امروز : شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - 03:49

Afrang Khabar

1400/2/26 3:49

مریم نوابی‌نژاد، کارگردان «محاکات»، از نبود خلاقیت و تکراری بودن داستان‌های سریال‌ها گله‌ دارد و می‌گوید هدفش از ساخت این برنامه، معرفی داستان‌های تازه به فیلمسازان است.

«محاکات»، برنامه ۹۰ اجتماعیِ تلویزیون باشد

به گزارش افرنگ خبر /در ایام ماه رمضان سال ۱۴۰۰ هر شبکه‌ای را که نگاه می‌کردیم، یک برنامه گفت‌وگومحور پیدا می‌شد که یک نفر مقابل مجری ایستاده بود و داستان زندگی‌اش را روایت می‌کرد اما در همین زمان برنامه‌ای روی آنتن تلویزیون ‌رفت با نام «محاکات» ‌که هم رویه متفاوتی را پیش گرفته بود و هم هدفش چیز دیگری بود. روایت قصه آدم‌های ناشناس و وارد کردن داستان زندگی آن‌ها به دنیای تصویر و کتاب کاری بود که مریم نوابی‌نژاد، کارگردان این برنامه انجام می‌داد. برنامه‌ای که نه قرار بود به کسی کمک مالی برساند، نه شهرتی موقتی برای کسی بسازد بلکه هدفش غنی کردن دنیای داستان‌ها و ایجاد زمینه‌ای برای بروز خلاقیت در عرصه فیلم و سریال‌سازی بود.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگو تولیدکنندگان «محاکات»؛ مریم نوابی‌نژاد، فلورا سام و دکتر سوگل مشایخی در کافه‌خبری است که با حضور مریم صدر، عضو شورای سردبیری و مهدی یاورمنش، دبیر سرویس فرهنگی در خبرگزاری خبرآنلاین برگزار شد.

«محاکات»، برنامه ۹۰ اجتماعیِ تلویزیون است
از راست: دکتر سوگل مشایخی، مریم نوابی‌نژاد، فلورا سام 

شما قبل‌تر هم برنامه‌های گفت‌وگومحور «هزار داستان» و «مکث» را ساختید، چه شد که این بار هم به سراغ برنامه‌ای گفت‌وگومحور رفتید؟

مریم نوابی‌نژاد: وقتی ژانر کاری کسی اجتماعی باشد، کار دیگری نمی‌تواند کرد جز این‌که بنشیند و شروع به گرفتن گزارش اجتماعی کند که در مورد من، بعد از تجربه مدیوم تلویزیون، جایی که در رسانه‌های دیگر به این موضوع اختصاص داده می‌شود، تنگ است. در رسانه‌های دیگر هم گزارش اجتماعی گرفتن جسارت‌هایی می‌طلبد و قصه‌ها و روایت‌های دیگری دارد. من بسیار موافق یک «۹۰ اجتماعی» هستم اما می‌دانم خیلی در فضای دست به عصای امروز جواب نمی‌دهد، مثلاً این هفته متاسفانه دو نفر از معدنچی‌های ما در حادثه معدن زغال‌سنگ طزره دامغان زیر آوار ماندند و فوت شدند، اگر بتوانیم این هفته به شکل مفصل به قصه معدنچی‌ها و بیمه و حقوق پایین آن‌ها و هفته بعد، باز به‌تناسب خبرهای روز به دیگر موضوعات اجتماعی بپردازیم که من از خدایم است، اما خوب می‌دانید که حساسیت‌ها زیاد است و عملاً با دست بسته نمی‌شود خیلی جسارت به خرج داد.

پرسیدید چرا گفت‌وگومحور؟ الآن در تمام دنیا برنامه‌های گفت‌وگومحور زیادی ضبط و پخش می‌شود اما نکته‌این است که وقتی آن‌ها به‌جای خوبِ کار رسیدند ما تازه از اول شروع کردیم. مثلاً «اُپرا شو» به مدت ۲۵ سال پخش شد و موفق‌ترین برنامه گفت‌وگومحور دنیا بود. درواقع قالب همان است و محتواست که تغییر می‌کند ولی متأسفانه ما همواره به دنبال قالبی جدید هستیم درصورتی‌که اگر همان قالب را دوباره نگاه کنیم می‌توانیم محتوای درستی درونش بریزیم.

          ◾️ «محاکات» و قصه جانفشانی دو برادر دوقلو در حادثه پلاسکو

داستان‌هایی هست که آن‌قدر خوبند که می‌شود از آن‌ها برای ساختن فیلم و سریال و نوشتن کتاب الهام گرفت. مثلاً فیلم «پدر» که امسال در اسکار جایزه گرفت قصه پیرمردی مبتلا به آلزایمر بود و دوربین، داستان را از زاویه ذهن او روایت می‌کرد و این‌جا بود که تو می‌فهمیدی این مرد چرا شکاک و بدبین است یا چرا همه‌چیز را اشتباه می‌گیرد.

من همیشه می‌گویم جایی که تقلید کنی باخته‌ای برعکسِ جایی که به این فکر کنی که با پرداخت و رویکردی جدید به قصه‌هایی بنگری که ازلحاظ ادبی ارزشمند و جذابند و حرفی برای گفتن دارند. به‌عنوان‌مثال من بعد از دیدن فردی مبتلا به اوتیسم می‌فهمم که برخوردم با کودکان اوتیستیک باید چگونه باشد و متوجه می‌شوم همه در یک درجه نیستند و بعضی‌هایشان در بعضی چیزها نابغه‌اند. این قبیل داستان‌ها به دانش‌واطلاعات مردم اضافه می‌کند.

من همیشه می گویم که جایی که تقلید می کنی باخته ای، نمونه آن را هم می‌بینیم، جایی که تو به این فکر می کنی که با یک پرداخت و رویکرد جدیدتر به قصه‌هایی نگاه کنی که ازلحاظ ارزش ادبی جذاب هم هستند و حرفی برای گفتن دارند، کار متفاوتی کرده‌ای.

جدا از همه این‌ها، مگر می‌شود من به شما بگویم سال‌ها است در حوزه تلویزیون کار خبری می‌کنید، چرا تلویزیون؟! چرا به یک حوزه دیگر نمی‌روید؟! حضور شما در این حوزه یعنی انجام دادن کاری که در آن سابقه و حرف دارید و اگر حرف نداشتید، تمام می‌شدید. همان‌طور که بعضی از برنامه‌ها تمام می‌شوند و صاحبان آن‌ها می‌گویند ما دیگر حرفی نداریم. این حرفی نداشتن به‌این‌علت است که نگاه جامعه‌شناختی ندارند وگرنه مگر می‌شود در جامعه‌ای که این همه اتفاق در آن می‌افتد حرفی نداشت!

با توجه به آن‌چه گفتید می‌توان گفت «محاکات» این‌طور شکل گرفت که ما می‌توانیم یک واقعه یا یک ماجرای خام اجتماعی را به قصه‌ای دراماتیک تبدیل کنیم؟

نوابی‌نژاد: بله. این اتفاق در هیچ جای دنیا نیست یعنی هیچ برنامه ای با این رویکرد در هیچ جای دنیا ساخته نشده است که بیایید قصه های اجتماعی را در مظان داوری بگذارید و از دل آن‌ها بگویید مثلاً از دل این ۴۰ قصه این ۱۰ قصه توانایی تبدیل شدن را دارد و واقعا آن را به تیم تا بسپارید که روی آن کار کنند تا انقدر سینما و تلویزیون برنامه‌هایشان شبیه به هم نشود.

