کسانی که بهعنوان مدیران فرهنگی انتخاب میشوند باید از میان دانشمندان انتخاب شوند؛ بنابراین در انتصابات باید دقت بیشتری کرد تا کسانی که از دانش تهی هستند در جایگاهی که نباید قرار بگیرند.
به گزارش افرنگ خبر /این بخشی از صحبتهای اسماعیل آذر، نویسنده و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی است که بزرگترین ایراد کشورمان در مورد فرهنگ را نداشتن نقشه راه و سازوکار منسجم و نداشتن اتاقی فکری میداند که اندیشمندانِ ما بنشینند و فکر تولید کنند و آن فکرها به عمل تبدیل شود و علت را دقتنداشتن در انتصاب مدیران فرهنگی میداند. همچنین معتقد است که وقتی کسی با صدای کلاغ آشنا شد بانگ خوش را همان صدای کلاغ میپندارد و چون بلبل نمیخوانَد صدای کلاغ مطرح میشود؛ بنابراین شاعران خوب باید تلاش کنند تا شعرهای خوب خود و شعرهای کهن را حتی بهصورت تکبیت در فضای مجازی رواج دهند. اگر مردم با این شعرها آشنا شوند آنوقت طبعشان دیگر اجازه نمیدهد که به سراغ شعرهای سُست برود.
آنچه میخوانید گفتوگوی خبرنگار با اسماعیل آذر، نویسنده و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران است.
مهمترین ویژگیهای شعر امروز را چه میدانید؟
شعر معاصر ما زبان خاص دارد، شعر امروز نشانههایی به ما میدهد و از خواندن آن میفهمیم که این شعر از شاعران معاصر است. اگر ما شعر معاصر را به چندگونه و بهطور خاص به دو تیره مختلف شعرهای آئینی و شعرهای مرسوم و متداول تقسیم کنیم، بیشترین نشانههایی که در شعر معاصر وجود دارد را به شکل زیر متوجه میشویم: در شعرهای متداول، گاهی دردهای جامعه را درون شعر معاصر میبینیم و گاهی به واژههایی میرسیم که این واژهها در شعر کهن نبوده است مانند واژه «پُست» مثلاً ایرج میرزا سروده است که «هزار پست ریاست بدان نمیارزد که خادمی ز درآید که خواجه معزولی» درصورتیکه تا قبل از دوره قاجار واژه «پُست» وجود نداشت، بلکه منصب و مقام داشتیم و نشان میدهد که این شعر از روزگار کهن به ما نرسیده است؛ بنابراین شعر معاصر ما زبان دارد.
دوم نکته این است که شعر معاصر پیچیدگیهای شعر کهن را ندارد، بهغیراز گروه خاصی که با مطالعه و دانش فراوان و واردات علمی، صادرات شعری داشتهاند و از شعرشان نیز مشخص است مانند مرحوم اخوان ثالث، زندهیاد ابتهاج، مرحوم فریدون توللی، شادروان رهی معیری و بسیاری دیگر که اهل مطالعه بودند. وقتی زندگی شاعران کهنِ روزگار را مرور میکنید خواهید دید که مثلاً هاتف اصفهانی هم شاعر بود و هم ریاضیدان و طبیب، یعنی آن شاعران به چندین هنر آراسته بودند. در میان شاعران کهنِ ما کمتر شاعری است که به واژگان و مفاهیم قرآنی تسلط نداشته باشد؛ اما بسیاری از شاعران معاصر البته نه همگی، کمتر مطالعه میکنند، درحالیکه شاعر امروز ما باید شعر دیروز را خوانده باشد، شعر دیروز را طی کرده باشد تا بداند چه چیزی بگوید و چه چیزی نگوید، باید تجربه دیروز را بگیرد تا این تجربهها امروز تکرار نشود؛ بنابراین یکی از ویژگیهای شعر معاصر، سادگی است یعنی هیچ پیچیدگی در آن وجود ندارد.
