گفتگو با رحیم دهقان
عرفیسازی یعنی تمایل داشتن به دنیوی ساختن مفاهیم و آموزههای دینی یا محدود کردن قلمروی کاربرد آنها .
به گزارش افرنگ خبر / کتاب «عرفیسازی دین در تفکر نواندیشان عرب معاصر؛ نواندیشان مصر معاصر» نوشته رحیم دهقان عضو هیاتعلمی دانشگاه شهید بهشتی بهتازگی توسط مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی منتشر شده است. این کتاب، به بررسی یکی از جریانهای موثر فکری در جهان عرب، موسوم به عَلمانیون مسلمان پرداخته و نویسنده کوشیده است آرای اندیشمندان مصریتبار موثر و هدایتکننده این جریان را معرفی کند. این کتاب در دو بخش کلی تنظیم شده است: بخش اول به تبیین مساله عرفیگرایی و شناسایی جریانهای نواندیش در جهان عرب و نیز مسیرهای ورود تقریرهای عرفی از دین به جهان اسلام و بخش دوم به تبیین و بررسی مولفههای عرفیکننده دین در اندیشه پیروان این جریان پرداخته و آرای برخی از مهمترین چهرههای این جریان فکری را مورد تحلیل و بررسی قرار داده است.
در مقدمه این کتاب آمده است: «هدف اولیه مولف، آشنا کردن خواننده با اندیشههای نواندیشان معاصر در جامعه عرب است تا از این طریق، نوعی هوشیاری را نسبت به ترویج تفسیرهای عرفی از دین به جامعه اسلامی تزریق کند.» بهبهانه انتشار این کتاب، گفتوگویی با مولف داشتهایم که در ادامه میخوانید.
مولفهمحوری در عنوان این اثر «عرفیسازی دین» است. اگر ممکن است قدری درمورد این اصطلاح و نسبت آن با مطالعات اسلامی توضیح دهید؟
به نحو مبسوط من درمورد این اصطلاح در کتاب سخن گفتهام اما به نحو اجمال باید عرض کنم مراد ما از عرفیسازی یا عرفیگرایی همان سکولاریسم است. سکولاریسم، در مفهوم عام خود به معنی انکار مرجعیت دین در اندیشهها و ابعاد مختلف زندگی یا محدود کردن قلمروی دین و احکام آن در زندگی است. در مفهوم عام، هر نوع فروکاستن آموزههای دینی از جایگاه اصیل خود یا محدود کردن قلمروی کاربرد آن را میتوان عرفی کردن آن آموزه دانست. بر این اساس، عرفیسازی یعنی تمایل داشتن به دنیوی ساختن مفاهیم و آموزههای دینی یا محدود کردن قلمروی کاربرد آنها که نتیجه آن درنهایت سوق دادن دین از حیطه اجتماع به امور فردی خواهد بود. توجه به این نکته لازم است سکولاریسم یا عرفیگرایی با سکولاریزاسیون یا عرفیشدن متفاوت است. سکولاریزاسیون، فرآیند غیرقابلبازگشتی است که طی آن، برخی معتقدند جوامع از سلطه عقاید مابعدالطبیعی آزاد میشوند و واقعیاتی که در قلمروی دینی جای دارند به محدوده امور غیرمقدس و طبیعی منتقل میشوند. به تعبیر الیاده، سکولاریزاسیون به فرآیندی از زوال فعالیتها، باورها، روشهای اندیشه و نهادهای دینی مربوط است، درحالی که سکولاریسم یا دنیویگری، یک ایدئولوژی است که تلاش دارد آموزههای دینی را بهصورت عرفی و بدون نیاز به دین یا دستکم با تکیه بر دین حداقلی، تبیین کند. آنچه در این اثر موردبحث است، عرفیگرایی است؛ هرچند به تناسب گریزهایی به بحث عرفیشدن نیز زده شده است.