گفتید همین الآن تلویزیون اجازه تهیه گزارش‌های اجتماعی با رویکرد مورد اشاره شما را نمی‌دهد. از آن طرف سینما هم از این لحاظ فقیر است شاید به این دلیل که در عرصه مستند اجتماعی کاری اصولی انجام نمی‌دهیم و دست درام‌نویسان خالی است.

نوابی‌نژاد: ضمن این که تعداد آدم‌های زحمت‌کشیده هر حوزه هم روزبه‌روز در حال کم شدن است. در سینما به جای این که کسی با نگاه اجتماعی جلو برود و شروع به ساختن‌وپرداختن کند، بعدازاین که فیلمساز شد تازه یاد قصه‌های اجتماعی می‌افتد و نمی‌رود که بسازد، می‌رود که از ساخته‌های دیگران بهره بگیرد. 

البته استثنائاتی هم هست اما وزن‌شان اندک است.

نوابی‌نژاد: ما در ۳ سال اخیر، ۴ فیلم مشابه داشتیم؛ «شنای پروانه»، «متری شش‌ونیم»، «ابد و یک روز» و «مغزهای کوچک زنگ‌زده». همه‌چیز این ۴ فیلم شبیه به هم بود و در ۳ مورد، برادری داشتیم که حق برادر دیگرش را می‌خورد و این یعنی ما فقر داستان داریم.

نظر شما در این مورد چیست؟

فلورا سام: به نظر من، به‌جز مساله فقر داستانی، فقر شخصیت‌پردازی هم داریم. من در مورد تلویزیون بیشتر صحبت می‌کنم چون «محاکات» از تلویزیون پخش شد و بینندگان خود را پیدا کرد. ما در تلویزیون مخصوصا در مورد خانم‌ها فقر شخصیت‌پردازی داریم و نمی‌دانم تا کِی باید سریال‌هایی ببینیم که مرد خانه همه‌کاره و همه‌چیزدان است و خانم خانه مدام بگوید «آقا چی شده؟!» و آقا جواب بدهد «هیچی!» و حتی به بچه‌اش بگوید «به مادرت نگو!». در تلویزیون ما زن انگار کسی است که باید بنشیند، لبخند بزند و بپرسد «حاج‌آقا چطورین؟ حاج‌آقا چی شده؟ و...» اگر بخواهم همین الآن از این دید در مورد زنجیره‌های ماه رمضان صحبت کنم بسیار راحت می‌توانم این رویکرد به‌شدت مردسالارانه‌ را نشان‌تان دهم. البته این را هم بگویم که شخصیت‌پردازی مردها هم خوب نیست اما حداقل کلید قصه را در دست دارند و حرکت می‌کنند. شخصیت‌پردازی مردها خوب نیست و شخصیت‌پردازی خانم‌ها تقریبا صفر است.

«محاکات»، برنامه ۹۰ اجتماعیِ تلویزیون است
سام: تا کِی باید سریال‌هایی ببینیم که مرد خانه همه‌کاره و همه‌چیزدان است و زن مدام می‌گوید «آقا چی شده؟!» و مرد جواب می‌دهد «هیچی!» 

در زنجیره‌های تلویزیونی خانم‌های اکتیو بسیار کمی می‌بینیم. منظور من این نیست که اگر قرار است خانمی شخصیت‌پردازی درستی داشته باشد حتما باید دکتر یا مهندس باشد، ما در «محاکات» خانم‌هایی خانه‌دار را دیدیم؛ شخصیت‌هایی بسیار جذاب در داستان‌هایی بسیار معمولی و این جالب است که منِ نویسنده، منی که در حوزه نگارش کار می‌کنم، این شخصیت‌های واقعی را وارد تلویزیون و سینما کنم و بپرسم چرا هیچ‌وقت آن‌ها را نمی‌بینیم؟!

چرا در سریال‌ها زنی که مشابه مادرمان باشد نیست؟! یعنی حتی یک نفرشان مشابه مادرهای ما نیستند؟! کجا خانم‌ها این‌قدر در برابر خانواده‌شان نادان‌اند؟! یعنی مادر نمی‌فهمد چه اتفاقی برای بچه‌اش افتاده است اما پدر می‌فهمد؟! زن نمی‌فهمد چه اتفاقی برای شوهرش افتاده است اما پدرشوهر می‌فهمد؟! ما این رویکرد را در زنجیره‌های نمایش خانگی هم می‌بینیم، در سریالی مشکلاتی پیش می‌آید و بچه‌ به سراغ پدر می‌رود، پدر به او می‌گوید مادرت نفهمد! چرا مادرش نفهمد؟! یعنی مادرش توانایی درک کردن ندارد؟! وقتی پدر می‌گوید مادرت نفهمد یعنی مادرت درک نمی‌کند، عصبی می‌شود و همه‌چیز را به‌هم می‌ریزد.

یکی از جذابیت‌های برنامه «محاکات» به‌جز داستان‌هایش، شخصیت‌هایش بود و چه زن‌ها و چه مرد شخصیت‌های جذابی داشتند و جالب بود که بیشتر کسانی که می‌آمدند و قصه‌هایشان را تعریف می‌کردند و تأثیرگذار بودند، خانم بودند. البته این حرف به این معنی نیست که مردها تأثیرگذار نبودند. مثلاً شخصیتی داشتیم که فرزندی معلول داشت و خیریه‌ای هم تاسیس کرده بود. از او پرسیدیم همسرت نمی‌گوید این‌قدر برای کارِ بیرون از خانه وقت نگذار؟! گفت اتفاقا همسرم همراه من است. این‌ها وقتی قصه یک سریال شود، نشان می‌دهد که ما باید به‌عنوان زن و شوهر کنار هم باشیم تا پیشرفت کنیم و من متوجه نمی‌شوم چرا در سریال‌ها پتانسیل خانم‌ها همیشه نادیده گرفته می‌شود؟! درنتیجه «محاکات» به‌جز داستان‌هایش که برخی‌شان بی‌نظیر بودند می‌تواند آموزش شخصیت‌پردازی هم بدهد.

مریم نوابی‌نژاد: در ۳ سال اخیر، ۴ فیلم مشابه داشتیم؛ «شنای پروانه»، «متری شش‌ونیم»، «ابد و یک روز» و «مغزهای کوچک زنگ‌زده». همه‌چیز این ۴ فیلم شبیه به هم بود و در ۳ مورد، برادری داشتیم که حق برادر دیگرش را می‌خورد و این یعنی ما فقر داستان داریم

«محاکات» می‌تواند کلیشه‌های برنامه‌های مشابه را بشکند؟

مشایخی: بله، می‌تواند کلیشه‌ها را بشکند، چرا که ما نمی‌خواهیم تعریف کنیم که آدم‌ها چه‌قدر سختی کشیده‌اند. ما می‌خواهیم بگوییم چه زنان و چه مردانی و چه مادران و چه پدران فداکاری داریم. به‌شخصه آن‌قدر تحت تاثیر بعضی از این داستان‌ها قرار می‌گرفتم که اگر فرصت داشتم به عنوان یک تحلیل رفتارشناختی در مجموعه‌ای به نام «کتاب محاکات» می‌نوشتم‌شان و معتقدم آن‌قدر قابلیت دارند که بشود بعدا با نظریه‌ها مطابقت‌شان داد، نمونه‌هایی قابل تحقیق و پژوهش که اگر مؤسسات تحلیلی- اجتماعی خارج از کشور به آن‌ها دسترسی داشتند خوراک بسیار خوبی برایشان بود.

