پاتریک همسرش را که دوست نزدیک ایزابل و دنیل بوده، ترک کرده تا با اما ازدواج کند. دنیل پس از مدتی اتفاقی او را ملاقات و برای شام دعوتش میکند. نمایش با تردید و اضطراب دنیل برای اعلام این خبر به همسرش شروع و با عصبانیت ایزابل و تردید او برای پذیرفتن این مهمانان ادامه مییابد. مهمانی شام برگزار میشود. از دل وضعیت متناقض افکار و اعمال شخصیتها، کمدی سرگرم کنندهای با نمایش تفاوت نجوای ذهنی و گفتارشان شکل میگیرد. اِما که جوانی، شادابی و سرزندگیاش نقطه مقابل یکنواختی و سردی ایزابل در زندگی دنیل است، همه چیز را در ذهن او به هم میریزد. باقی نمایش، دنیل در رویای تصور رابطه و زندگی با اِما غرق میشود و از تضاد نجوای درونیاش با آنچه در واقعیت روی صحنه میگذرد مدام موقعیتهای کمیک خلق میشوند. کم کم عمل نکوهیده پاتریک از دید ایزابل و دنیل در ترک همسر قبلیاش و دل دادن به زنی جوان و اغواگر به حاشیه میرود و تصورات دنیل میانسال برای رهایی از زندگی کسالتبارش با ایزابل و زندگی با اِما، صحنه را تسخیر میکند. دنیل و پاتریک، مردان میانسال نا امیدی را به نمایش میگذارند که انگار با ورود اِما به زندگیشان، یکی در واقعیت و دیگری در خیال به دنبال تجربه و درک جدیدی از خوشیهای زندگی هستند.
نمایش گرچه گرد ایده مرکزی «یکنواختی و ملال رابطه زناشویی و وسوسه برای گریز از آن» میگردد اما در حد همان خلق لحظات کمیک و روایت سطحی ماجرا باقی میماند.
بخش زیادی از دیالوگهای نمایش در واقع نجواهای ذهنی شخصیتهاست که فقط تماشاگر آنها را میشنود، برای تمایز آنها با دیالوگهای اصلی، در متن نمایش این جملات با فونت تیرهتر آمده است. اجرای دیالوگهای ذهنی به شیوه این نمایش، تمهید بسیار موثری است که موجب مشارکت هر چه بیشتر تماشاگر با اجرا و توجه او میشود، چرا که مثلا این دیالوگها میتوانست به صورت صدای ضبط شده بازیگران نیز پخش شود و تشخیص آن برای تماشاگر از شیوه کنونی آسانتر بود اما فاصلهگذاری به شکل کنونی، میزان توجه تماشاگر و ارتباط با اجرا را افزایش میدهد و از این نظر یکی از نقاط قوت این اجراست.
معرفی نوشیدنی (الکلی) به عنوان قهوه با آن برچسب (با نوشته کافی) روی شیشه نوشیدنی که همه خصوصیات و تاثیر نوشیدنی الکلی را دارد، اما باز هم بر قهوه بودن آن تاکید میشود، ایده جالبی برای رهایی از گزند ممیزی است. اما این همه تاکید گاه هجوآمیز بر این موضوع تنها تمهیدی برای عبور از ممیزی نیست. بلکه برعکس انگار یک واکنش اعتراضی است به ممیزی و اینکه گسترش دامنه ممیزیها تا چه حد دست و پای کارگردان و بازیگران را برای اجرای یک نمایش بسته است و چنین محدودیتهایی تا چه میزان انرژی و توان گروه را هدر میدهد.
موسیقی گرچه کاربردی در پیشبرد نمایش ندارد اما اجرای زنده و متنوع آن با استفاده از امکانات صحنههای متحرک تالار وحدت توانسته ریتم و نشاط نمایش را تا پایان حفظ کند که این به جذب دوباره تماشاگران خسته پس از حدود دو سال دوری از سالنهای نمایش کمک میکند و همچنین کارگردان نشان میدهد که امکانات و ظرفیتهای نمایش روی صحنه را به خوبی میشناسد و میتواند از همه آنها در جهت یک اجرای جذاب و درگیر کننده بهره برد.
علی سرابی، کارگردان نمایش گرچه برای شخصیت دنیل به عنوان یک مرد میانسال، کمی جوان به نظر میرسد اما به خوبی توانسته شخصیت شوخ و مشنگ دنیل را ایفا کند. مرد میانسالی که مواجهه با اِما او را نه به دامان یک دلدادگی رمانتیک بلکه به فانتزیهایی مبتلا میکند که همزمان هم طراوت و بیمنطقیهای جوانی را دارد و هم از صفای آن عشقهای کور فاصله دارد و با رندیهای میانسالی آمیخته است.
بازی پژمان جمشیدی در نقش پاتریک از نقاط ضعف این نمایش و البته کارنامه بازیگری اوست. بازی جمشیدی در این نمایش، فاقد آن روانی و بانمکی است که در فیلمهای سینمایی کمدی از او شاهد بودیم. انگار جمشیدی پس از بازی در سه فصل از سریال تلویزیونی «زیرخاکی» هنوز نتوانسته از قالب نقش فریبرز باغمیشه بیرون بیاید و این موضوع دست و پای او را برای اجرای روان نقش پاتریک بسته است.
ریما رامینفر گرچه از اجرای نقش ایزابل به خوبی برمیآید اما از نظر فیزیک و چهره با شخصیت ایزابل فاصله دارد و مشکل میتوانیم او را به عنوان زنی که زندگی با او فاقد سر زندگی و شادی باشد، باور کنیم. بر اساس همین نمایشنامه، کارگردانی فرانسوی فیلمی با عنوان «زن دیگری» (۲۰۱۸) ساخته که نگاهی به کستینگ آن فیلم می توانست راهنمای خوبی برای کارگردان این نمایش در انتخاب بازیگر مناسب نقش ایزابل باشد.