امروز : شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - 08:36

Afrang Khabar

1400/9/11 8:36

در دهه ۸۰، کتاب قصه های عزیزآقا به قلم جلال عطارزاده منتشر شد و خوشبختانه توانست موج وسیعی در سراسر کشور درباره فرهنگ مهربانی ایجاد نماید. در ادامه مطلب قسمت اول تقدیم میشود.

زادگاه عزیزآقا

به گزارش افرنگ خبر 

سلام

عزیز آقا اسرار داره که من اول خوب خودشو و زادگاهش رو برای شما معرفی کنم بعد باقی حرفاشو براتون بگم .یک وقت ها انقدر در گوشم میگه که دلم میخواد بگم بابا کلافم کردی بسه
که دست میزاره رو شونم و خیلی با مهربونی تو چشام نگاه میکنه و میگه اهالی عزیزستان اصلا اینطوری از کوره در نمیرن و من خجالت میکشم و نگاه مهربونشو از تو چشام جمع میکنم و سعی میکنم قشنگ تر از خودش به اون نگاه کنم اما هیچ وقت موفق نشدم که از اون مهربون تر باشم
عزیز آقااینجوری از زادگاهش عزیزستان تعریف میکنه
تو عزیزستان بعد ازهر اسم یا قبل از هر اسمی یک عزیز میاد مثلا بعد از هر شغل یاعنوانی یک پسوند عزیزهم هست مثل رفتگر عزیز راننده عزیز همکار عزیزکارمند عزیز رئیس عزیز راننده عزیز و الی آخر...
اعضای خانواده برای صدا زدن یکدیگر همراه صدا کردن اسم همدیگه اول اسم طرف مقابل رو میآورند و در آخر اسم خود شخص (متکلم )و در میان این دو نیز یک عزیز قرار میگیره. انجوری :
( احمد عزیزبابا ) یا (مریم عزیزبابا )یا( مریم عزیزداداش )یا (احمدعزیزخواهر )یا (مجید عزیزمادر) یا ( نگار عزیز مادر) و همسران هم دیگر را به این شکل صدا میکنند ( عزیز دل من نسرین ) یا ( عزیز دل من ناصر ) و تنها در مورد کسانی که از سرزمین دیگری آمده اند و با قواعد عزیزستان آشنا نیستند در صورتی که مرتکب جرمی شون آنها را تنها با نام خودشان با اضافه کردن یک آقا یا خانم صدا میکنند 
روزی که این چیزارو برای من تعریف کرد گفتم عزیز آقا بفرمایید پس همه ما از نظر شما مجرم هستیم دیگه نه ؟ش
نگاهی در چشمان من کرد و بدون اینکهبه او اجازه بدم چیز بگوید گفتم بگذریم ( چون دیدم واقعا خیلی با عزیزستانی ها فرق داریم) 
بعد از اینکه این توضیحات رو نوشتم عزیز آقا گفت خوب فکر کنم حالا دیگه تا اندازه ای نوع ارتباط ما تو سرزمین خودمون (عزیزستان ) برای هر کس که این چیز هارو بخونه روشن شده . وگفتم پس دیگه از این به بعدمیشه مطالب عزیز آقا - رو - تو این صفحه بنویسم نه ؟ که خندید و دو باره چشمام رو پر کرد از مهربونیاش
گفتم عزیز آقا حالا دوست داری اولین چیزی که اینجا از شما مینویسم چه چیز باشه گفت از یک چیز بزرگ ولی کچک یک گشتزار بزرگ از سبزی از رشد از نهال و....
گفتم عزیز آقا این صفحه کشاورزی نیست - و -
گفت میدونم منم منظورم این نبود که
منظورم اینه که اولین مطلب رو در مورد بچه ها بنویس که تو عزیزستان چه طور با اونا بر خورد میشه . گفتم خوب از اول بگو ما - رو- گزاشتی سر کار دیگه خسته شده بودم از بس پای این کامپیوتر نشسته بودم گفتم عزیز آقا پس خواستم بنویسم اولین مطلب رو از اون چیزای مینویسم که در مورد بچه های اونجا (عزیزستان ) برام تعریف کردی گفت باشه جلال عزیزآقا گفتم چی شد مگه من عضو خانواده شما شدم گفت هر کسی که با عزیزستانی ها رو راست و صادق باشه مثل اعضای خوانواده میشه من که کلی خوشم اومده بود از این تعریف عزیز آقا گفتم میخواهی همین حالا برات هرچی میخوای بنویسم که گفت تو ننوشته عزیزی
«عزیزستان، مدینه فاضله ( آرمان شهر یا Utopia ) ایست که همه در آن با یکدیگر مهربانند. پسوند همه اسم ها، «عزیز» است. مثل: راننده عزیز! معلم عزیز! و … انسان آرمانی این شهر نیز «عزیزآقا» نام دارد. او به همراه همسرش (عزیزخانم) و فرزندانش (عزیزک و عزیزچه) راوی داستان هایی از عزیزستان است که در واقع برگرفته از اتفاقات روزمره ماست؛ لیکن با رویکردی راه گشا که برای همه مسائل و دغدغه های زندگی شهری، راه حلی مناسب و عزیزستانی ارائه می کند. در دهه ۸۰، کتاب قصه های عزیزآقا به قلم جلال عطارزاده منتشر شد و خوشبختانه توانست موج وسیعی در سراسر کشور درباره فرهنگ مهربانی ایجاد نماید.
به قلم جلال عطار زاده 

ارسال نظرات

نام

captcha

نظر شما