البته که این کلیشه‌شکنی مستلزم بسیاری چیزها است؛ از سیاست‌پردازی‌ برنامه تا روز و ساعت پخش. به عنوان مثال در ماه رمضان که «محاکات» قبل از افطار و میانِ بقیه برنامه‌هایی که شبیه «ماه‌عسل» بودند پخش می‌شد، حتی کسی که نمی‌خواست چنین قضاوتی داشته باشد ناخودآگاه تصور می‌کرد این هم شبیه همان برنامه‌ها است. یک نفر نشسته است و قصه‌اش را تعریف می‌کند و یک یا چند نفر هم گوش و تحلیلش می‌کنند.

به عنوان یک برنامه‌ساز فکر می‌کنید این مشابهت و تکرار ناشی از چیست؟ خط قرمزها و بودجه اندک صداوسیما یا فقدان خلاقیت برنامه‌سازان؟

نوابی‌نژاد:‌ من می‌خواهم در مورد شباهت‌ها و تفاوت‌های برنامه «محاکات» با چنین برنامه‌هایی حرف بزنم و هم این را بگویم که چرا تلویزیون دارد مدام خودش را تکرار می‌کند، علت آن قطعاً فقدان برنامه‌سازی است، قطعاً بها ندادن به برنامه‌سازهایی است که یک دوره‌ای خیلی جریان ساز بودند، وقتی آقای میرفخرایی در خانه می‌نشیند ما ناچاریم به این برنامه تا و یک مدل تقلید بپردازیم. من خیلی دوست داشتم که یک بنیان اجتماعی قوی و تیزبین در تلویزیون وجود داشت و می‌گفت در حوزه اجتماعی هر کسی که حرف تازه‌ای دارد بیاید، تو اگر می‌خواهی شبیه «ماه‌ عسل» بسازی، لطفا نساز! حرف تازه چه داری؟ چه تفاوتی با آن برنامه داری؟ من در سال ۸۸ که این سوژه‌ها را به «ماه‌ عسل» می‌بردم کسی فکر نمی‌کرد که می‌تواند یک نجات یافته از هواپیما را ببرد، مردم وقتی می‎‌دیدند این همان آدمی است که از هواپیما نجات پیدا کرده تعجب می‌کردند اما نمی‌دانند این دلزدگی در نوع خودش رخوت و بی‌تفاوتی می‌آورد و حتی اگر یکی می‌خواهد درجایی از یک دغدغه مهم اجتماعی هم حرف بزند ،مردم می‌گویند برو بابا! تو هم شبیه به آن‌ها هستی. چیزی که در این برنامه‌سازی تا مهم است زاویه دید و نوع پرداخت است وگرنه دیگر مادری که ۴۰ سال است بچه‌‎اش را ندیده و .. برای مردم یک سوژه‌های دستمالی شده است چون تکرار دلزدگی می آورد. شما می‌توانید فیلم «کریمر علیه کریمر«» یا «گمشده» را بسازید، این دیگر زاویه دید کارگردان است که ترجیح می‌دهد فیلمش با شکوه باشد یا یک فیلم عادی باشد.

مریم نوابی‌نژاد:‌ چرا تلویزیون دارد مدام خودش را تکرار می‌کند، علت آن قطعاً فقدان برنامه‌سازی است، قطعاً بها ندادن به برنامه‌سازهایی است که یک دوره‌ای خیلی جریان ساز بودند

چیزی که مهم است این است که از روی تیتر سوژه پیدا کردن اشتباه است. مثلاً در یک روزنامه می‌خوانند که فلانی فلان کار را کرد، بعد می روند و به هر قیمتی آن آدم را می آورند و می نشانند و فکر می‌کنند تیتر شدن یک خبر، قطعاً این وجاهت را به موضوع می دهند که بیایند و با آن یک برنامه‌ای را پر کنند. فاصله بین سوژه‌هایی که در مطبوعات تیتر می شوند و سوژه‌هایی که در تلویزیون حرفی برای گفتن دارند فاصله حساس و مهمی است، یعنی به صرف اینکه طرف یک کاری کرده نمی‌توانید او را بیاورید. در روایت کردن تا چند تا چیز خیلی مهم است، اینکه طرف توانایی حرف زدن داشته باشد و بتواند قصه خودش را بگوید، خیلی جاها می‌بینید که طرف دهانش یخ است یا مجری او را به آن چالش لازم نمی کشاند و فقط سوژه را می نشانند و دائم آخی آخی می‌گویند و این خیلی بد است، چون وقتی که یک نگاه جامعه شناختی پشت برخورد تو با سوژه نباشد سوژه دم دستی می‌شود. مگر نمونه هایی نداشتیم که سوژه‌هایی را آوردند و بعد معلوم شد دروغ بوده است، مثلاً یک آقایی بوده که در اتوبوس گریه می کرده که من پول دارو ندارم و او را به تلویزیون آوردند و محک گفت این بچه قطع درمان شده است. اینها بد است، اینها باعث می‌شود مردم بگویند اینها که واقعی نیستند و این آدم آمده اینجا نشسته که گریه کند و وقت آنتن را بگیرد، برای همین مردم نباید فکر کنند که ما داریم وقت آنتن را پر می‌کنیم، باید کاری کنیم که مردم دلشان نیاید کانال را عوض کنند و این خیلی مهم است.

سام: من در مورد این شبیه‌سازی‌های تلویزیون یک نکته‌ای که همیشه در ذهنم است و اینکه من می‌بینیم الآن مدتی است تلویزیون دارد همه‌اش خودش را تکرار می‌کند بگویم. به نظر می‌رسد یک تعداد آدم در گروه‌های مختلف هستند که جای آن‌ها محکم است یعنی اصلاً آن نگاه سخت‌گیرانه‌ای که مثلاً در مورد من وجود دارد در مورد خیلی تا وجود ندارد و آن‌ها هستند که مرتب کار می‌کنند و مهم نیست که چه کار می‌کنند و فقط چون ایشان است دارد کار می‌کند؛ شما الآن ببینید کارهای گروه اجتماعی تمام شبکه‌ها شکل هم است، وقتی من می‌بینم انقدر جای پایم سفت است و هرکاری می‌خواهم انجام می‌دهم من تنبل می‌شود، الآن یکی از دلایل این اتفاق این است که ما تنبل شده‌ایم، وقتی آن‌ها می‌بینند که جای پایشان سفت است و هر چیزی که ببرند تولید می‌شود، چرا الآن زنجیره‌های ماه رمضان شبیه زنجیره‌های سازنده های همان کارها با درجه پایین‌تر است؟

یعنی حتی آقایی که سابق بر این، کارگردان خوبی بوده اما ماه رمضان سریالی را کارگردانی می‌کند که از کارهای قدیمیش ضعیف‌تر است.

سام: وقتی ما از آقای کارگردانی چند سال قبل در ماه رمضان سریال به نسبت خوبی را دیده‌ایم  و وقتی این را می‌بینیم می‌گوییم یعنی چه؟ یعنی هیچ‌کس نبوده که آن متن را بخواند و بگوید آقای کارگردان معظّم، تو که آن را ساختی این یعنی چه؟ این همان است که وقتی می‌آید اصلاً کسی نگاه نمی‌کند بگوید دارد چکار می‌کند. در کارهای اجتماعی هم همین‌طور است. الآن شبکه سه هم همین‌جور است،سریالی با همان کارگردان همان بازیگرها همان سناریو، همان ریخت و همان تیپ و همان دیالوگ و همان روابط و همان زورگویی‌هاست، وقتی مقایسه می‌کنیم می‌بینیم این ۱۰۰ پله از قبلی پایین‌تر است.

