کیوان همان روزها در یکی از قسمت های سریال خاتون نقشی را هم بازی کرده بود و در این مورد با من حرف می زد اما همه ی هوش و حواس من در پی موسیقی بود که از تلفن همراه او می شنیدم. خودش بود! قطعه ای که با تنظیم جدیدی کار شده و کیهان کلهر برای عنوان بندی این سریال آن را ساخته است. از جایم بلند شدم و برای کیوان و دوست دیگرمان "اردوان زینی سوق" از آن شب عجیب و خاطره انگیز در اپراخانه ی مسقط گفتم. داستان را با جزییات برایشان تعریف کردم که با ما چه کرد کیهان کلهر در آن شب در مسقط!
نوشته ی زیر را بلافاصله بعد از پایان کنسرت وقتی به خانه برگشتیم نوشتم. اما این بار می خواهم از کاری که آن شب انجام دادم هم بنویسم!
""...نزدیک به هزار نفر امشب سوم بهمن ماه 1392 به احترام گروه موسیقی "راه ابریشم" با حضور استاد موسیقی ایران "کیهان کلهر" با شدت تمام و برای دقایق طولانی ایشان را در اپرای سلطنتی مسقط تشویق میکردند. سالن کاملن پر از تماشاگر بود. حدود بیست نفر از ایرانیان مقیم مسقط هم از نزدیک شاهد اجرای این گروه بودند. این گروه موسیقی چند ملّیتی از پانزده سال پیش به فعالیّت مشغول است. "کیهان کلهر" نوازنده ی نام آشنا و برجسته ی "کمانچه" به نظر مسنترین عضو گروه میآمد. برنامه با هنر نمائی دو نوازنده ی سازهای بادی در دو انتهای صحنه از سمت راست یا شرق جهان نوازنده چینی با ساز سونا (سازی مانند یک شیپور کوچک) و در سمت چپ یا غرب جهان نوازنده ی زن اسپانیائی با نواختن ساز محلی مانند نی انبان، البته با شکل و شمایلی متفاوت که در بروشور برنامه به زبان انگلیسی "گیتا" نام گرفته بود؛ با شور و حال تمام آغاز شد.
شروعی قدرتمندانه که در یک گفتگوی دوطرفه بین دو نوازنده شکل گرفت. در همین حال بقیه ی نوازندهها در جای خود ایستاده یا نشسته بودند و به کار این دو نفر به نوبت نگاه میکردند. در این لحظهها نور پردازی صحنه بقیه را در تاریکی قرار داده و این دو نوازنده ی متحرک را با نور موضعی دنبال میکرد و در نهایت گروه به این اجرای دو نفره ملحق شد. سر و شکل نوازندهها از موی بور گرفته تا سیاه و قد کوتاه و قد بلند و زن و مرد تفاوت میکرد. موسیقی شرقی و البته خاور میانه ای بود اما همان طور که آقای "یو یو ما" سرپرست و ایجاد کننده ی گروه در بروشور برنامه تاکید میکند این پروژه سر آن دارد تا به تمام موسیقیهای جهان بپردازد و با موسیقی میان ملل و فرهنگهای گوناگون گفت و گو برقرار کند.
برنامه از دو قسمت پنجاه دقیقه ای تشکیل میشد که قطعه ی پایانی قسمت اول ساخته ی کیهان کلهر به نام "آبی مثل شبهای فیروزه ای نیشابور" بود. کلهر با لباس فیروزه ای در مرکز صحنه به حالت چهار زانو نشسته بود در حالی که پایه ی نت در مقابل او سازش را برای خیلی از تماشاگران پوشانده بود. او در تمام مدت اجرا به همین حالت نشسته بود! در معرفی برنامه گفته شد این کار از همسایه ی کشور عمان یعنی ایران است. قطعه ای در دستگاه چهارگاه که با حسّ اضطراب انگیزی که ویلنها و ویلن سلها ایجاد میکردند شروع شد. کلهر در ساختن این قطعه با حرفه ای گری تمام از وسوسه ی تکنوازی طولانی مدت دست شسته و در جاهایی که آدم فکر میکرد اینجا کلهر میتواند با تکنوازی خود قیامت به پا کند آن را به همراه سازهای دیگر اجرا میکرد.
کار چون از درآمد به در آمد به تدریج اوج گرفت و حالا موهای سپیدِ از فرقِ سر باز شده ی کلهر با رعشههای جانگداز و نفس گیر سازِ این نوازنده ی پر آوازه که تاکنون چهار بار نامزد دریافت جایزه ی "گرمی" شده به سرعت به چپ و راست میخزیدند و تماشاگران را بی حرکت در صندلیهای خود میخکوب میکردند . این قطعه که تمام شد نفسی گرفتم تا جان در بدن بماند! تماشاگران که اغلب از نژادهای اروپائی، خاورمیانه ای و آسیای دور بودند به شدت نوازندگان را تشویق میکردند و کیهان کلهر با اشاره ی دست به تماشاگران میگفت اگر همکارانم نبودند این کار شکل نمی گرفت...""
بعد از پایان تشویق ها نوازندگان شروع به ترک صحنه کردند تا استراحت کوتاهی کنند و آماده شوند برای قسمت دوم برنامه. کیهان کلهر با قدم های آرام به سمت راست صحنه می رفت تا خارج شود. کمانچه اش و آرشه ی آن را در دست گرفته بود و اندکی خمیده در حال قدم بر داشتن بود. تماشاگران هنوز تحت تاثیر اجرای نفس گیری بودند که کلهر در مرکز آن بود. روی صندلی نشسته بودیم و آماده ی برخاستن بودیم. نتوانستم طاقت بیاورم. در واقع نمی توانستم این کار را نکنم! ناگهان با صدای بلند فریاد زدم: استاد کیهان کلهر! این کار در سالنی که برای ورود به آن باید نوعِ لباس خاصّی را پوشید و همه چیز به غایت رسمی است؛ خیلی عجیب به نظر می رسید. کلهر از رفتن باز ایستاد. شاید فکر نمی کرد ایرانی در سالن باشد. در آن سال ها تعداد ایرانی ها به اندازه امروز نبود. برگشت رو به تماشاگران و دستش را بلند کرد و همین کافی بود تا دوباره سالن زیبای اپراخانه پراز صدای دست زدن های پرشور تماشاگران شود.
حالا هر قسمت خاتون مرا به آن شب و به آن موسیقی می برد. به اتّفاقِ اعضای خانواده همه ی قسمت ها را با دیدن کاملِ عنوان بندی آغازین شروع می کنیم. خاتون به طور قطع بدون این موسیقی خاتون نمی شد.