بعد از اکران «ملاقات خصوصی» در جشنواره فیلم فجر، گپ و گفتی را با امید شمس داشتیم تا او برایمان از روند ساخت اولین فیلم بلندش بگوید. فیلمی که میتواند یکی از پدیدههای جشنواره امسال باشد.
به گزارش افرنگ خبر / امید شمس یکی از فیلماولیهای جشنواره چهلم فیلم فجر است که اتفاقا فیلمش با اقبال مخاطبان مواجه شده است. مدرک تحصیلی او کارشناسی سینما است و دورههای آموزشی انجمن سینمای جوانان ایران را هم پشتسر گذاشته است. شمس کارگردانی فیلمهای کوتاه گذر، شب تولد و قرار را برعهده داشته است. او درباره ساخت اولین فیلم بلندسینماییاش که در یک بستر عاشقانه روایت میشود، گفته است: «فضاهایی که در «ملاقات خصوصی» به نمایش درآمده است، ادامه فضاهای فیلمهای کوتاه من است، اما میتوان گفت که عاشقانه است.» بعد از اکران «ملاقات خصوصی» در جشنواره فیلم فجر، گپ و گفتی را با امید شمس داشتیم تا او برایمان از روند ساخت اولین فیلم بلندش بگوید. فیلمی که میتواند یکی از پدیدههای جشنواره امسال باشد.
در چند سال اخیر فیلمها را نگاه میکنیم از لحاظ زمانی به استانداردی رسیدهاند که 85 تا 90 دقیقه است، ولی فیلم شما 124 دقیقه است.
123-122 دقیقه است.
سوالها را با همین مدت زمان فیلم شروع کنیم. بهنظر شما این ریسک نبود که زمان فیلم بیشتر از زمان استاندارد است؟
بهنظر من قصه باید دربیاید. اگر معیار را فقط روی زمان بگذاریم اصلا درست نیست. هر قصه ظرف خود را دارد، اگر همین فیلم را 90 دقیقه کنیم ولی قصه درنیاید، برای مخاطب سوال میشود و ایراد میگیرد، بهنظرم این موضوع، ضربه محکمتری به فیلم میزند. ممکن است تهیهکننده بگوید که با کمشدن زمان فیلم، سانسها بیشتر میشود ولی حتی اگر این اتفاق بیفتد اگر نفروشد که بدتر است. خیلی فیلم هم داشتیم که 140 دقیقه بوده و آنقدر خوب بود که هم مخاطب بیشتر دیده و هم فروش بیشتری داشته است. زمان معیار نیست بلکه فیلم باید درست کار کند و این قصه ما به حدی طولانی است که از صفر تا 100 یک رابطه عاشقانه را نشان میدهیم. همانند یک رمان. یک معیار ثابت نیست که بگوییم حتما باید فیلم 90 دقیقه باشد. من با این کاملا مخالفم و فکر میکنم هر قصهای ظرف خود را دارد و این فیلم هم بهنظرم میطلبید که این مدت زمان را به خود اختصاص دهد.
عاشقانهای که شما در این فیلم دارید جا افتاده است. در نشست خبری هم گفتید که یک عاشقانه ساختم نه فیلم اعتیاد! ما میتوانیم این فیلم را دو قسمت حساب کنیم، یک جایی که با یک داستان 100 درصد عاشقانه طرف هستیم و از یک جایی به بعد بحث عاشقانه اولویت دوم میشود.
شما هیچ قصهای را نمیتوانید نام ببرید که بیربط به عاشقانه باشد، چون من در فیلمنامهنویسی در مسیر ایده ناظر تدریس هم میکنم. هیچ قصه فرعی، جمله و یا دیالوگی نمیتوانید بیاورید که در مسیر این قصه عاشقانه نباشد.
اولویت برای شما قصه عاشقانه است؟
قصه عاشقانه است. من این قصه را نوشتم و تصمیم گرفتم عاشقانه شود و وقتی عاشقانه شد همه چیزها را الک کردم و دور ریختم، هر چیزی که مربوط به این قصه عاشقانه و این دو نفر بود را نگه داشتم. ادعایم میشود که حتی یک جمله هم نیست که بگویم این فیلم را دوپاره کرده، همه چیز در خدمت قسمت عاشقانه فیلم است.