فلورا سام: دلیل به تکرارافتادن تلویزیون  این است که یکسری آدم در گروه‌های مختلف جای پایشان محکم است، یعنی وقتی مردم می فهمند که کارها تکراری است، خود برنامه‌سازان نمی فهمند؟

مشایخی: ما نمی‌توانیم یک چیزهایی را تغییر دهیم و یک چیزهایی را می‌توانیم تغییر دهیم، الآن مردم جامعه ما در تحلیل های سیاسی اجتماعی دو دسته هستند، یک دسته تمام انرژیشان را صرف بد و بیراه گفتن به آن قسمتی از مسائل سیاسی و اجتماعی می‌کنند که ما هیچ اختیاری در آن نداریم، خودشان تبدیل به آدم‌های عصبانی منفی‌بین شده‌اند و بد و بیراه می‌گویند، مثلاً شما در مورد یک نوشابه که حرف بزنید، آن‌ها می‌گویند در این مملکت که فلانش این است و ... ولی راه هوشمندانه‌تر این است که ما آن چیزهایی که نمی‌توانیم تغییر دهیم را فعلاً بپذیریم و بیاییم و از تهدیدها فرصت بسازیم. آن‌وقت آن آدم‌هایی که آن سیاست‌ها را می‌گذارند قالب بین و ظاهربین و سطحی بین هستند و قدرت درک محتوا را ندارند و می‌گویند این محاکات هم مثل «ماه‌عسل» است پس خوب است به آن مجوز می‌دهیم ولی پشت‌صحنه آن افرادی که در اتاق فکر هستند می‌آیند در همان قالب ظاهری یک تفاوت‌هایی ایجاد می‌کنند و این‌جوری می‌شود از تهدید فرصت ساختن و از روزنه تا وارد شدن، و یک دلیلی هم که گفتید برنامه تا گفتگو محور است، الآن در تمام دنیا برنامه‌های گفتگو محور زیاد شده است، ولی منتهی چون وقتی آن‌ها به‌جای خوبش می‌رسند ما تازه از اول شروع می‌کنیم شاید اگر بسامد کل برنامه‌های کل دنیا را در ۱۰ سال اخیر بسنجید خیلی در کشورهای پیشرفته شروع شد، الآن هم اگر شبکه‌های دیگر را ببنید خیلی برنامه‌های گفتگو محور دارد، می‌خواهم بگویم آن قالب هست ولی اگر از مقداری از قالب به سمت محتوا برویم و دنبال عوض کردن قالب باشیم. ما ایرانی تا مشکلی که الآن داریم این است که همه‌اش به دنبال مطلب و قالب جدید هستیم درصورتی‌که اگر همان را دوباره نگاه کنیم و محتوای درستی به آن دهیم، الآن همه‌مان اقیانوس به عمق ۱ سانتی‌متر شده‌ایم، یعنی دنبال خواندن کتاب و مقاله جدید.

در تمام دنیا برنامه‌هایی ساخته می‌شود که در آن‌ها قرار نیست یک نفر بنشیند و گریه کند و گریه مردم را درآورد، بلکه آدم‌هایی هستند که می‌نشینند و صحبت می‌کنند و هدفشان ایجاد اوقاتی مفرح برای مخاطب است. چیزی که ما نداریم، جز در «دورهمی» و «خندوانه» که قصد نداریم در این گفت‌وگو به کیفیت آن‌ها بپردازیم.

مشایخی: یکی از سیاست‌های اصلی «محاکات» این بود که مجموعه‌ای از این ویژگی‌ها باشد. بعدازاین که ۵ یا ۶ قسمت پخش شد بعضی‌ها از ما می‌پرسیدند این برنامه طنز است؟! گریه‌دار است؟! تحلیلی است؟! و... و ما جواب می‌دادیم همه این‌هاست! مریم نوابی‌نژاد مهمان‌ها را می‌شناخت و می‌دانست باید چه سوالی از آن‌ها پرسیده شود و مرتب سوالات را با منصور ضابطیان از طریق گوشی‌ که در گوش او بود چک می‌کرد. سوال‌ها طوری پرسیده می‌شد که داستان به سمت مرثیه‌خوانی و گریه‌وزاری نرود و مهمان برنامه می‌آمد که بگوید اگرچه سختی کشیده اما امروز آدم موفقی است و ما هم چراغ‌قوه‌مان را روی نقاط قوت او می‌انداختیم.

البته که هر از چندگاهی داستان‌ها آن‌قدر تاثیرگذار می‌شدند که خودمان هم در عرض ۵ دقیقه منقلب می‌شدیم. مثل داستان آن پسری که بعد از سال‌ها می‌توانست بشنود و آن‌قدر معصوم بود که خواه‌ناخواه آدم‌ها را تحت تاثیر قرار می‌داد. 

مریم نوابی‌نژاد در مصاحبه‌ای حرف قشنگی زده بود. او گفته بود «محاکات» نه یک برنامه خیلی خنده‌دار است و نه یک برنامه خیلی گریه‌دار، همان‌طور که زندگی تلفیقی از این دو است و نه مدام می‌خنداند و نه مدام می‌گریاند. به نظر من نقطه قوت این برنامه همین است و به عنوان مثال اگر بگوییم حالا که برنامه سرگرم‌کننده‌ای نداریم، بیاییم «محاکات» را سرگرم‌کننده‌تر اجرا کنیم، کار را از نقطه تعادلش خارج کرده‌ایم.

نوابی‌نژاد: «خندوانه» فکر می‌کند با زیاد خندیدن حال مردم خوب می‌شود که اتفاقا نمی‌شود، الان موقع زیاد خندیدن و بی‌خودوبی‌جهت خندیدن نیست، موقع به‌جا خندیدن است

نوابی‌نژاد: «خندوانه» شروع خوبی داشت و «دورهمی» هم به موازاتش و کاملا شبیه به آن در همان شبکه تولید شد و من که کل مهمانان فصل سوم «خندوانه» را به برنامه بردم می‌دانم که بارها پیش آمده بود مهمانی اول هفته در «خندوانه» باشد و آخر هفته در «دورهمی».

الان این دو برنامه به شدت مورد انتقاد هستند. «خندوانه» فکر می‌کند با زیاد خندیدن حال مردم خوب می‌شود که اتفاقا نمی‌شود، الان موقع زیاد خندیدن و بی‌خودوبی‌جهت خندیدن نیست، موقع به‌جا خندیدن است، کدام خنده در «خندوانه» به‌جا است؟ آن‌جا که جناب‌خان می‌آید و چیزی می‌گوید و مردم می‌گویند این دارد حرف ما را می‌زند ولی ادابازی در شرایطی که مردم به‌شدت تحت فشارند غلط است. «دورهمی» هم ۵ فصل است که خودش را تکرار می‌کند و یک مهمان را ۵ بار می‌آورد و در اجرای مهران مدیری چه چیزی جز پرسیدن همان سوال‌های تکراری می‌بینیم؟! نقطه عطف «دورهمی» این بود که آدم‌های عادی را می‌آورد و از هر ۱۰ نفر، یک نفر چیزی در درونش داشت، حرف درستی می‌زد و دادوستدی کلامی شکل می‌گرفت. در حالی که به‌ندرت می‌دیدیم مهمان شناخته‌شده‌ای بیاید که «دورهمی» را متفاوت از چیزی که قبل‌تر بود، کند.

مشکل این است که ما حرفه‌ای اجتماعی‌مان را از تلویزیون بیرون می‌بریم و در نتیجه جز یک مشت مسابقه و ادابازی و چند خبر و تحلیل چیزی برای تلویزیون باقی نمی‌ماند. ما در رسانه از مشکلات اجتماعی حرف نمی‌زنیم و اجازه می‌دهیم مشکلات بچه‌های اوتیستیک، معلول و... در برقراری ارتباط با جامعه روزبه‌روز بیشتر شود. در سریال‌هایمان هم اگر می‌خواهیم نشان دهیم که کسی درس عبرت گرفته است روی ویلچر نشانش می‌دهیم و من نمی‌دانم چرا تلویزیون اصرار دارد از این هم خالی‌تر شود؟!

