وقتی گرفتار وضعیتی دردناک یا مشکلی میشوم که فکر میکنم نمیدانم چگونه از پس آن برآیم، به سراغ صفحات صبحگاهی می روم و هدایت میطلبم.
به گزارش افرنگ خبر /
هوا گرگ و میش بود قبل از ساعت بیدار شدم هنوز حالم بد بود سرم پر از حرف بود مغزم تازه بیدار شده بود و گزینه های خیلی خوبی برای تو دهنی به اون آدم بخصوص پیشنهاد می داد . روی پهلو غلط زدم که روشن شدن هوا را نبینم میخواستم بیشتر بخوابم اما توی سرم همهمه بود .
دعوای دیشب با همه حرف هایی که باید میزدم و نزدم و همه حرف هایی که از هزار سال پیش توی دلم مانده بود و کارهایی که باید میکردم و نکردم توی سرم همهمه می کنند .
گاهی یکیشان را می گیرم از بین بقیه و می کشم بیرون و خاک مالش می کنم به آن یکی بی محلی میکنم ، اما این جنگ بی انتهای هر روزه هم خوابم را خراب میکند ، هم خیلی از ساعت های کارم را که این همه راه توی ترافیک و سرما و گرما می کوبم می روم و می آیم .
یاد یک جمله می افتم نمی دانم توی کتاب کدام بود که « اگر آدم ها غم ها را تقسیم نکنند ، غم ها آدم ها را تقسیم می کنند»
حالا کله صبح کی را پیدا کنم که این حجم از خودرگیری را توی گوشش خالی کنم ؟ چهره چندتا از دوستان از ذهنم میگذرد اما واقعا کدامیک حاضر است از خواب نازش بزند که بلغورهای ذهن نا آرام مرا تحمل کند ؟
چند بار دیگر این پهلو آن پهلو می شوم اما از سر و صدای توی کله ام کم نمی شود باز باید این سر سنگین را بردارم تا آن سر شهر ببرم و برگردم از فکرش حالم بد می شود .
در مسیر طولانی هر روزه ام مقداری پیاده روی دارم که از جلوی چند کتاب فروشی چسب هم می گذرم نگاه کردن ویترین این کتابفروشی ها برای لحظاتی مرا از دنیای پر سر و صدای درونم جدا می کند به قسمت روانشناسی ها نگاه نمی کنم همه ادا و اصول هایشان که اسمش را راهکار می گذارند از بر هستم اما در مقام اثر سخت بی دوامند.
خبری از کتاب جدید نیست ،می روم که راه خویش گیرم "دنباله کار خویش گیرم" در آخرین نگاه چشمم به ایک کتاب می افتد "راه هنرمند" راه کدام هنرمند ؟ فکر میکنم شاید ، بیوگرافی ای از هنرمند بزرگی باشد میروم تو و از قفسه کتابهای تازه برش میدارم ورق میزنم خبری از هنرمند مشهوری نیست اما توجهم جلب می شود به عبارتی جالب "صفحات صبحگاهی " به هر حال کتاب را می خرم و در اولین فرصت قسمت "صفحات صبحگاهی" را با دقت می خوانم و از آن روز حتی یک بار هم ترکشان نکردم .
صفحات صبحگاهی چیست؟
جولیا کامرون نویسنده کتاب "راه هنرمند " پاسخ می دهد :
- به طور ساده میتوان گفت که صفحات صبحگاهی، سه صفحه دستخط معمولی و روی هر برگ از دفتر است که به طور تداعی آزاد و بدون تفکر مینویسید و دست از روی کاغذ بر نمیدارید.
- برای نوشتن صفحات صبحگاهی شیوه نادرست وجود ندارد. هدف از صفحات صبحگاهی این نیست که به اثر هنری تبدیل شوند، هدف از صفحات صبحگاهی، فقط حرکت دست بر روی کاغذ و نوشتن و بیرون ریختن همه چیزهایی است که به ذهن میآید.
- بجز خودتان احدی اجازه ندارد که صفحات صبحگاهیتان را بخواند و خودتان نیز تا چند هفته نباید آنها را بخوانید. فقط روزی سه صفحه بنویسید و جایی جمعآوری کنید. حین نوشتن هم هرگز صفحات قبل را نخوانید.