در مورد شعر آئینی نیز چند شخصیت قدسی است که بیشتر در مورد آنها شعر گفتهشده است؛ یک مورد که شعرهایی عاشورایی است که به نظر من پُربسامدترین شعرهای آئینی ما است، گروه دیگر شعرهایی است که در مورد زنان ارزشمند قدسی مانند حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت زینب(س) سروده شده است؛ ولی تمام شاعران کهن از «کسایی مروزی» به بعد، همگی معمولاً نخست یک تحمیدیه یعنی حمد خداوند و مهد و توصیف پیامبر اعظم(ص) را در شعر خود دارند مانند نظامی که چندین معراج را خلاصه کرده و پیرامون معراج حضرت پیامبر اعظم(ص) شعر سروده است، درحالیکه این دو رکن در شعرهای معاصر دیده نمیشود یعنی نمیبینیم یا خیلی کم میبینیم که اول حمد خداوند و بعد نقل پیامبر خدا(ص) آورده شده و ادامه داده شود.
آیا جامعه امروز توانسته با این نوع شعر ارتباط برقرار کند؟
شعر در ضمیر تاریخی ایرانیان نهفته است. ایرانی با شعر بزرگ میشود، در مدرسه شعر میخواند، مَثَل میخواند و وقتی مشکلی باز میشود گره آن را با شعر باز میکند؛ بنابراین در کشور ما (که میتوانیم نام آن را کشور معرفت و معنویت و کشور خدا بنامیم چون در شعرهای معاصر و شعرهای کهن رایحهی حضرت خداوندی حس میشود) پرداختن به جزئیات در شعر همواره باعث ارتباط مخاطب میشود، اما کلیتگفتن هم چندان برای خواننده جالب نیست.
امروز با توجه به پیشرفت فناوریها عرصه ارتباط شاعران نیز بیشتر شده و انتشار دل نوشتهها در فضاهای مجازی گسترش پیداکرده است که البته در چهارچوب شعری نیستند. چنین دل نوشتههایی در فضای شعر و ادبیات چه تأثیری دارد و تا چه اندازه باعث دیده نشدن شعرهای خوب خواهد شد؟
دل نوشتهها نیز بخشی از ذوق مردم ما است که همانطور که شما اشاره کردید در قالب شعر نمیگنجند یعنی عنصر خیال در آنها حس نشده و دیده نمیشود، ولی شاعران خوب ما انواع تلمیحات، انواع ایهام، صنایع مرسوم و غیرمرسوم را بهکاربردهاند مثلاً شعر شاعری مانند «سید حسن حسینی» که لقب شاعر عاشورایی را دارد در اوج است و این شاعر در تاریخ ثبت شده است. شاعرانی مانند قیصر امینپور، موسوی گرمارودی و معلم و بسیاری دیگر، شاعرانی هستند که خود را در تاریخ ثبت کردهاند. فضای مجازی چیزی نیست که برای آن سد گذاشت و بند کشید چراکه همه دوست دارند خود را ابراز کنند، اما اگر فضاهای مجازی غرق در حرفهای دلنشین و شعرهای خوب شود یعنی در چیزی غرق شود که هر خواننده و بینندهای را جلب و جذب کند طبعاً مواردی که با نام شعر گسترشیافتهاند، اما در قالب شعر جای نمیگیرند، بهتدریج کمرنگ شده و کنار میروند و کسی آنها را نمیپذیرد.
شعرِ امروز تا چه اندازه از قلههای شعر معاصر و شعر کهن تقلید کرده و آیا تقلیدها مؤثر بوده است؟
تقلیدِ شاعران امروز از شعر کهن بسیار کم است، بعضی از شاعرانِ امروز سعی کردهاند حرفهای روز را بزنند و دردهای جامعه را با تقلید از شعر کهن ارائه کنند که در مواردی هم واقعاً جذاب است، یعنی شاعران معاصر گاهی شعرهای جذابی دارند و من دوست دارم آنها را از بَر کنم و بهعبارتدیگر در ذهن انسان نفوذ میکند؛ ولی این شعرها مانند جواهری کمیاب است و بهوفور نیستند.