من می‌گویم اگر برنامه‌یتان را موافقان و مخالفان تلویزیون دیدند و پسندیدند  آن‌وقت است که برده‌اید. من آدم‌هایی را دیدم که سال به سال تلویزیون نگاه نمی‌کردند اما می‌گفتند «محاکات» را می‌بینیم و این نقطه بُرد ما بود.

سام: از میان کسانی کارشان تصویب و ساخته می‌شود، یکی می‌شود مثل مریم نوابی‌نژاد که خلاقیت به خرج می‌دهد و از فرصت پیش‌آمده استفاده می‌کند. مطمئن باشید اگر او هم در کارش خلاقیتی به کار نمی‌برد و برنامه‌ای مثل باقی برنامه‌ها تولید می‌کرد برای هیچ‌کدام از مدیران فرقی نداشت، همان‌طور که الان نمی‌گویند بیاییم از «محاکات» که برنامه‌ای متفاوت است  حمایت کنیم، در ساعت بهتری روی آنتن بفرستیمش و پخشش را به شبکه نسیم بدهیم تا بیشتر دیده شود. این‌ها را نمی‌گویند چون اصلا برای‌شان مهم نیست که اگر مهم بود قطعا این کارها را می‌کردند.

یعنی چه که زمان پخش را «حوالی» فلان ساعت اعلام و همان را زیرنویس می‌کنند؟ حوالی یعنی چه؟ مگر هر برنامه‌ای زمان پخش مربوط به خود را ندارد؟  من آن ساعت تلویزیون را روشن می‌کنم و می‌بینم نصف برنامه رفته است! یعنی هر کسی «محاکات» را دیده، شانسی دیده است و بعد از دیدن احساس کرده که برنامه‌ای متفاوت است. بیننده باید در بین برنامه‌های دیگر دنبال این برنامه بگردد چون هیچ چیز ثابتی وجود ندارد، مثلا می‌گویند از شنبه تا جمعه اما یک‌مرتبه شنبه و یکشنبه نیست و دوشنبه هست و تکرارش یک روز ساعت ۱۳ و یک روز ساعت ۱۵ پخش می‌شود!

این در حالی است که مدیرآن‌وقتی می‌بینند برنامه‌ای متفاوت است باید از آن حمایت و حتی از کانال‌های دیگر هم پخشش کنند. ما می‌توانیم دست کم تبلیغات را از شبکه‌های خارج از کشور که معاند می‌خوانیم‌شان یاد بگیریم، وقتی نیم‌ساعت پای یکی از آن‌ها می‌نشینید می‌فهمید امروز و فردا و پس‌فردا و... قرار است چه برنامه‌هایی پخش شود چون مدام تبلیغ‌شان را می‌کند.

به «ماه‌عسل» اشاره کردید. همه‌مان جریان را می‌دانیم اما سؤال این است که وقتی ایده برای شما بود و موضوع را شما مطرح کردید چرا سعی نکردید خودتان کارگردانش باشید؟

نوابی‌نژاد: من در «ماه‌عسل» آن‌قدر بودم و آن‌قدر همه‌چیز از صفر تا صد با من بود که اصلاً فکر نمی‌کردم نباشم و اصلاً هم آن‌جوری برایم نفع مادی نداشت و اسمی از من برده نمی‌شد ولی همیشه فکر می‌کردم کاری است که آن را ساخته‌ام، لیست اولیه مهمان‌هایش را که روز اول به من دادند دارم، قبل از من،  استاد دانشگاه و مفسر قرآن می‌آوردند ولی این‌قدر اجتماعی نبود، به‌ندرت یکی دوتا مورد اجتماعی هم داشتند .اینکه کلاً رویکردش اجتماعی شد از سال ۸۸ است و سوژه‌ها هم حی و حاضر هستند که می‌توانید به آن‌ها زنگ بزنید و بپرسید شما را چه کسی آورد، منتهی اینکه شما دارید یک کاری می‌سازید و می‌گویید عیبی ندارد علیرغم هر اتفاقی،  باز ادامه دهم ( البته نگاه امروز من متفاوت است، ) بعد یکهو می‌بینید که کار تبدیل به یک مافیا می‌شود... بعد آمدم «هزارداستان» را ساختم، که سال ٩٧ با وجود حضور «ماه‌عسل» و «حالا خورشید» و باقی برنامه‌ها بهترین برنامه تلویزیون شد همراه با برنامه نود و صبحی دیگر! اگر این در هم‌بسته شود به فضای مجازی می رم و کارم را می‌کنم، وقتی حرف دارید که نمی‌توانید ساکت شوید، بالاخره یکجا حرفتان را می‌زنید.

شاید باید صبر می‌کردید. کسی مثل احسان علیخانی که نمی‌دانست چه ایده‌ای در ذهن شما است، اصلا ایده‌تان را مطرح نمی‌کردید.

نوابی‌نژاد: من آن‌زمان برنامه‌ساز نبودم، خبرنگار بودم و احسان علیخانی را طی یک اتفاق دیدم و گفتم این کسانی که می‌گویی پارسال یکی از آن‌ها را آورده‌ای، من در سال ۳۰ تا ۴۰ تایش را در رسانه‌ها کار می‌کنم. رویکرد قصه‌های جذاب اجتماعی کار من بود وگرنه که «ماه‌عسل» دو، سه سالی بود که پخش می‌شد.

سام: شما فکر می‌کنید مریم نوابی‌نژاد وقتی «ماه‌عسل» را ساخت توانایی الان را داشت؟! نداشت، خبرنگار بود و به عنوان سوژه‌یاب وارد برنامه شد.

نوابی‌نژاد: سوژه‌یابی که صفر تا صد برنامه را می‌چید. من هنوز هم ایمیل‌هایم را دارم که روز اول فلانی و فلانی می‌آیند، روز دوم دیگری و... ولی روز آخر وقتی از من تقدیر شد که دیگر اسم مدیر تدارکات را هم برده بودند. من خودم فقط دو بار مصاحبه کردم و در آن مصاحبه‌ها صفر تا صد یافتن و آوردن سوژه‌ها را تعریف کردم که گفتند کار بدی کردی! بهتر بود همه فکر کنند ما یک تیم ۱۰۰ نفره هستیم!

به هر حال این اتفاق موجب شد «هزار داستان» تک‌مجری نباشد. چون وقتی مجری دچار این توهم می‌شود که همه چیز حاصل فکر خودش است دیگر جایگاه‌ها مشخص نیست و من برای همین سراغ «هزار داستان» رفتم که از تک‌مجری بودن بیرون بیایم.

«محاکات»، برنامه ۹۰ اجتماعیِ تلویزیون است
مشایخی: ما نمی‌خواستیم به سمت مرثیه‌خوانی و گریه‌وزاری برویم و مهمان برنامه می‌آمد که بگوید اگرچه سختی کشیده اما امروز آدم موفقی است 

مشایخی: متاسفانه در جامعه ما وقتی موقعیت پایین‌تری داید و رشد می‌کنید، اطرافیان‌تان دوست دارند شما را در همان موقعیت قبلی ببینند و تحمل کردن این تغییر موقعیت برای‌شان سخت است ولی اگر یک‌دفعه مثل قارچ سر بلند کنید و خود را به عنوان تهیه‌کننده و کارگردان به دیگران معرفی کنید از همان ابتدا خانم یا آقای کارگردان یا تهیه‌کننده صدایتان می‌زنند.

به نظر من درست این است که آدم‌ها پله‌پله شروع و در دل کار رشد کنند اما ظاهرا این که نمی‌توانیم پیشرفت دیگری را ببینیم گریزناپذیر است.