اشارهای به رمان کردید. قسمتهایی از فیلم این فضا را به ما میدهد که کتاب تصویری میخوانید. بهخاطر جزئیات بیش از حد از لباس تا دیالوگها و شخصیتپردازی است یا بهخاطر سابقه خود شماست، یعنی اهل کتاب و رمان هستید؟
من چون در فیلمهای کوتاه خود در بخش فیلمنامه خیلی جایزه گرفتم به نویسندگی علاقه زیادی دارم. بنابراین دوست دارم کارهایی که میسازم را خودم بنویسم. یعنی کاری که دیگری نوشته باشد را نمیتوانم بسازم. رمان هم میخوانم ولی اینطور نیست که کتاب باز باشم مثل یک فرد عادی رمان میخوانم. اینکه بگویم فیلم باز هستم هم درست نیست و همانند یک آدم عادی فیلم میبینم. در حد نیاز خودم است ولی اینطور نیست که خوره کتاب و فیلم باشم.
از تکرار شدن هوتن شکیبا نترسیدید؟ یک هوتن شکیبا در شبی که ماه کامل شد به یاد داریم، اینجا در قسمتهایی ترس تکرار آن برای مخاطب وجود دارد که عشق به تنفر تبدیل نشود یا اتفاقاتی اینچنینی رخ ندهد.
من فکر میکنم قالب این فیلم فرق میکند.
ولی شباهتهایی وجود دارد.
بله، خیلی مسیر و قصه فرق میکند. این خطر برای همه بازیگران وجود دارد. به پریناز ایزدیار هم میگفتند که شبیه ابد و یک روز است. چرا باید شبیه ابد و یک روز باشد؟
قطعا شبیه نیست. درباره هوتن شکیبا متفاوت است، بحث عشق و درگیری است.
این کاملا برعکس است. در آنجا از عشق به چیزی میرسید که مجبور میشود همسرش را بکشد، یعنی عشق فراموش میشد اما اینجا از نقشه به عشق میرسید. کسی که با یک حس نقشه و شیادگونهای وارد یک قضیهای میشود که دختر را به دام بیندازد ولی بعد عاشق میشود و مسیر بهسمت دیگری میرود و دقیقا برعکس آن فیلم است. قالب شخصیت هم کاملا فرق میکند، من ترسی نداشتم. اگر هم تعبیر شود میتوانم دفاع کنم اما حق میدهم کسانی بگویند شبیه مسیر آن است، ولی همین حالا میگویم برعکس آن فیلم است.
هوتن شکیبا انتخاب اول شما بود؟
خیر، هوتن انتخاب اول نبود چون آن زمانی که میخواستم بسازم یکبار به پیش تولید این فیلم رفتیم ولی آن زمان پارسا پیروزفر را انتخاب کرده بودم.
نقش بازیگر خانم چه کسی بود؟
سارا بهرامی بود، چون یک سال بهخاطر کرونا به تعویق افتاد، تهیهکننده عوض شد و ما با آقای مجیدی آشنا شدیم که سرمایهگذار فیلم هستند و کمک زیادی کردند باکیفیت عالی پیش برویم و واقعا حمایت ایشان باعث شد آن چیزی که میخواهیم را در فیلم انجام دهیم. زمانی که برای فیلمبرداری آماده شدیم، پارسا پیروزفر سرکار دیگری بود، عوالم نیز عوض شد. بعد از این مرحله انتخاب اول من هوتن بود.
زوج قبلی سن بالاتری داشتند. الان زوج را جوانتر انتخاب کردید. تغییر در فیلمنامه دادید؟
خیر، آن زمان هم میخواستیم با گریم سن را پایین بیاوریم.
یعنی میخواستید پارسا پیروزفر را برای این نقش انتخاب کنید و بعدش جوانتر کنید.
بله.
فیلم بنبست که قبل از انقلاب ساخته شده را دیدهاید؟
بله، دیدهام. البته بهصورت کامل ندیدم و جزئیاتی از آن را بهخاطر دارم.
قصه این است که یک نفر ته کوچهای میایستد که رابطهای با دختری برقرار کند. در نهایت میفهمیم این فرد ساواکی است و دنبال برادر این دختر آمده است. من امروز فیلم را میدیدم یاد آن فیلم هم افتادم یعنی عشق بهانهای برای نقشه میشود. الان در صحبتها بیان کردید اول نقشه است و بعدا عشق شکل میگیرد. این دوگانه را به ما میدهد که عشق و نقشه همزمان بوده است؟
بله، این در ذهن من بود که در هوتن هم این ویژگی وجود دارد که هم مرموز و هم مهربان است.
صدایش هم اینچنین است. در جاهایی که فقط صدای او بازی میکند میتواند اطمینان و اعتماد بدهد ولی بهیکباره همان صدا میتواند تبدیل به چیز دیگری شود.