از نظر شما شاعرانِ امروز تا چه اندازه توانستهاند با جامعه همراه بوده و مسائل اجتماعی و انتقادی را در شعر خود ارائه کنند؟
عدهای شاعران طنز هستند و دردهای جامعه را در قالب طنز ابراز میکنند و عدهای شاعران طنز نیستند و دردهای مردم را در شعرهای عادی خود پژواک میدهند، اما این موضوع تقریباً فقط در میان شاعران تراز اولِ معاصرِ ما دیده میشود که در بین آنها کمتر شاعری است که دردهای جامعه در شعر او حس نشود.
اگرچه معدود شاعرانی هم هستند که به محتوا توجه میکنند، اما آیا میتوان گفت که شعر امروز دچار بحران در محتوا شده است؟
من در این سخن شک ندارم و حرف شما درست است، چراکه بسیار نادرند شاعران تراز اول که شعرشان واجد ماندگاری و لذتبردن باشد و دلیل این است که هرکسی ذوقکی دارد که البته آنهم به نظر من ستودنی است، اما من بارها از شاعران نوجوان و جوان خواهش کردم قبل از اینکه شعرشان صادر شود وارداتِ هزار سال تجربه شعری را داشته باشند و زحمت بکشند و بخوانند.
اکثر شاعران ما با مفاهیم قرآنی آشنا نیستند درحالیکه مثلاً در شعر شاعرانی مانند خواجوی کرمانی یا مولوی، عطار، حافظ و سعدی کمتر میتوانیم شعری پیدا کنیم که از قرآن مجید اخذ نشده باشد. اگر ما قران را نشناسیم و نخوانیم شعرهای این شاعران را هم نمیتوانیم جذبِ ذهن کنیم؛ بنابراین شاعران امروز باید زبانها را بدانند و حداقل باید زبان انگلیسی و عربی را بهخوبی بدانند و شعرشان را بخوانند چرا شعر زبان انگلیسی را بدانند؟ برای اینکه دریچهای باز شود و آنها بفهمند که در جهان چه خبر است و شاعران جهان چگونه شعر میگویند و اگر قابلیت داشته باشند شاعرانِ خوب ما آنها را بررسی کنند.
این در حالی است که شاعرانِ امروز این وقت را نمیگذارند و ترانهسرایان هم جز تعداد محدودی که قابلیتهای بسیاری را داشتند مثل بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی یا شهرآشوب و امثال آنها، در سایرین کمتر میبینیم که شعر ساختاری وجود داشته باشد یعنی شعری گفته شود که اجزای آن شعر با هم ارتباط داشته باشد و آنچه میبینیم پراکندهگویی و حرفهای تکراری است؛ ولی شاعران توانمند مانند رهی معیری، بیژن ترقی و امثال آنها برای شعرِ ترانهها زحمت کشیدند، پارهای از بار فرهنگیِ ما روی دوش آنها بوده و آنها وظیفه خود را انجام دادهاند؛ ولی ما امروز شعرهای سخیف را در بسیاری از ترانههای تاپ میبینیم، بهطوریکه هیچ تفکری پشت آن شعر نیست، هیچدانشی پشت آن شعر نیست، هیچ گرهی را از ذهن شنونده باز نمیکند و حتی او را شاد نمیکند و تماماً درد و غم عشقهای تهی از معرفتهای دروغین است.