یکی از خصوصیات مریم نوابی‌نژاد که به خودش هم گفته‌ام و به نظرم ایراد کارش است همین کوتاه آمدن‌هاست. درست است که خودشیفتگی و منم‌منم‌کردن بد است اما چیزی نگفتن، سکوت کردن و «حالا فرقی نمی‌کند» و «کار من تنها نبود و همه با هم بودیم» هم بد است. در واقع نقطه تعادل در میانه و جنس روزگارمان طوری است که باید مؤدبانه اعلام کنید همه کارها را شما انجام داده‌اید و این‌طور نیست که اگر شما چیزی نگویید بقیه بگویند فلانی همه کارها کرد و قدرشناس باشند.

 نکته‌ دیگر این است که ما یک سری از مسائل اجتماعی را توسط ویدئوهای وایرال شده در فضای مجازی دیده‌ایم. نگرانی‌ِمان از این است که دیگر اتفاق مشابهی مانند آن‌چه که در دی  سال گذشته و برای آن نوجوانی که به برنامه ای دعوت شده بود و بعد هم خودکشی کرد نیفتد، شما کارگردانی هستید که روی این موضوع تسلط داشت و همچنین با موضوعات مختلفی سر و کله زدید. برای جلوگیری از این اتفاق چه تدبیری درباره اندیشیدید؟

نوابی‌نژاد: من مخالف آرزو برآورده کردن در برنامه های تلویزیونی هستم. یک وقت برای یک نفر اتفاقی ممکن است در ضمن یک برنامه بیفتد مثلا همیشه خداراشکر کردم که مرتضی مهرزاد پسر قد بلند دو متر و پانزده سانتی، در تیم والیبال نشسته بازی می‌کند، خانه‌ای ساخته و مادرش قبل از فوتش، بالاخره روی آرامش را دید.  اشکالی ندارد که در یک برنامه چنین اتفاقی رخ دهد اماهدف برنامه سازی این نباید باشد چون دیگر به شعار و شوآف نزدیک می شویم و این رسم می‌شود که نه تنها خوب نیست که آفت است.

در صورتی که اگر برنامه ای بتواند تغییری در فرهنگ و نگاه مردم ایجاد کند، پیروز است. به طور مثال از برنامه های فرزندآوری، تعداد زیادی با بهزیستی تماس گرفته اند و گفته اند که نمی دانستند می‌توان کودک مشکل‌دار ذهنی و جسمی را به فرزندی گرفت و تعداد زیادی از آن بچه تا با خانواده الان زندگی می کنند

در حالی که بسیاری از این کودکان آموزش پذیرند اما در جایی نامناسب قرار گرفته‌اند. در نتیجه اگر این بتوانیم در نگاه مردم تغییر ایجاد کنیم و فرهنگ‌سازی کنیم تا مثلا نگاه مردم به معلولیت، فرزند آوری، پیوند اعضا و موضوعاتی از این دست عوض شود،برده‌ایم.

نکته مهمی که وجود دارد این است که مثلا اگر شما برای یک کودک کار ، خانه اجاره کنید یا دوچرخه و ... بخرید ، او را تنهاتر از قبل رها کرده اید. مشکلی که سال‌هاست بچه های بهزیستی دارند، همان نگاه موردی است که به برخی از این بچه تا می‌شود. تا قبل از ترخیص این بچه تا مورد دلسوزی شدید قرار می گیرند. مثلا اگر خیّری از بچه ای خوشش بیاید ممکن است برای تولدش بالاترین مدل گوشی همراه را برایش بخرد اما خیلی از این بچه تا ، پس از رسیدن به سن ۱۸ سالگی بهزیستی را ترک می‌کنند، بی پناه، ترسیده با پول کمی که از ترخیص بهزیستی می گیرند و در زمان مهم و سرنوشت سازی، این بچه تا ناگهان تنها می‌مانند و رها و سرخورده می شوند.

 سام: اصلاً موضوعاتی که در «محاکات» انتخاب شده بود، نشان داد که هیچ کدام این افراد محتاج نیستند و اگر مشهور شوند، به نقطه‌ای رسیده‌اند که می‌توانند فرهنگ‌سازی کند. مثلاً خانمی که همسرش معتاد بود و استاد دانشگاه شد، خودش نیز خیر می‌شود یا مثلاً خانم آیلر ترکمن، شخصیت فوق‌العاده داشت، می‌تواند به خیریه‌اش کمک کنند. کما این که بسیاری نیز در این مورد کامنت گذاشته بودند. افرادی که به آن جا می‌آیند، هیچ احساس دلسوزی‌ای برای منِ بیننده ایجاد نمی‌کنند. حتی آن خانمی که در آسایشگاه سالمندان بود، نیاز به کمک نداشت و اگر مرا تهییج کند، طوری می‌شود که به خانه سالمندان بروم؛ در برنامه خط را به طور کل به سمتی می‌بردند که هم از جهت مهمانان و هم از جهت سوال و جواب‌ها، به مسائل مهم اجتماعی می‌رسیم.

ظرفیت اجتماعی کنونی ما این است که برای حضور در شبکه‌های اجتماعی آموزش ندیده‌ایم و با آزمون و خطا جلو می‌رویم و به نحوی پیش می‌رویم که ممکن است فردی را که ظرفیت شهرت ندارد، به شهرت برسانیم برای آن فرد چه تدبیری اندیشیده‌اید؟

نوابی‌نژاد: اگر بتوانی مضمونی به من بگویی که کدام فرد اگر به شهرت برسد، ظرفیت این شهرت را نداشته باشد،ممنون می‌شوم.

چون واقعا روی این موارد کار کرده‌ایم. دوره‌ای در ماه‌عسل، فرد آتلیه عکاسی‌اش را تبلیغ می‌کرد و تمام مدت با درد همسرش عکس می‌گرفت و می‌گفت در آتلیه من عکاسی کنید. با توجه به تجربه خبرنگاری و حضورِ ۱۳ ساله من در تلویزیون، به من آموخته است که چه کسی را انتخاب کنم و این که قرار است پس از این قصه، در نگاه مخاطب من چه اتفاقی بیفتد و این که مشهور شدن کدام یک از آن‌ها بد است.

نوابی‌نژاد: مثلاً با پخش شدن قصه خانم آیلر، کسی به فکر خریدن خانه برای او نبود. تمام کامنت‌هایی که در صفحه مجازی می‌خواندم، شماره خیریه‌اش را می‌خواستند. یا در برنامه فرزندآوری، هیچ کس به دنبال گرفتن شماره تلفن و کمک به آن خانواده نبود.

یعنی بر خلاف برنامه‌های مشابه، مهمانان شما نیازمند کمک نبودند؟ و درواقع به رشد مخاطب کمک می‌کنند و به دنبال درآوردن اشک آن‌ها نیستند.

نوابی‌نژاد: قصه‌ای پخش شده که اکنون می‌توانم آن را بگویم. یک زندانی داشتیم که آزاد شده بود اما دیه‌اش کامل پرداخت نشده بود اما این بخش را در برنامه نیاوردیم. در حقیقت نتیجه که از قصه گرفتیم، این نبود که به او کمک کنیم. مسائلی که به آن پرداخته شد، شامل چگونگی بیرون آمدنش بود.

