گروه موسیقی موسوم به «۶۰ ثانیه» نمود عینی تاثیرگذاری از کیپاپ کرهای و زنگ خطری برای تهاجم فرهنگی اینبار از مشرق زمین است.
به گزارش افرنگ خبر / « یک اثر هنری به معنای رده شناختی، آنگونه دست ساختهای است که برای ارائه به مخاطبان عالم هنر خلق شده است.» این تعریف «جرج دیکی» چیزی درباره آن چه غایت اثر هنری است نمیگوید: چیزی درباره تجربه زیباشناختی، بیان احساس یا شبیه آن گفته نشده است. از طرفی این تعریف مانند تعاریف تقلید و بیان احساس، هنر را بر اساس یک ویژگی هر چند بسیار تودرتو تعریف میکند و آشکارا بیان میدارد که رده آثار هنری و رده نوع مصنوعاتی که برای ارائه به مخاطبان عالم هنر خلق شده است، همتافتهاند.جرج دیکی پنج تعریف زیر را که خود بیتکلفترین توصیف ممکن از نهاد یا راه و رسم هنر بر میشمرد، این گونه ارائه میدهد:
هنرمند: فردی است که در آفرینش اثر هنری، آگاهانه مشارکت کند.
مخاطبان: گروهی از افراد هستند که اعضای آن هر کدام به درجاتی، آماده فهم موضوعیاند که به آنها ارائه شده است.
عالم هنر: کلیت همه نظامهای عالم هنر است.
نظام عالم هنر: چارچوبی است برای ارائه یک اثر هنری توسط یک هنرمند به مخاطبان عالم هنر.
نظریه نهادی هنر همچون نظریه شباهتهای خانوادگی، کوششی است برای پاسخ به جریانهای هنری اواخر قرن بیستم میلادی، یعنی جریانهای متاثر از آثار مارسل دوشان از قبیل دادائیسم، پاپ آرت( هنر مردمی و همگانی)، فوند آرت و ردی مید( هنر حاضر و آمادهها)، هپنینگ( هنر اجرا یا اتفاق)، که در آنها اشیاء مصنوعی، جانوران و حتی انسانها میتوانند به اثر هنری تبدیل شوند. تاکید نظریه نهادی بر ظاهر اثر هنری نیست، بلکه بر بستر ( context) آن است: این که آفریننده اثر و نیز کسانی که آن را به نمایش گذاشته و از آن استقبال کردهاند چگونه به آن پرداختهاند. جوهر این نظریه این است که میگوید برخی افراد در جامعه وجود دارند که توانایی آن را دارند که به هر دست ساختهای مقام «اثر هنری» بودن عطا کنند. «آرتور دانتو» فیلسوف و منتقد هنری در مقالهای مهم به نام «دنیای هنر» اندیشهای را مطرح کرد که دیکی را تحت تاثیر خود قرار داد. وی در مقاله مذکور نوشت که آنچه باعث میشود کاری اثر هنری باشد ممکن است قابل مشاهده نباشد. وی با اشاره به اثری از «اندی وارهول» نقاش سرشناس، به نام «جعبههای بریلو» این سوال را مطرح کرد که چه چیزی آنها را تبدیل به اثر هنری کرده است؟ دانتو میگوید آن چه باعث میشود کاری اثر هنری باشد « نظریه » است نه عنصری قابل مشاهده در اثر. پس آنچه که به جعبههای بریلوی وارهول جایگاه هنری میبخشد نظریهای است که با آن پیوند دارد. در واقع جعبه بریلو ۵۰ سال پیش نمیتوانست اثری هنری باشد.
تعریف نهادی هنر، تعریفی رده شناختی است نه ارزش گذارانه. یعنی فقط مشخص میکند چه چیزی هنر است و در مقابل این مسئله که آیا اگر چیزی اثر هنری باشد ارزشی هم دارد یا نه، موضعی کاملاً خنثی اتخاذ میکند. نظریههای فرمالیسم و بیانی به وضوح میگویند که اگر چیزی درون مقوله هنری جای گرفت ارزشمند است و شایسته توجه و تامل است. اما نظریه نهادی میگوید تشخیص این که چه چیزی اثر هنری است اصلاً به معنای آن نیست که ارزشمند هم هست. ممکن است چیزی هیچ اهمیت و ارزشی نداشته باشد و با این حال اثر هنری باشد، نه غیر هنری. در دورانی که هنر کلاسیک شکل گرفته بود معنای هنر با «زیبایی»، «امر خیر» و حتی «نیکی» همپوشانی داشت، یعنی وقتی میگفتند فلان چیز هنر است خود به خود زیبایی و خیر و نیکی هم بدان اطلاق می شد. اما در دوران معاصر مرز بین هنر و غیر هنر برداشته میشود و هرچیزی بسته به اینکه نهاد هنر آن را به عنوان هنر معرفی کند میتواند مصداق هنر باشد.