بله، این باعث شد این چیزی که من میخواهم انجام دهد که مخاطب مشکوک باشد که این چه میکند. وقتی جلوتر میرویم عاشق واقعی است و حتی موارد دیگری از ابتدا بوده است. وارد قضیه دیگری میشویم. این را باید مخاطب بیان کند ولی سعی من بر این بود که این دوگانگی از ابتدا باشد.
قصه اصلی دیر شروع میشود و این درحالی است که برخی از کارگردانان بیان میکنند مخاطب حوصله ندارد، باید در 3 تا 5 دقیقه اول فیلم مخاطب را میخکوب کرد. طبیعتاً هر نظری قابل احترام است ولی این برای ما جالب بود که داستان خود را سر حوصله تعریف کردید و دقیقه 50 – 45 داستان اصلی شما شروع میشود.
اگر من داستان را بر اساس باندبازی و تبهکاری و تجارتی که در زندان انجام میشود، بنا میکردم؛ حرف شما درست است. داستان من رابطه عاشقانه است. من دقیقه دو ابراز علاقه یک فرد ناشناس به یک دختر را شروع میکنم. فیلم از آنجا شروع میشود و این ابراز علاقه اوج میگیرد، به خانه دعوت میکند و این ادامه مییابد. برای من این شروع فیلم است. خیلیها به من این را بیان کردند.
گره اصلی در دقیقه 50 است.
گره من از دقیقه 20 شروع میشود. همان مانعی که برادر دختر است و به قصه اضافه میشود و مسیر را تغییر میدهد. قرار است اینها به شکلی رابطه خود را پیش ببرند و برادر وقتی میآید این زودتر اتفاق افتد و مانع ایجاد میشود. مانع و گره را بر اساس رابطه عاشقانه پیش بردم. اگر بخواهید فیلمنامه من را کلاسیک حساب کنید، اصلا اینطور نیست. فیلمنامه من دو قهرمان دارد، دو هدف دارد، هر دو تغییر میکند، روایت با یک قهرمان شروع میشود و بعد عوض میشود، فیلمنامه من 5 پردهای است و اصلا کلاسیک نیست.
تعدد راوی دارید.
بله، اگر کسی بخواهد با آن معیارهای فیلمنامه کلاسیک بررسی کند راحت میتواند مطالبی بیان کند، ولی من بر آن اساس پیش نرفتم. برای من رابطه اهمیت بیشتری دارد. خیلی از مخاطبان گفتهاند کاش ابتدا رابطه بیشتر شکل گیرد. اینها نظرات متفاوتی است. باید بشنویم و گوش کنیم. فیلم من از دقیقهای شروع میشود که به همدیگر ابراز علاقه میکنند. اعتقاد ندارم فیلم دیر شروع میشود.
فیلم شما یک عاشقانه ناآرام است؟
بله، خیلی ملتهب و ناآرام است.
موسیقی هم در ابتدای فیلم به مخاطب میگوید که خیلی با خیال راحت جلو نروید.
بله، از شروع فیلم این وجود دارد. در دشت زیبا بهیکباره میبینیم چند بچه درحال سیگار کشیدن هستند. این نشان میدهد این زیبایی آنچنان هم زیبا بهنظر نمیرسد و پشت این زیبایی یک محله کثیف است. در عطاری میرویم خیلی خوب است ولی میفهمیم پشت آن نزاع اراذل و اوباش بود. یعنی در کل فضای قصه این امر وجود دارد که این زیبایی، درون زشتی دارد. حرف کل فیلم این است که از درون این زشتیها یک عشقی نمود پیدا میکند و به نتیجه میرسد. سعی کردم همه چیزهایی که در فیلمنامه از نظر متن و بصری وجود دارد را پیاده کنم، نمیدانم چقدر موفق بودم.
خیلی از مواردی که در فیلم میبینیم؛ تجربه زیسته شماست؟
بله، محل زندگی ما آنجا است.
این محله هنوز وجود دارد؟
بله، خانواده من آنجا زندگی میکنند. در خرمدشت کرج است.
جنس تجربهای که داشتید غیر از تجربه زیستی و اینکه به این قصه رسیدید یعنی موقعیتی که طراحی کردید از کجا بود؟
ایده اصلی از مستندی میآید که چند سال پیش ساختهام. در زندان برای ساخت یک مستند تحقیق میکردیم. در زندان زنان در یک مصاحبهای با زندانیان زن این ایده را دیدیم. این تجارب در خانواده یکی از زندانیان رخ داده بود و از آنجا شکل گرفت. با توجه به زیستی که داشتم و تجربهای که داشتم و نگاهی که به آن قصه پیدا کردم به فیلم ملاقات خصوصی رسیدم.
