشی دارد یا سرگرمی؟
نه لزوما آموزشی نیست؛ اما به هرحال یک صفت سنجیده را در هر آدمی در این داستان بررسی میکنیم. دختربچه این داستان قصد دارد حرفش را با تمام مخالفتهای پدرش به کرسی بنشاند و پرندهای را در خانه نگه دارد و کاری میکند که پدرش نیز با او همنظر شود و همه در راستای هدف او تلاش کنند و اگر بچهها مثبت فکر کنند طبیعتا میتوانند تاثیرگذار باشند.
چرا پدر خانواده با نگه داشتن قمری مخالف بود؟
قمریها معمولا روی شوفاژها لانه میسازند درست است که این کار اشتباه است؛ اما برای آنها مکان مناسبی محسوب میشود بهخصوص که قمریها در فصل پاییز و زمستان تخمگذاری میکنند و نیاز به جای گرم دارند و همین باعث دردسر میشود؛ اما آنها اطلاعی ندارند و فقط به دنبال یک مکان گرم برای خود هستند؛ البته که یک سری افسانهها درباره آنفولانزا هم ترس پدر خانواده است و ترس عجیبی هم نیست؛ چراکه طی این سالها انواع و اقسام بیماریها را دیدیم و پدر خانواده نیز جز کسانی است که از آن بیماریها دچار وحشت شده است.
مخاطب کودک با خواندن این کتاب از شخصیت آوین چه چیزی دریافت میکند؟
کودکان از شخصیت آوین حیواندوستی و دیگر دوستی را یاد میگیرند؛ البته که دیگردوستی به معنای اینکه یک انسان انسان دیگری را دوست داشته باشد نیست؛ بلکه همینکه بتوانیم یک گلدان را دوست داشته باشیم، آن هم در بچگی که آدم بیشتر به خود مشغول است تا به مسائل دیگر، اگر بتواند به غیر از خودش کس دیگری را هم دوست داشته باشد بسیار حرکت زیبایی است که میتواند به بقیه اهمیت دهد و نکته دیگری که کودکان از شخصیت آوین میآموزند پافشاری روی هدف و خواسته است و رفتن به سمت هدف که به کسی هم آسیب نزند و بهخصوص آوین با وجود بچگی دائما در حال تحقیق است که چگونه میتواند این پرندگان را کمک کند.
تصاویر کتاب چقدر در جذابیت کتاب تاثیر گذاشته و کودکان را به خواندن کتاب ترغیب میکند؟
تصاویر کتاب به نظرم بینظیر است؛ چراکه من کتاب را زمانی که چاپ شد دیدم و قبل از انتشار کتاب را ندیدم. تصاویر علاوهبر نو بودن یک حس نوستالژیک به همراه دارد و در عین حال تصاویر شلخته نیست و خیلی تمیز و مرتب است و کاملا خلاقانه است و رئالیته خاص خود را دارد؛ اما رئال هم نیست. تصاویر یک شاعرانگی خاصی درون خود دارد همچنین تصویرگری این کتاب در مسابقههای زیادی کاندید شده است و از شانس خوبم میتوانم بگویم اغلب تصویرگرهای خوبی برای کتابهایم نصیبم شده است؛ به نظرم این شانس نصیب هرکسی هم نخواهد شد.
زندگی با موجودی دیگر، چه توانایی یا احساسی به آدمی میدهد؟
من همیشه در کلاسهایم به بچهها توصیه میکنم به چیزی غیر از خودشان نیز توجه کنند؛ بهخصوص اگر حیوان باشد یا گل و گیاه؛ به این دلیل که دوست داشتن آنها باعث کسب کردن تجربیات زیادی میشود. مثلا من در کودکیام حیوانات زیادی داشتم و بیشترین تجربیاتم را از آنها گرفتم و دقیقا ده سال است که به مسئله محیط زیست میپردازم و این مسئله بسیار برایم اهمیت دارد و علاقه من به پرندهها از کودکی است؛ چراکه پدرم نیز به پرندهها علاقه داشت و خب خود به خود هر کتابی که مینویسم درباره پرندهها و محیطزیست است و این باعث میشود که محیط زیست بهتری داشته باشیم و حیوانها زمانی میتوانند درست زندگی کنند که ما محیط زیست را برای آنها در امان نگه داریم و زمانی که محیط زیست در امان باشد ما نیز زیست بهتری خواهیم داشت. اگر بتوانیم حیوانی را نگه داریم قدرت تخیل را در ما برمیانگیزد تا اینکه غرق زندگی رئال شهری باشیم که دیگر هیچ جذابیتی هم ندارد و فکر میکنم زندگی کردن با موجود دیگری مثل گل و گیاه و غیره میتواند از ما انسان کاملتری بسازد.