بنابراین نظریه دیکی یک نظریه نخبهگرا نیست که به جماعت صاحبنظران هنر قدرتی خاص ببخشد. در واقع دیکی مفهوم هنر را چنان باز میگذارد که این امکان فراهم میشود تا هر کس بدون توجه به سطح مهارت، دانش هنری، آگاهی از مفهوم هنر یا ذکاوت بصری، بتواند اثر هنری پدید بیاورد. تعریف دیکی مانعی بر سر راه آثار پذیرفته شده جدید ایجاد نمیکند و این آثار نیز میتوانند تمام و کمال به موقعیت اثر هنری دست یابند.
هدف از ارائه تعریف هنر معاصر این بود که یادآور شویم لزوما امروزه هنر به معنای آنچه که در تعاریف کلاسیک از هنرمندان و نخبگان یاد میشد، در زمینه«هنر به ما هُوَ هنر» نمیگنجد و لزوما بار زیباییشناختی ندارد و در بیانی ساده تر ربطی به «زیبایی» ندارد و در واقع «هنر بد» بخش مهمی از هنر معاصر است.
امروزه اگر بخواهیم تنها در حوزه موسیقی به دستهبندی هنری آثار و فعالیت گروهها و بندهای داخلی و خارجی بپردازیم، سهم قابل توجهی از این فعالیتها را بجز در قالب «اینترتِینمنت» یا همان سرگرمی نمیتوان تعریف کرد که کاش تنها همان تاثیر سرگرمی را میداشتند حال آنکه در پس این گروهها و فعالیتهای به ظاهر هنری افکاری شیطانی و اعتقاداتی شیطانپرستانه نهفته است که به مرور در ذهن و تفکر نوجوانان میهنمان رسوخ خواهد کرد. بسیاری از انوع موسیقی فقط به واسطه اینکه نهادهای هنری و رسانهها آنها را به عنوان هنر معرفی کردهاند در ذهن مخاطبان به عنوان هنر به حساب میآیند.
متاسفانه فضای مجازی علیرغم تمام فواید، دارای مضراتی است که کم و بیش همگان با آنها آشنا شدهاند. فضای مجازی به معنای واقعی مجازیست و بسیاری از اشخاص، هنرمندان و هنرمندنماها و گروهها، چهرهای متفاوت از ذات و ماهیت وجودی خود عرضه میدارند و سیل عظیمی از دنبالهروها نیز ایشان را تنها بسته به همان اطلاعات درست یا غلط درج شده در پیجهای مجازی پذیرفته و دنبال میکنند.
موسیقی اما بعد از انقلاب که داشت مسیر فاخر خود را مییافت و ژانر اصیل در جایگاه واقعی خود قرار میگرفت، به یکباره زیر سیل عظیم انواع وارداتی که هرکدام مضرات بیشمار خود را در فرهنگی بیگانه به نوجوانان حقنه میکند به گوشه رانده شد. در این بین موسیقی پاپ سالم و با کیفیت نیز از رواج خوبی برخودار بوده و طرفداران انبوه خود را دارد لیکن مهمترین مشکل تهاجم فرهنگی در حوزه موسیقی در این برهه را میتوان موج موسیقی کیپاپ کرهای قلمداد کرد که در نوع خود تماما غیرقابل دریافت در فرهنگ ایرانی اسلامی است. ناگفته نماند هشدار خطر این موج موسیقایی اعتقادی تنها معطوف به مملکت ما نیست و به واسطه تعریفی که موج موسیقی کرهای از جنسیت و پوشش غیرمتعارف و مسائل اعتقادی و شیطانپرستی و دهها معضل دیگر دارد، از خود موسیقی این موج چشمبادامیها چیزی باقی نمیماند چراکه این بخش از پکیج کیپاپها تماما از موسیقی پاپیولار غربی تقلید شده و رهآوردی از مشرق زمین نیست.
متاسفانه بویژه طی دو سال اخیر میزان قابل توجهی از نوجوانان کشورمان، تنها بر مبنای آنچه که در محتواهای کیپاپ و گروه موسوم به «بیتیاس» به صورت بصری و شنیداری میبینند به این گروه علاقمند شده و هر روز بر طرفدارانشان در داخل افزوده میشود فارغ از اینکه این گروه از چه فلسفه مسمومی پیروی میکنند و خط مشی و سیاستگذاری فعالیتهایشان در سطح کلان کشور کره جنوبی ریلگذاری شده است.
به جرات میتوان گفت اگر خانوادههای ایرانی که فرزندانشان، گروه موسیقی «بیتیاس» را دنبال میکنند، در جریان کامل پشت پرده این گروه و افکار مسموم و شرایطی که از بردگی هنری به این جایگاه ظاهری پرزرق و برق رسیدهاند، قرار بگیرند، به هیچ عنوان اجازه چنین دنبالکردنی را نخواهند داد.