در فیلم دیالوگی وجود دارد و فکر میکنم قدری فضا را شعاری میکرد این بود که چرا برای رسیدن به همدیگر باید خلاف کنیم؟ جنس این دیالوگها فضا را به فضای اجتماعی تعمیم میدهد. به نوعی است که آدمهای زیادی شبیه اینها هستند که مستاصلند و درنهایت استیصال بزه میکنند تا به مفهوم عشق برسند.
منظور من از این دیالوگ، آن دو نفر هستند، بهجایی تعمیم داده نمیشود.
خود شما موافق این جنس تعمیم یافتن و نمادگرایی در عناصر سینمایی هستید؟ از این تعابیر که فضای زندان و ناچاری بر بزهکاری را نشان دهند و بگویند نمادی از کل جامعه ایران است.
بستگی دارد. بالاخره هر کاری کنید در جامعهای فیلم میسازید که قطعا تعمیم به خیلی چیزها پیدا میکند، ولی من از اینکه بخواهم چیزی را برجسته کنم که این دیالوگ یا این صحنه یا این شخصیت نماد چیزی است یا به نمایندگی از قشری است، اصلا دوست ندارم. این دیالوگ هم خیلی شخصی است و خود دو نفر را بیان میکند و میگوید این چه دوست داشتنی است که اگر خلاف نکنیم نمیتوانیم به همدیگر برسیم. نمیتواند به چیزی تعمیم یابد. نمونه دیگری نیست. این دیالوگ خیلی شخصی است. حتی به بیرون زندان هم تعمیم پیدا نمیکند. باید خلاف کنند تا به هم برسند.
سرانجام تاسفباری برای دو عاشقپیشه این فیلم شکل گرفت. بهنظر شما چه چیزهایی باعث بهوجود آمدن چنین سرانجامی میشود؟ با توجه به اینکه میگویید آدمهای قصه من، تعمیمپذیر نیستند.
من آن دیالوگ را بیان کردم. اگر بخواهید بهویژه بگویید فلان صحنه و فلان دیالوگ تعمیم مییابد قبول نمیکنم، ولی قطعا کلیت فیلم تعمیم مییابد. شخصیتپردازی میتواند تعمیم پیدا کند، کاراکتر میتواند تعمیم پیدا کند که در این فیلم هم خیلی سعی کردم این اتفاق بیفتد. آدمهای این فیلم هیچ یک مستحق آن شرایط نیستند. نه پروانه، نه فرهاد، نه برادر پروانه که قهرمان است، نه ریما رامینفر که اصلا به او نمیخورد خلافکار باشد. حتی رئیس باند هم که گذاشتم نشانهای دارد که قبلا ورزشکار بوده است. همه آدمها به ذات خلافکار نیستند. طی شرایطی که در جامعه است در این مسیر قرار میگیرند. این تعمیم پیدا میکند.
اگر میخواستید تلختر تمام کنید راحت بود یا اینکه الان شاهد این هستیم که یک عمل اخلاقی انجام دهند؟
این به جهانبینی و نگاه فیلمساز برمیگردد. اتفاقا اولین نسخهای که نوشته بودم موقعی که فرهاد بیرون میرفت فیلم تمام میشد، ولی فکر کردم این چیزی برای من ندارد که عاشقانه باشد و من معتقد هستم در شرایطی میگذارد که راهحلی وجود ندارد، فکر کردم حرف فیلم باید این باشد که عشق نجاتدهنده است.
شما با پایانبندیای که برای فیلم داشتید و تزریق امید کردید، حتما قید حضور در جشنوارههای خارجی را هم زدید.
خیر، ارتباطی ندارد، چون اینها امید نیست و تا آخر عمر باید آنجا زندگی کنند. عشق کار میکند درصورتی که عشق آنها در اسارت است، آن ملاقات خصوصی خانه آنها میشود و این خیلی امیدوارکننده نیست. این تلخ است که دو نفر فقط در ملاقات خصوصی همدیگر را ملاقات میکنند. هر دفعه آنجا شبیه خانه آنهاست.
آن پایانی که الان میگویید که تلختر است.
بله، ولی آن فیلم دیگری میشد و مفهوم امر دیگری بود. مفهوم چیزی که مدنظر من است چیز دیگری است. لزوما هر چیزی که تلختر باشد در جشنواره خارجی استقبال نمیشود.
قسمت تلخی به جشنواره ربط نداشت. اینکه بنبست شود و هیچ کاری نتوانند انجام دهند.
بهنظرم اینها هنوز در بنبست هستند یعنی آزاد نشدند.
ولی به مخاطب امید میدهد.
بله، امیدی میگیرد.