پیشنهاد شما برای آشنا شدن ترانهسرایان و شاعران امروز با شعر شاعران کهن و شاعران بزرگ معاصر نیست؟
اتفاقاً من یکزمانی درباره این موضوع با آهنگسازان و خوانندگانِ خیلی خوب کشورمان صحبت میکردم؛ موضوع این است که وقتی میبینید شعرهای دهه ۵۰ امروز هم بازخوانی میشود نشاندهنده غنای محتوایی آنها است، درحالیکه الآن بسیاری از شعرها و ترانههایی که توسط خوانندگان خوانده میشود به دل نمینشیند. جوانان باید زحمت بکشند، فکر کنند، گوش کنند. بسیاری از ترانهای امروز بهگونهای هستند که وقتی آدم یکبار آنها را میشنود دفعه دوم تمایلی به شنیدن آن ترانه ندارد، چراکه وقتی آهنگسازان تراز اول و شاعران تراز اول کمکار میکنند و به میدان نمیآیند آنوقت ترانههای بد به میدان میآیند و نمایش خوب را به خود میگیرد و درجهدوها و درجه سهها لباس درجهیک به تن میکنند؛ یادآور آنهم شعر حافظ است که میگوید: «نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد؛ که گوش و هوش به مرغان هرزهگو داری» وقتی کسی با صدای کلاغ آشنا شد بانگ خوش را همان صدای کلاغ میپندارد و چون بلبل نمیخواند صدای کلاغ مطرح میشود؛ بنابراین شاعران خوب معاصر که تعدادشان هم بسیار زیاد است باید تلاش کنند تا شعرهای خوب خود و شعرهای کهن را حتی بهصورت تکبیت در فضای مجازی رواج دهند. اگر مردم با این شعرها آشنا شوند آنوقت طبعشان دیگر اجازه نمیدهد که به سراغ شعرهای سست بروند.
بنابراین شما اعتقاد دارید شاعران و ترانهسرایانِ خوبِ ما کمکاری میکنند؟ علت را در چه میدانید؟
شاعران و آوازخوانها و آهنگسازان خوب ما که دانش آن را دارند باید بهطور دائم کار تولید کنند، من به رئیس خانه موسیقی هم گفتهام که هرچه شما کار نکنید و هرچه کارهای خوب به بازار نیاید کارهای بد جای آثار خوب مینشیند. مثلاً به آهنگهای پاپ امروز نگاه کنید اگرچه معدود آثار خوبی هم در بین آنها دیده میشود و خوانندگانی هم که صدای خوبی دارند که به دل مینشیند ولی متأسفانه دیگر در بین خوانندگان پاپ جنس صدا مطرح نیست، وسعت صدا مطرح نیست، شعر مطرح نیست، درواقع یکچیزی برای خودشان است. درحالیکه به نظر من دکتر محمد اصفهانی قهرمان خوانندگان پاپ بهحساب میآید، وسعت صدا و موضوع شعرهایی را که میخواند ببینید! شخصیتهایی مانند او نباید بنشینند بلکه باید بهطور دائم کار فرهنگی انجام دهند و کارهای بزرگ بکنند و در جامعه منتشر کنند تا جامعه با صدا و شعر خوب آشنا شوند. خوانندگان دیگر مانند آقایان معتمدی، سالار قهرمانی، افتخاری، قربانی جزو خوانندگان درجهیک ما هستند و باید دائم ترانههای مختلفی بخوانند. اگر این اتفاق بیفتد آنوقت سازوکارهای آنچه که غیر فرهنگی و غیر اصولی است سست میشود و مردم خودبه خود جلب و جذب آنها را نمیشنوند.
دراینبین قابلیت روایت و قصهگویی اشعار تا چه اندازه میتواند مخاطب را جذب کنند؟
امروز میبیند شعری از صغیر اصفهانی مدتها ذهن و نظر مردم را به خود جلب میکند یعنی میتواند تأثیرگذار باشد، آنجا میگوید: «داد درویشی از ره تمهید/ سر قلیان خویش را به مرید/ گفت در دوزخ ای نکوکردار/ قدری آتش به روی آن بگذار/ بگرفت و ببرد و باز آورد/ عِقد گوهر ز دُرج راز آورد/ گفت در دوزخ آنچه گردیدم/ درکات جحیم را دیدم/ آتش هیزم و ذغال نبود/ اخگری بهر انتقال نبود/ هیچکسی آتشی نمیافروخت/ زآتش خویش هرکسی میسوخت» این شعر مدتها در دهان مردم بوده است. منظورم این است که کار خوب وقتی ظاهر میشود مردم میبینند. امروز فضاهای مجازی ما باید با کارهای خوب پُر شود، کارهای خوب و بزرگ را آدمهای بزرگ بروز میدهند و اگر این اتفاق بیفتد آنوقت ما میتوانیم به فضاهای مجازی امیدوار باشیم که دارد روبه بهبود میرود.