حالا اما انگار مشکل دارد جدیتر میشود و گسترش علاقمندی و پیگیری این گروه از صِرف فالو کردن و گوش دادن و دیدن و شنیدن چند کلیپ بالا پایین پریدنهای گروه «بیتیاس» گذشته و برخی به دنبال تقلید از این گروه و فعالیت به سیاق آنها در داخل کشور هستند.
در روزهای اخیر اجرای گروهی با عنوان «۶۰ ثانیه» در برنامه پربیننده تلویزیونی «عصر جدید» گمانهزنی برای خطر گرایش بیشتر نوجوانان به موسیقی کیپاپ را به شدت تقویت کرد. این گروه که در خود چند جوان هنرمند ایرانی و یک جوان ایرانی کرهای تبار داشت، در این برنامه اجرایی به صحنه برد که میتوان آن را کپیبرداری محض از گروه «بیتیاس» عنوان کرد. البته که موسیقی به ظاهر شاد و بهره از واژگان مثبت و صحنههای پرتحرک، تنها نمود ظاهری گروه مذکور بود و اتفاقا با استقبال مخاطبین و داوران نیز مواجه شد. گروه ۶۰ثانیه، دومین اجرای قسمت پنجم از مرحله مقدماتی فصل سوم مسابقه استعدادیابی عصرجدید بود که یکی از اعضای آن به نام کامدین دو رگه ایرانی و کره جنوبی با پدر ایرانی و مادر اهل کره جنوبی است که خود متولد ایران و بزرگ شده ایران است. اما مشکل اینجاست که قضیه در این کانتکست(زمینه) به همینجا ختم نمیشود که این مهم از دو منظر مورد بررسی است:
*اول اینکه بالاخره و زودتر از انتظار، گروهی نمود عینی «بیتیاس» را در ایران اسلامی را به صحنه برد. این یعنی موج کیپاپ کرهای تا اینجای کار از ما موفقتر عمل کرده و توانسته پس از ترغیب نوجوانان به دنبال کردنشان، حالا شاهد تکثیر این تفکر در قالب گروههایی از این دست هستیم که شاید خود پدیدآورندگان، در اینجای کار هیچگونه اندیشهای بجز پذیرش یک قالب جذاب و نوجوان پسند موسیقی پاپیولار روز دنیا در سر نداشته باشند اما همین گام، بر ارزشگذاری و پیروی دنبالکنندگانِ سرچشمه اصلی این فرهنگ و تفکر مسموم تاثیر مضاعف خواهد گذاشت.
دوم و مهمتر از همه اینکه برنامهای چون «عصر جدید» که از پربینندهترین برنامههای سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است، با بردن اینچنین گروهی بر روی صحنه و در مقابل دوربینها و میلیونها انسان، در همان ابتدای کار به این گروه، یک حکم تایید و مشروعیت میدهد و بسیاری از خانوادهها بخش اعظم مساله را حل شده تلقی میکنند چراکه رسانه ملی همواره در کانتکست(زمینه) خود حافظ حریم فرهنگی اجتماعی هممیهنان بوده و از ورود و هجوم و درز فرهنگ غیر ایرانی اسلامی ممانعت کرده از اینرو بخش عظیمی از جامعه به صورت خودکار تقریبا به تمام آنچه که از به اصطلاح تلویزیون پخش میشود تمکین کرده و پذیرا میشوند و آن را به عنوان عنصری لااقل غیرخطرناک تلقی میکنند. اگر به مبنای نظریای(نظریه نهادی هنر) که در ابتدای یادداشت معرفی شد بازگردیم در واقع تلویزیون در حکم همان "نهاد هنر" عمل میکند که این نوع از موسیقی را به عنوان اثر هنری معرفی کرده و بدان مشروعیت میبخشد. این مشروعیت بخشیدن، همانگونه که خیال خانوادهها را راحت میکند، نوجوانان را هم بیشتر به سمت این نوع از موسیقی سوق میدهد. به نظر میرسد نوجوانانی که دنبالهروی کیپاپ کرهای هستند با دیدن فعالیتهای گروهی که تقلید گروه مذکور را سرلوحه کار خود قرار داده، بیشتر و مصمتر به دنبالهروی از این موج هنری فکری کرهای ادامه خواهند داد. در تحلیل نهایی گروه موسیقی موسوم به «۶۰ ثانیه» نمود عینی تاثیرگذاری از کیپاپ کرهای و زنگ خطری برای تهاجم فرهنگی اینبار از مشرق زمین است.