این تعریفی که از عرفیگرایی بیان کردید مورد توافق اندیشمندان است؟ اندیشمندان عرب هم همین برداشت از عرفیگرایی را دارند یا معنایی متفاوت را اراده میکنند؟
بین اندیشمندان عرب، گروهی ازجمله عزیزالعظمه بر این باورند که این واژه را باید به کسر عین «عِلمانیت» خواند و آن را برگرفته از «عِلم» به شمار آورد، اما گروهی دیگر ازجمله عادل ضاهر، محمد یحیی، جمیل قاسم، سفر الحوالی، و محمد عماره آن را برگرفته از «عالَم» و به معنای جدایی عالم الوهی از عالم دنیوی میدانند. کسانی که این واژه را با فتح عین بهکار میبرند، آن را از عالَم به معنای دنیا، مشتق دانسته و آن را نوعی دنیوی شدن و غیرمقدس شدن درمقابل اخروی شدن میدانند، اما آنها که با کسر آن را بهکار میبرند، این واژه را اشتقاقیافته از عِلم درمقابل جهل و بهمعنای علمگرایی به کار میبرند. در معنای دوم، علمانیت اقتضا میکند تا امور براساس نظریات علمی مورد بررسی قرار گیرند نه براساس نگرش دینی؛ که در این صورت اعتبار علمی جایگزین اعتبار ایمانی در رابطه با مقولات دینی و اموری چون معراج پیامبر(ص)، قصص قرآن نظیر توفان نوح، زنده کردن مردگان، شقالقمر، شکافتن دریا و... خواهد شد. به نظر میرسد هردو معنای مذکور، در عین تفاوت با هم قابلجمع هستند و میتوانند درکنار هم معنای جامعتری از سکولاریسم ارائه کنند؛ چراکه علمانیت به معناى علمى شدن با تعبیری که افرادی چون العظمه آن را بیان میکنند، نشاندهنده اهتمام بیشازحد طرفداران سکولاریسم به علم و قراردادن آن در مقابل دین است و علمانیت به معناى دنیوی شدن که عادل ضاهر یا جمیل قاسم بهکار میبرند، نیز بر اهتمام دنیا و جدا دانستن مولفههای آن از دین تاکید میکند. در هر صورت، هردو رویکرد به نوعی در محدود ساختن دین و قلمروی دخالت و اختیارات دین در امور این جهانی توافق دارند.در این صورت، کسانی که سکولاریسم را معادل عِلمانیت و متخذ از واژه عِلم میدانند نظیر العظمه، قائل به تقابل علم و دین خواهند بود؟
نه لزوما چنین نیست. سکولاریسم سطوح و ردههای مختلف دارد. درواقع یک مفهوم مشکک است. ممکن است در برخی سطوح آن تقابل دین با علم به نحو کامل دیده شود، اما لایهها و ابعادی از سکولاریسم را میتوان در اندیشههای برخی اندیشمندان یافت، هرچند قائل به تقابل علم و دین نباشند.
دلیل اینکه بر اندیشمندان معاصر مصریتبار در این کتاب تمرکز شده است، چیست؟ بالاخره سطوحی از سکولاریسم به معنایی که ذکر شد را بین اندیشمندان خیلی دیگر از کشورهای عربی نیز میتوان یافت.
بله همینطور است. ما به جز مصر اندیشمندان موثری را در دیگر مناطق مختلف جهان اسلام ازجمله، سودان، تونس، لبنان، مراکش، سوریه و دیگر نقاط جهان اسلام داریم که خواسته یا ناخواسته به سمت تقریر عرفی از دین گام برداشتهاند یا برمیدارند. درحقیقت این جریانی است که در جهان اسلام با حرکتی آهسته درحال گسترش است. بنده مشتاقم آثار اندیشمندان دیگر کشورها را نیز در مراحل بعد مطالعه و تحقیق کنم. اما دلیل اینکه این مطالعه از مصر آغاز شد این است که آغاز ورود تقریر عرفی از دین با آغاز ورود فرهنگ اروپایی به جهان اسلام مرتبط است. بهنوعی میتوان گفت حمله ناپلئون بناپارت به مصر، دروازه ورود فرهنگ اروپایی به جهان عرب بود و بهمرور زمان تاثیرات آن به کل جهان اسلام سرایت کرد. احمد قدوح در کتاب العلمانیه فیالاسلام بیان میدارد که از زمان ورود ناپلئون به مصر، غربگرایی یا تمایل به غرب در برخی مناطق جهان اسلام آغاز شد و ازجمله پیامدهای این غربگرایی، علمانیت بود که در جهان اسلام ظهور یافت. خود نواندیشان، نیز این را تایید میکنند که حمله ناپلئون به مصر، آغاز ورود تمدن غربی و نگرش عَلمانی به جهان عرب است و من به تفصیل در کتاب از این امر پرداختهام. لذا مصر مهم است. البته تمرکز ما بر مصر بهمعنای نادیده گرفتن دیگر کشورها نیست و در دیگر کشورها نیز باید کار جدی صورت گیرد.