متأسفانه بعضی افراد زبان پارسی را به شیوهای استفاده میکنند که به آن آسیب میزند، این موضوع حتی گاهی در صداوسیما نیز دیده میشود. درمجموع و ازنظر شما چه چیزهایی به زبان فارسی آسیب وارد میکند و برای جلوگیری از این آسیب چه باید کرد؟
ما فقط باید جامعه را به کتابخواندن تشویق کنیم، هرچه جامعه را به مطالعه و کتابخواندن تشویق کنیم هم جامعه درخشانتر میشود و هم خرافات ازبین میرود و هم آثار ضعیف نمیتواند برای خود جا باز کند. آدمهای بزرگ باید به میدان وارد شوند و کارهای فاخر تولید شده و در فضاهای مجازی منتشر شوند. الآن یکی از آسیبها این است که نوشتار ما در فضای مجازی با گفتار ما یکی شده است، مثلاً به جای جمله «الآن پدر کار دارند» مینویسند «الآن پدر کار دارن» و حرف (د) را حذف میکنند که این موضوع بهتدریج در زبان محاورهایِ ما تأثیر خواهدگذاشت؛ بنابراین موضوع اول که باید به طور جدی به آن پرداخته شود اول کتابخوانی و دوم این است که اثرهای خوب بهطور مداوم به میدان بیاید؛ وقتی شما تار شهناز را گوش دهید دیگر از شنیدن یک تار ضعیف لذت نمیبرید و گوشتان به دنبال آن ساز است و درنتیجه، همه باید راه او را بروند و حتی از او جلو بزنند؛ این را میتوان به همهچیز تعمیم داد. لازم است که سیره گفتار من و همکاران ارجمندی که در دانشگاهها زبان پارسی را آموزش میدهند یا همکاران ما در دبیرستانها باید در مسیر تقویت و تحکیم زبان پارسی باشد. از سوی دیگر این موضوع به ذوق و تخصص آدمها نیز بستگی دارد؛ آدمی که مثلاً دکترای مکانیک دارد اگر شعر بگوید یا به این کار اقدام کند قطعاً دل ما شاد میشود و همینکه دوست دارد شعرِ خوب بشنود و موسیقیِ خوب را گوش کند خودش یک هنر است، یعنی گوشدادن و فهمیدن یک هنر است، ولی از این شخصیت انتظار بیشتری نمیتوان داشت.
توصیه شما به جوانان چیست ؟
تا زمانیکه شاعرِ ما و مردمِ ما کتابخوان نباشند نمیتوان از دل آن آدمهای بزرگ درآورد. زن بزرگ زنی است که اهل کتاب باشد، مرد بزرگ مردی است که کتابخوان باشد. آدم بزرگ، اهل کتاب و دانش است، یعنی یکی از نشانههای بزرگی ازنظر اجتماعی، آموزشدیدن و آموزشدادن است که ما بتوانیم از این طریق آدمهای بزرگی را تحویل دهیم و تربیت کنیم که طبعاً این آدمهای بزرگ کارهای حقیر نخواهندکرد؛ لا یسطُرُ مِن الخیر الا خیر. از خیر جز خیر صادر نمیشود و از یک دانشمند جز دانشمند چیزی صادر نمیشود.
با درگذشت هوشنگ ابتهاج یکی از قلههای غزل معاصر از دست رفت. دیدگاه شما چیست؟
ما تنها یک قلهنشین نداریم، شعر معاصر ما چند قله دارد؛ رهی معیری یکی از قلهها است، سیمین بهبهانی، امینی فیروزکوهی و بسیاری دیگر در قله قرار دارند و البته که ابتهاج هم یکی از قلههاست؛ همه آنها قلهنشین هستند، اما هریک سبک و سیاق متفاوتی دارند، مثلاً شعر مرحوم ابتهاج شعری است که در آن حافظه نقش پررنگی دارد و زبان شعری او ساده و دلنشین است و دردهای جامعه را با شیواییِ بسیار و هنرمندانه در شعر خود بازتاب میدهد و غزلهای او بر دارایی فرهنگی ما افزوده است، بنابراین در قله جای میگیرد؛ یا وقتیکه ما وقتی شعر رهی معیری را میخوانیم میبینیم که تمام واژهها یکییکی پرداختشده و روی آنها فکرشده است، یا شعر شفیعی کدکنی که یکی از قلههای ما در شعر معاصر است و نباید نام ایشان از قله دور شود.