- صفحات صبحگاهی اغلب منفی و پراکنده و آکنده از دلسوزی و ترحم به خود و تکراری و با آب و تاب یا بچگانه یا غمناک یا بیمزه با حتی احمقانه به نظر میسند، ولی حتماً درست و خوبند!
- این را برای خودتان به یک قاعده تبدیل کنید: همواره به خاطر آورید که عقاید منفی سانسورکنندۀ درونتان حقیقت ندارد. این امر مستلزم تمرین است. وقتی صبح به محض برخاستن از خواب، مستقیماً به سراغ صفحات صبحگاهی میروید، میآموزید که سانسور کننده درونتان را تضعیف کنید.
- بخواهید می توانید افکار سانسور کننده درونتان را نیز بنویسید.
- به هیچ عذر و بهانهای نمیتوانید از صفحات صبحگاهی طفره بروید یا از مقدار آن ها بکاهید. مهم نیست در چه حال و هوایی هستید. انتقادهای سانسور کننده درونتان اهمیت ندارد.
-سه صفحه درباره هر مطلبی که به ذهنتان می آید بنویسید؛ فقط همین. اگر چیزی به ذهنتان نمیآید بنویسید:«چیزی بنویس تا این سه صفحه پر شود.»
- صفحات صبحگاهی به مغز منطقی میآموزد کنار بایستد و و اجازه بدهد که مغز هنرمندانه روی صفحه بیاید.
- صفحات صبحگاهی نوعی مراقبه هستند که به ما بصیرت میبخشند و کمک میکنند تا در زندگیمان دگرگونی ایجاد کنیم.
- وقتی گرفتار وضعیتی دردناک یا مشکلی میشوم که فکر میکنم نمیدانم چگونه از پس آن برآیم، به سراغ صفحات صبحگاهی می روم و هدایت میطلبم.
- صفحات صبحگاهی برای هر کس که بخواهد زندگی خلاقی داشته باشد، موثر واقع خواهد شد.
- اغلب اوقات افرادی که بیش از دیگران در برابر نوشتن صفحات صبحگاهی مقاومت می ورزند، بیش از سایرین به آن علاقهمند میشوند.
- صفحات صبحگاهی را با دست بنویسید، میدانم که نامناسب و ناخوشایند و وقت گیر و قدیمی است ولی از شما میخواهم که با دست خودتان بنویسید چون فایده دارد… نوشتن با دست مثل پیاده رفتن به جایی است.
- وقتی اولین بار صفحات صبحگاهی را می نویسیم، از تعداد چیزهایی که احساس بدی نسبت به آنها داریم تعجب میشویم. شاید نگران این باشیم که با اعتراف کردن به احساسات منفیمان آنها را تشویق کنیم. اما ابداً چنین نیست. روانشناسان یونگی این را ملاقات با سایه مینامند، من آن را ملاقات با سایه و دعوت آن به نوشیدن یک فنجان قهوه مینامم. وقتی منفی بافیهایمان را بیرون میریزیم برای امور مثبت جا باز میکنیم. (کتاب کشف آب- جولیا کامرون - ترجمهی سیمن موحد-نشر پیکان)
- صفحات صبحگاهی وفادارند، آنها بر خلاق روان پزشکان منهتن هر سال در ماه اوت دو هفته به مرخصی نمیروند. بر عکس، همیشه آنجا هستند و میتوان به آنها اتکا کرد.
- صفحات صبحگاهی دربارۀ هر چیزیاند که به ذهنتان خطور میکند. آنها ممکن است حقیر، پرگله، شکایت،کسلکننده و خشمگین باشد. ممکن است شاد، روشنگر، پر از بینش و بصیرت و موشکافانه باشند. هیچ راه نادرستی برای انجام آنها نیست. شما فقط دستتان را روی کاغذ حرکت میدهید و هرچه را که به ذهنتان میرسد مینویسید.( حق نوشتن- ترجمهی سیمین موحد- نشر هیرمند)
کلید واژه
ارسال نظرات