مخصوصا در انتها که انگار آن اتاق خانهشان است و درست مانند تصویری که در ذهنشان داشتند، آنجا را درست میکنند.
بله، ولی این خیلی دردناک است شما در اتاق ملاقات خصوصی همدیگر را ببینید و زندگی کنید.
دردناک است، ولی حال مخاطب خوب میشود.
بله، درست است که حال مخاطب خوب میشود. این را میفهمم ولی خیلی هم پایان دردناکی است چون آن چیزی که دارند، حق پروانه و فرهاد نیست، هیچیک ذات بزهکاری ندارند.
همین که مخاطب، آن دو نفر را در همان بستر عاشقانه میبیند و کنار هم هستند، انگار امید را به او میدهید.
بله، از این نظر خودم میخواستم که اینطور باشد و یک امیدواری در انتهای فیلم وجود داشته باشد اما در چه بستری است؟
وقتی زندان رفتید احیانا همدلی با این افراد نکردید که آنقدر که بهنظر میآید بد نیستند؟ این حرفی که بیان میکنید را فکر میکنم همه موافق نباشند که مقصر نیستند.
من نمیگویم مقصر نیستند، بلکه با آدمهایی طرف هستیم که در ذات بزهکار نیستند. ما دو دسته بزهکار داریم که دسته اول از ابتدا بزهکار هستند و دسته دیگر اینطور نیست و شرایط آنها را به این سمت برده است. من بچه جنوب شهر هستم و میفهمم یکسری خانوادهها از ابتدا بزهکار هستند. آنها را میبینم. دغدغه من پرداختن به آن آدمها نبود. دغدغه من پرداختن به آدمهایی بود که در آن مسیر افتادند، ولی پتانسیل آنها این نیست و مستحق آن فضا نیستند. مثل برادرم که برای من بسیار دردناک بود. قهرمانی بود که بعد از مشکلاتی که پیش آمد به مسیری رفت که بزه خالص بود، ولی میدانم بزهکار نبوده است. رویکرد من در این قصه به آدمها و قصه و همه چیز این بود.
چیزی که در فیلم تعریف میکنید از قصه واقعی برادر خود شما دور نیست.
خیلی نزدیک است. بهخاطر همین اسم خودش را گذاشتم.
در بحث انتخاب بازیگر هم پسزمینهای از سیاوش چراغیپور و هوتن شکیبا است، در سریال لیسانسهها و فوقلیسانسهها وجود داشت. به این فکر کردید؟
من استراتژی داشتم برای اینکه نقشها را انتخاب کنم که اصلا فضای زندان و خلاف به آنها نخورد. چه سیاوش که خیلی ریسک بود. ریما رامینفر هم همینطور بود.
چقدر هم خوب بازی کرد.
بله، خانم تیموریان، نادر فلاح و... نیز همینطور بودند. طوری انتخاب کردم که از فضا دور باشند. استراتژی داشتم که خیلی به فضایی که درگیر خلاف هستند نخورند. به ریما رامینفر در ابتدا اصلا نمیخورد خلافکار باشد. به سیاوش چراغیپور نمیخورد برای آن فضا باشد. این چالشی بود که دوست داشتم پیش بروم و با توجه به نظرات همه مثبت بودند و خیلی دوست داشتم.
چون تاکید بر بستر عاشقانه دارید احساس میکنم دوست دارید فیلمها در این بستر باشد. قرار است فیلم بعدی شما همینطور عاشقانه باشد؟
خیر، نسبت به این فیلم تاکید داشتم که در بستر عاشقانه باشد.
فیلم بعدی شما آماده است؟
خیر، در حد ایده است. هنوز فیلمنامه آماده نیست. میخواهم فیلمی قهرمانمحور یا شخصیتمحور بسازم.
برای اولین فیلم بلند خود تصمیم گرفتید این را بسازید یا چیز دیگری بود؟
چیز دیگری مدنظرم بود، ولی قسمت شد این را بسازم.
این چندمین فیلمنامه بلند بود؟
این را قرار بود بنویسم و علی سرآهنگ بسازد که نشد و مسیری شد که من بسازم، چون من داشتم فیلمنامه دیگری را کار میکردم.
از فیلم اول به دوم رفتن پروسه سختی است. تصمیمتان برای ساخت فیلم دوم چیست؟
سعی میکنم خیلی صبر نکنم که 6-5 سال فیلم نسازم. همیشه سعی میکنم سریع کار کنم.
مثلا 6ماه دیگر فیلم دوم را میسازید.
خیر، اینقدر هم سریع نیست. شاید هر دو سال باشد.
کلید واژه
ارسال نظرات