این قلهها متأسفانه یکییکی از دنیا میروند اگرچه شعرهایشان ماندگار خواهد ماند، اما آیا کشور ما مانند آنها را در شعر و ادب فارسی خواهد دید؟
جز این نباید فکر کنیم؛ ما میتوانیم شاعران بزرگی در آینده داشته باشیم که بر قله بنشینند و حتی از قله هم فاصله بگیرند. کشور ما، کشور شعر و هنر معنا است و حتماً میتواند آدمهای بزرگی در خود پرورش دهد همانطور تا الآن نیز چنین بوده است.
نامیدن روز شعر و ادب پارسی به نام شهریار محل اختلاف بسیاری است. نظر شما نسبت به این موضوع چیست؟
بههرحال سلیقه افراد هم در این موضوع دخیل است؛ اینکه بگوییم چرا روز فردوسی به این نام نبوده یا سعدی و یا رودکی و یا مانند آنها؛ اما به قول مولوی «اسم کم جوی، رو مسما را بجوی» اگر این روز به نام شهریار هم نامگذاری شده است چیزی از اعتبار شعر در کشور کاسته نمیشود و یا به آن افزوده نمیشود. شهریار هم شاعر قلهنشین معاصر است، شاعری است دارای عاطفه و من هرگاه شعر او درباره پدر و شعرش درباره مادر میخوانم نمیتوانم جلوی گریستن خود را بگیرم و این نشان میدهد که شعر او مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد. البته درست است که شهریار مانند مولوی یک اندیشه مرکزی ندارد که شعر او حول آن اندیشه باشد، ولی شاعری درجهیک و توانا و شیرینگو است و نباید این موضوع را فراموش کرد.
از دیدگاه شما شعر خوب باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
یک شعر خوب باید عوامل زیر را در خود داشته باشد؛ اول عاطفه، دوم فرهنگ، سوم اسطوره و چهارم جامعه.
حاصل داشتنِ این ویژگیها شعرهای عمیق و تأثیرگذار خواهدبود؟
بله و البته حافظ حاصل میشود، مولوی حاصل میشود، سعدی حاصل میشود، فردوسی و نظامی حاصل میشود.
اصفهان علیرغم اینکه شهر فرهنگ و هنر است، ولی دههها است که بهطور عمیق به مسائل فرهنگی و هنری ازجمله ادبیات و خاصه شعر وارد نمیشود؛ گاهی رویدادی برگزار شده، اما به جریان مداوم تبدیل نمیشود. شما چطور فکر میکنید؟
من هم در این زمینه با شما همعقیده هستم. من از اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و سایر متولیان و نهادهای فرهنگی و هنری این استان و این شهر استدعا میکنم که از فعالیتهای روزمرگی بیرون بیایند تا اتفاق بنیادی در زمینه فرهنگ و هنر روی دهد. باید نقشه راهی برای شعر و فضاهای فرهنگی تعیین شود و مخصوصاً حضور دانشآموزان و دانشجویان در مکانهای مختلف در زمینههای فرهنگ و هنر بیشتر شود، سخنرانیهای مختلف درباره مباحث فرهنگی برگزار شود، شعر بخوانند و مشاعره برگزار شود.