درواقع سعی کردید مهمان‌هایی را دعوت کنید که احتیاجی به دلسوزی ندارند. اکنون که بحث شهرت شد، مهمانانی در برنامه داشتید که مشهور بودند، مثل نصرالله رادش، می‌خواستید از ظرفیت شهرت این افراد استفاده کنید یا بگویید که ممکن است تمام انسان‌ها دچار مشکل شوند؟

نوابی‌نژاد: حس کردم در  ۱۳ روز عید مردم حوصله شنیدن قصه معمولی حتی شاد را ندارند که من اعتقاد دارم این موضوع نباید مختص ماه رمضان باشد و باید مثل داستان شب ، در طول سال این اتفاق بیفتد. برخلاف گذشته! یعنی ماه رمضان تلویزیون پیش‌تر  جای خوبی برای پخش این برنامه‌ها بود که اکنون نیست. اگر ما در طول سال و به تناسب موقعیت‌های اجتماعی بتوانیم قصه‌پردازی کنیم و از ما حمایت شود، می‌توان موثرتر و بهتر عمل کنیم. به این موضوع فکر کردم که مردم در عید قصه معمولی نمی‌خواهند و حتی اگر قصه خدا هم باشد، حوصله‌اش را ندارند. مثلا قصه داوودنژاد را هیچکس با این آب‌وتاب نشنیده بود.  مثلا رنج پسر آتقی(جواد گلپایگانی)،  که در سعادت‌آباد به مدرسه می‌رفته است و یک آن از آن شرایط خوب مالی، سقوط می‌کند و پدری که از اوج شهرت می‌افتد، قصه‌هایی بود که حتی آدم های معروف نیز می‌توانند دست‌مایه این موضوعات فیلم و رمان باشند. هر چند که من می‌خواستم دو-سه نفر از مهمانان را جا به جا کنم که با توجه به زمان فشرده ضبط قبل از عید، میسّر نشد.

خانم مشایخی گفتند که اگر امکانش بود در این مورد کتاب می‌نوشتند. شما داستانی بود که موج آن را از هدف اصلی بگیرید و مجزا به آن بپردازید؟

سام: داستان‌های بسیاری توجه من را جلب کرده بود. داستان‌هایی بود که خودم نیز می‌خواستم آن‌ها را بنویسم. منتهی در یکی از برنامه‌ها خطاب به مدیران تلویزیون گفتم که اگر این برنامه را می‌بینید، قصه‌اش را بسازید. زیرا من ابتدا به ساکن که نمی‌توانم این کار را بسازم و باید پیشنهادش به من داده شودو چون این کار برای تلویزیون است، به نظرم تمام دست‌اندرکاران باید این برنامه را ببینند و قصه‌ها را انتخاب کنند که البته اگر در جای مناسب بودیم، این گروه می‌توانست کاری کنند و مشاوران تلویزیون در امر فیلمسازی باید این قصه‌ها را دیده و انتخاب می‌کردند و به هر کس که آن جا بود و دوست داشتند، قصه را می‌سپردند تا از یک‌نواختی دربیاییم. قصه‌های متنوع و جذابی در آن‌ جا وجود دارد. مخصوصا قصه‌های آقای نجفیان و بسیاری از قصه‌ها مانند قصه‌های مجید می‌شود ساخت که هم فضای طنز دارد و هم آموزشی و اجتماعی. یعنی از نظر آموزش و پرورش، خانواده و ... می‌شد در آن صحبت کرد اما اکنون اتفاقی نمی‌افتد. من قطعاً پیشنهاد این قصه‌ها را می‌دهم اما دوباره می‌گویم که اگر در جای درستی قرار داشتیم، شورایی از سوی معاونت سیما، برای ما تشکیل می‌شد که قصه‌ها را بشنوند و انتخاب کنند و آن را به اهلش بسپارند. اوضاع خیلی بهتر می‌شد.

فلورام سام: اگر در جای درستی قرار داشتیم، شورایی از سوی معاونت سیما، برای ما تشکیل می‌شد که قصه‌ها را بشنوند

نوابی‌نژاد: در بسیاری موارد نگاهی که به موضوعات و قصه های من می‌شود ، بسیار کاسبکارانه و کیلویی است. مثلا یکی از افراد اسم و رسم دار تماس می‌گیرد و می‌گوید فلان فرد می‌خواهد فلان برنامه را بسازد. ۵۰ تا قصه به ما می‌دهی؟ مگر نانوایی است که ۵۰ تا می‌خواهی؟ حداقل کمی شعور داشته باش که برنامه را ببین و آن فرد را پیدا کن. آن‌ها به خودشان حتی زحمت این کار را نیز نمی‌دهند . قصه‌های واقعی در دنیا بسیار حائز اهمیت‌اند.مثلا در  در سوئیس یک جشنواره  وجود دارد به نام "جشنواره قصه‌های واقعی". که از خبرنگاران می خواهد در سرتاسر جهان ، قصه‌های واقعی افراد را ب‌فرستند و  یک جایزه ۵۰ هزار فرانکی گذاشته‌اند که به هوای آن ترغیب شوند و این قصه‌ها را از تمام دنیا جمع کنند.این قدر اهمیّت این موضوع بالاست.

من معتقد بودم این برنامه باید یک ثبت بنیاد فیلم داشته باشد. از روز نخست این را گفتم اما دستم نمی‌رسد. باید این قصه تا ثبت شوند و برای ساخت قصه‌ها هم  ثبت مجوز بگیرند و هم حق‌الزحمه‌ای به گروه ما و  هم به صاحبان داستان‌ها بدهند. باور کنید اگر این اتفاق بیفتد، هم در سریال‌سازی و هم در رمان و ... تحولی اساسی ایجاد می‌شود.

سام: من در یکی-دو تا از قصه‌هاگفتم  داستان‌هایی که از روی واقعیت ساخته می‌شوند، بسیارند اما ما واقعا همچین امری را نداریم. ما فکر می‌کنیم تنها آمریکایی‌ها هستند که فلان دانشمند یا ... را دارند.

مانند داستانی که تام هنکس بازی کرد در نقش یک پناهنده که در بخش ترانزیت فرودگاه گیر افتاده بود.

نوابی‌نژاد: بله. «ترمینال»، در انتها که می‌فهمی این داستان واقعی است، تاثیر بیشتری روی تو می‌گذارد.

به آن شخص پول داده شد و داستانش  را خریدند. افراد شناخته‌شده، راحت دست‌رنج دیگران را می‌دزدند.

نوابی‌نژاد: در نهایت ،تلویزیون باید داستان‌های این برنامه را تحت پوشش قرار داده و به عنوان بانی عمل کند و هنگامی که این اتفاق بیفتد، به عنوان صاحب اثر می‌توانم داستان را کامل بگویم و آن شخص که زندگی اصلی‌اش است را به دست نویسنده می‌سپارم تا بتوانیم جلو برویم. بهترین متولی این کار، تلویزیون است که افرادی را بگذارد و این قصه را انتخاب و تحت پوشش قرار دهد تا مردم قصه‌های جدیدتر و شخصیت‌پردازی‌های قشنگ‌تری را شاهد باشند.

من سال ۹۲ در دفتری بود و آقای قاسمی، همسر خانم آبیار نیز آن جا بودند. گفتند که داستان‌های جنگ زیاد است. به خیریه‌ای رفتم و پس از آن فیلم «شیار ۱۴۳» را دیدم. من جلوی زبانم را نمی‌توانم بگیرم و در هر محفلی می‌نشینم در مورد قصه‌ها می‌گویم و بعد ناراحت می‌شوم که چرا داستان را بردند. پسرم آن طرف کارگردانی خوانده است و می‌گوید ما درسی داشتیم که در آن به ما یاد می‌دادند تا کجای قصه را تعریف کن، تا کجا بگو و قیمتش را چقدر تعیین کن. درصورتی‌که ما اصلاً این‌ها را یاد نگرفته‌ایم. من میان دو فضا گیر کردم‌. از یک طرف به‌عنوان یک مطبوعاتی می‌گفتم که بگذارید فلان گزارش را برویم حتی اگر اسم‌مان پای آن نخورد و از طرف دیگر در تلویزیون این قضیه صادق نیست. تلویزیون باید داستان‌های این برنامه را تحت پوشش قرار داده و به‌عنوان بانی عمل کند و هنگامی که این اتفاق بیفتد، به‌عنوان صاحب اثر می‌توانم داستان را کامل بگویم و آن شخص که زندگی اصلی‌اش است را به دست نویسنده می‌سپارم تا بتوانیم جلو برویم. بهترین متولی این کار، تلویزیون است که افرادی را بگذارد و این قصه را انتخاب و تحت پوشش قرار دهد تا مردم قصه‌های جدیدتر و شخصیت‌پردازی‌های قشنگ‌تری را شاهد باشند.