به جز حمله ناپلئون، به اجمال برخی دلایل دیگر ورود این جریان به جهان اسلام چه مواردی میتواند باشد؟ آیا میتوان گفت عملکرد افرادی چون محمد عبده و شاگردانش در گسترش این جریان موثر بودهاند؟
بله آنچه من درمورد حمله ناپلئون اشاره کردم آغاز ماجرا بود. این امر پیامدهای قابلتوجهی داشت که به گسترش این جریان سرعت بخشید. ازجمله این پیامدها که اتفاقا به گسترش این جریان کمک کرد، فعال شدن اعراب مسیحی بهعنوان اقلیت نواندیش در سوریه و دیگر مناطق جهان عرب بود که استاد مطهری در کتاب نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر اشاره کرده است. افرادی چون یعقوب صروف، شبلى شمیل، فرح آنطون، جرجی زیدان و سلامه موسى از چهرههاى مهمی هستند که هدف اصلی آنها، بنا نهادن دولتی سکولار بود که مسلمانان و مسیحیان، بتوانند در آن با شرایطی برابر مشارکت کنند. غیر از عملکرد این اعراب، البته همانطور که اشاره کردید، مواضع افرادی چون محمد عبده و شاگردش رشید رضا نیز در گسترش این جریان بسیار موثر بوده است. عبده وظیفه مجتهد را تنها هدایت انسانها در مسائل دینی میدانست و موافق با دخالت مجتهد و فقیه در امور سیاست نبود. درمورد قصص قرآن معتقد بود قصص قرآن صرفا تمثیل و نه حقایقی قطعی و تاریخی هستند. احکامی چون حجاب را تنها مختص همسران پیامبر(ص) میدانست و عمومیت آن را نفی کرد. این مواضع که وی به جهت حل چالش تقابل سنت و مدرنیته اتخاذ کرده بود را شاگردان وی ادامه دادند و این امر به گسترش جریان عرفی در جهان اسلام کمک کرد.
عمدهترین شاخصههای فکری این جریان و بهخصوص اندیشمندانی که شما در این اثر بر آرای آنها متمرکز شدهاید، چیست؟
این جریان، شاخصههایی دارد که آن را از دیگر جریانهای فکری متمایز میسازد. اتخاذ رویکرد حداقلی نسبت به دین و آموزههای دینی؛ تمایل داشتن به سطح یا سطوحی از غربگرایی؛ موضعگیری درقبال تئوریهای دینی از حکومت بهخصوص مساله ولایت فقیه، گذر از سنت و تراث تاریخی خود و عدم پایبندی و دلبستگی به سنت دینی به معنای فقهی آن، ازجمله شاخصههای این جریان است. افراد موثر در این جریان فکری که از آنها به «عَلمانیون مسلمان» تعبیر شده، اندیشمندانی چون قاسم امین، علی عبدالرازق، سعید العشماوی، نصرحامد ابوزید، سید القمنی، محمد احمد خلفالله، خالد محمد خالد و... هستند که با برداشتهایی متفاوت از آموزههای اسلامی در تشدید جریان عرفیگرایی و عرفیسازی آموزههای اسلامی نقش داشته و تقریری دنیوی از آموزههای دینی ارائه دادهاند. آنها آموزههای الهیاتی و دینی را به آموزههایی دنیوی و عرفی تقلیل دادهاند و در این کتاب سعی شده برخی از اینگونه موارد نشان داده شود.
کلید واژه
ارسال نظرات