من نمیگویم آنها کمکار هستند، ولی نمیبینیم که این نهادها نقشه راهی ارائه کنند و بگویند ما باید این راه را برویم و در این سال به اینجا برسیم. تمام شهرها و روستاها باید شبهایی داشته باشند و بنشینند شعر بگویند و شعر بشنوند مثلاً محورِ بخشی از فعالیتها در زمینه شعر، شعر امام حسین(ع) باشد، شعر حکمت و معنویت باشد، داستان بدهند تا بچهها آن را به شعر درآورند، شعر آئینی رشد کند، غزل رشد کند، قصیده رشد کند. در سایر هنرها نیز باید اینگونه باشد و برنامه ارائه شود، اما با توجه به اینکه حوزه تخصصی من شعر است باید بگویم کاری انجام نشده و اگرهم کاری انجام شده باشد آنقدر نیست که همه جانبه و همه جاگیر باشد. من نمیبینم که در کار فرهنگ صعودی صورت گرفته باشد، درحالیکه انقلاب ما فرهنگی است، رهبر فرزانه ما فرهنگی است و سخنرانیهای ایشان درباره شعر و زبان پارسی در کتابی هم جمعآوری شده است که این موضوع نشان میدهد باید به شعر و زبان پارسی توجه شود و اگر هم ما بخواهیم به مطالبات رهبری پاسخ دهیم باید حداقل این کارها را انجام دهیم.
از دیدگاه شما مشکلات فرهنگی و هنری کشور از جمله حوزه ادبیات و شعر از چه چیزی نشأت میگیرد؟
هر جا آن شخص بالادستی در یک اداره یا منصب بالاترین دانشِ آن کار را داشته باشد همهچیز را سمت تعالی میبرد یعنی کسانی که بهعنوان مدیران فرهنگی انتخاب میشود باید از میان دانشمندان انتخاب شوند. طبیعی است که یک کارمند (که البته او هم عزیز است و زحمت میکشد و عزت او برای ما واضح است و طبعاً محترم و ارجمند است) ولی ممکن است در مورد مثلاً مسئله فرهنگ نتواند کاری انجام دهد. ما اصولاً باید کسی را در ارتباط با دانش او به او کار دهیم. کسانی که بهعنوان نماینده فرهنگی ما به کشورهای دیگر میروند آیا متخصصان فرهنگ و هنر کشور هستند؟ آیا آنها از فرهنگ و هنر و شعر و داستان کشور ما اطلاعی دارند؟ اگر میدانند که ما آنها را روی چشم خود میگذاریم و اگر هم نمیدانند باید تلاش کنند. بزرگترین ایراد ما در مورد فرهنگ این است که سازوکار منسجمی نداریم، نقشه راه نداریم، اتاقی نداریم که اندیشمندان ما بنشینند و فکر تولید کنند و این فکرها به عمل تبدیل شود. به نظر من در انتصابات باید دقت بیشتری کرد تا کسانی که از دانش تهی هستند در جایگاهی که نباید قرار بگیرند و عالمان دور بنشینند.
برای تغییر شرایط فرهنگی هنری و بهبود آن چه پیشنهادی دارید؟
اولازهمه فرهنگ ما در کشور باید نقشه راه داشته باشد، دوم اینکه از شخصیتهای علمی استفاده شود، سوم اینکه نظارت تام و تمام صورت بگیرد، مورد چهارم این است که قبل از اینکه کسی در حوزه فرهنگ کار کند باید اثباتشده باشد که میتواند در این حوزه فعالیت کند و سواد لازم و دانش کافی برای پیشبرد اهداف فرهنگی را دارد، پنجمین مورد این است که کسانی در مشاغل فرهنگی قرار نگیرند که یعنی اهلیت با کار فرهنگی ندارد و تحصیل و تخصصشان در این کار نیست، بلکه به کارهای دیگر گماشته شوند، چراکه فرهنگ حائز اهمیت است و روحیه جامعه را میسازد؛ بنابراین باید بهترینها ازنظر علمی در حوزه فرهنگ کار کنند. بهنظر من وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را هم خیلی ذوقمندانه دلش میخواهد امور فرهنگی هنری ارتقا پیدا کند و از هیچ کمکی هم دریغ نمیکند، اما زمان میبَرَد تا به منصه ظهور برسد و لازم است کسانی که اهل ذوق و فرهنگ هستند به او کمک کنند تا فکر مساعد وزیر جامه عمل به خود بپوشاند.
ارسال نظرات