در ادامه نگاهی میاندازیم بر موج موسیقی موسوم به «کیپاپ»:
فعالیتهای موسیقایی «کی پاپ» (K Pop) یا پاپ کرهای، چند سالی است که جهان را در نوردیده و انواع و اقسام گروههای پاپ کرهای که به نحوی عجیب، دختران پسرنما یا پسران دخترنمای جوان اعضای پرتعداد آنها را تشکیل میدهند، محبوبیت و شهرت جهانی پیدا کردهاند.
طرفداران اصطلاحا تیفوسی و متعصب این گروهها، باز به ویژه «بیتیاس»، که خود را «آرمی»(army)(ارتش) طرفداران میدانند، در ایران و بین نسل دهه هشتادی بسیار گسترده هم هستند.گفتن از «صلح جهانی» و کنار گذاشتن تبعیض و پذیرش «تفاوت»ها و داشتن «امید» و انرژی مثبت، شعارهای جهانشمولی و ساده اینچنینی، وجهی بشردوستانه و ظاهرا «مثبت» و خوشخیم به گروههای کی پاپ بخشیده است. موسیقی مذکور را با تعداد زیاد اعضای گروه، ریتمهای تند موسیقی الکترونیک، ملغمهای از رپ کرهای-انگلیسی، تصاویر پر زرق و برق و اصلاحا شیک و لاکچری با رنگها شارپ و «انرژی» فراوان و حتی بعضا مبالغهامیز آن میشناسند، با متن ترانههایی ظاهرا سبک و نه چندان پیچیده که باب دل طیف نوجوان یا تینایجر است.
اما در پس این ظاهر فریبنده و فانتزیگونه، بخشها و رازهای سیاه و مروموزی وجود دارد که یکی از خروجیهای آن، شیوع نسبتا بالای پدیده «خودکشی» در بین فعالان جوان صنعت پاپ کرهای است. به چهرههای معروف صنعت موسیقی، «idol» یا بُت میگویند. مسیر تبدیل یک استعداد به یک بت در کره، حتی بسیار سختتر و بیرحمانهتر از مسیر ستاره شدن در هالیوود است. وقتی یک استعداد جوان یا نوجوان با یک کمپانی حوزه موسیقی در کره جنوبی قرارداد ببندد، تقریبا تبدیل به یک برده در دست کمپانی میشود. تمرینها و آموزشهای بسیار سنگین، چارچوبهای کاملا مشخص شده و تخطیناپذیر زندگی حرفهای و فشار وحشتناک روحی که از سوی مدیران کمپانی بر این نوجوانان یا جوانان وارد میشود، روزهای سیاهی را برای ایشان رقم میزند. این مسیر سخت، با ارزیابیهای سختگیرانهای که در فواصل معین توسط مدیران کمپانی از فرد تحت قرارداد صورت میگیرد، تکمیل میشود و در صورتی که نتوانند نظر مدیران را در هر مرحلهای جلب کنند، بی درنگ قراردادشان باطل میشود.
ورزشهای سنگین روزانه برای شکل دادن به اندام مورد نظر و استاندارد از نظر صنعت کی پاپ و انواع جراحیهای پلاستیک، بخشی دیگر از شکلگیری و خلق یک ستاره در پاپ کرهای است. حالا وقتی یک استعداد جوان به نقطهای میرسد که میتواند اجرای صحنهای داشته باشد، کوهی از بدهی پشت سر خود به جا گذاشته که حاصل سرمایهگذاری چند ساله کمپانی روی اوست. این بدهی سنگین، بردگی او را برای کمپانی تشدید میکند، چرا که تعداد بسیار محدودی از فعالان پاپ کرهای به آن درجه از شهرت میرسند که پول زیادی بسازند و بدهیهای قبلی خود را تسویه کنند. از این رو، داشتن شغل دوم حتی در بین بسیاری از ستارگان پاپ در کره، مسالهای معمول است. از سوی دیگر، ماراتن تسویه بدهیها باعث شده تا بسیاری از گروههای پاپ کرهای که به شهرتی رسیدهاند، برنامههای سنگین و بسیار شلوغی برای اجرای روزانه داشته باشند و حتی در یک روز از شهری به شهر دیگر بروند تا کنسرت بدهند. خستگی و فرسودگی حاصل از این برنامههای فشرده عمدتا منجر به پناه بردن به الکل و مواد مخدر و بعد از مدتی اعتیاد سنگین در اغلب ستارگان پاپ کرهای میشود.
این ماجرای واقعی پس پرده گروه موسوم به «بیتیاس» است که قشری از نوجوانان وطنی تنها آن لبخند ساختگی و زرق و برق و آهنگهای هیجانی و شعارهای شادی و خوشبختی را میبینند و حالا مظاهری از تشکیل گروههایی با الگوبرداری غلط از کیپاپ کرهای به چشم میخورد و زنگ خطری است برای تهاجمی فرهنگی که این بار از مشرق زمین میآید.
کلید واژه
ارسال نظرات