مشایخی: ولی به هر حال تشکیل یک شورا از جانب صداوسیما لازم است تا تفاوت‌ این داستان‌ها با یک دیگر مشخص است.

نوابی‌نژاد: من در «ماه‌عسل» به ماهیت قصه تا با تجربه می‌رسیدم.  آزاد کردن زندانی‌ها ،مسائل معتادها، امانت‌داری و دقیقا برنامه‌های حال حاضر با همین فرمان جلو می‌روند. انگار برنامه‌های آن سال‌های را جلوی‌شان می‌گذارند و میگویند خب برویم از روی این تا پیدا کنیم. موضوعاتی نیست که با خلاقیت همراه باشد، نگاه جامعه‌شناختی داشته باشد و مبتلابه هم باشد. مجموع این تا کار را متفاوت می‌کند.

مشایخی: این موضوع هم وجود دارد، زمانی که ما داستان‌ یک فردی را تعریف می‌کنیم باید یک هزینه‌ای به آن آدم بپردازیم، چون داستان‌ زندگی او را تعریف می‌کنیم و اگر قرار است فیلمی از زندگی او ساخته شود، باید از صفرتا صد اثر، این فرد به‌عنوان ناظر بر محتوای حضورداشته باشد.

سام: ما تلاشمان را می‌کنیم و اگر در این میان کسی چنین چیزی را هم یاد بگیرد بسیار خوب است. من، خانم نوابی‌نژاد یا دیگر دوستان، مسئول کاری نیستیم که بخواهیم افراد را الزام کنیم که اگر سراغ این داستان‌ها می‌روید باید هزینه آن را به صاحبانشان پرداخت کنید. فکر می‌کنم تلویزیون می‌تواند این کار را انجام دهد.

نوابی‌نژاد: می‌دانید جریان داستان‌هایی که روایت می‌شود اما تلویزیون و سینما در بسیاری موارد خودش را تکرار می کند، چیست؟ مانند این است که  به یک فرد گرسنه مرغ و برنج  و روغن بدهی و او باز هم بگوید گرسنه هستم، خب بلند شو غذا درست کن.ما مواد اولیه را اینجا گذاشته ایم لطفا بردارید.

خانم سام همه ما در زندگی سختی‌هایی را تحمل کرده‌ایم و از آنجایی که شما مشهور هستیم ما با بخشی از این گرفتاری‌ها آشنا هستیم، تا به حال به این فکر کرده‌اید که خودتان روی صندلی (محاکات) بنشینید؟

سام: خانم‌ نوابی‌نژاد یک‌بار این پیشنهاد را به من دادند، منتهی من به ایشان گفتم اگر روزی احساس کنم که داستان زندگیم می‌تواند در زندگی کسی مؤثر باشد حتما این کار را انجام خواهم داد اما حالا فکر نمی‌کنم که این تاثیر گذاری در داستان من وجود داشته باشد. اگر یک روز بدانم که دانستن زندگی من برای فردی راهگشا است ومی‌تواند در زندگی‌اش امیدی ایجاد کند، حتما این‌کار را انجام می‌دهم.

نوابی‌نژاد: با وجود تمام موارد،  می خواهم از آقای جعفری جلوه تشکر کنم که بسیار همراه و فهیم کنارمان بودند. من طرح «محاکات» را به چند شبکه دیگر هم گفته بودم اما آقای جلوه تنها مدیری بود که من را باور کردند و اجازه دادند یک کار نوین و تازه‌ای روی آنتن شبکه دو سیما برود. ایده‌ای که در آن قرار بود افراد در دو زمان ۱۰ دقیقه‌ای قصه خودشان را تعریف کنند از نظر عده‌ای ممکن نبود، اما ما در طول برنامه بارها با این موضوع مواجه شدیم که مهمان برنامه در تایم سوم ۱۰ دقیقه‌ای، قصه خودش را باز گو می‌کند. «محاکات» تجربه اولش را پشت سر می‌گذارد، اولین‌بار این ایده را با آقای شهیدی‌فر مطرح کردم حتی ایشان پیشنهاد وجود ساعت شنی را در برنامه به من دادند که از آن استفاده کردم. مطمئنم اگر زمان و امکانات بیشتری در اختیار ما قرار بگیرد نتیجه خیلی بهتری حاصل می شود

و البته با توجه به گفته خانم سام و خانم مشایخی با اتکا به این داستان تا و نوشتن رمان و ساخت فیلم از روی داستانهای حقیقی جامعه و تلویزیون را به واقعیت نزدیکتر می‌کند.

سام: بله دقیقا زمانی که شما میبینید یک نفر در واقعیت با چه مسائلی دست و پنجه نرم کرده  اما حالا به موفقیت رسیده است برای شما ایجاد امید و انگیزه می‌کند.

 وقتی آدمها این داستان تا را می شنوند پیش خودشان میگویند وقتی یک نفر توانسته با این مشکلات کنار بیاید من هم می‌توانم  اما اگر داستان غیر واقعی باشد، فرد فقط به عنوان یک سرگرمی به آن نگاه می‌کند.

نوابی‌نژاد: من برای انتخاب داستان هایم چند ملاک دارم این نکته برایم اهمیت دارد که آیا داستان کسی که روی صندلی  برنامه می نشیند برای من هم جذاب است یا خیر.

اگر تاثیرگذاری در من به وجود نیاورد یعنی روی هیچ کسی کار نمی کند، بعد از آن هم میزان تاثیر گذاری را روی دیگرانی که قبول شان دارم، امتحان می کنم و از بازخوردها متوجه تاثیر داستان می شوم.

متاسفانه یک نگاهی وجود دارد که صداوسیما بسیار بد است و ما خوب هستیم. در هر ظرف و رسانه‌ای می‌شود مؤثر یا خنثی عمل کرد.در رسانه‌های دیگر چه می‌کنید؟ در تمام این سال‌ها به‌ندرت گزارشی مثل روزنامه  شهروند که گزارشی از گور خواب‌ها رفته بود دیدیم. دلیلش هم این است که همه به یک فرمول عادت کرده‌اند که بی‌صدا بیایند وبروند و کارشان را بکنند و پولشان را بگیرند و همین می‌شود که جامعه در تمام بخش‌هایش دچار رکود و خمودگی می‌شود..

من همیشه معتقدم اگر یک فضای یک بندانگشتی به تو دادند تو اندازه دو بندانگشت جسارت به خرج بده و از رنج‌های اصلی جامعه صحبت کن، تا فضا بزرگ‌تر شود ما در محاکات این کار را انجام دادیم و درباره خیلی موضوعات صحبت کردیم و خیلی حرف‌های مهمی در برنامه‌مان مطرح کردیم.

درهرصورت امیدواریم این دریچه تازه گشوده شده، هر بار قابی تازه باشد و رو به‌اتفاق‌های مبتلا و مهم مردم و جامعه امروز باز شود و چشم اندازی روشن باشد.

 

ارسال نظرات

نام

captcha

نظر شما