«جنگ» پدیده ای اجتناب ناپذیر و «صلح» از بزرگترین آرمانهای بشری در طول اعصار بوده است. حکومتها همیشه با تقویت قوای نظامی، خود را برای جنگ آماده کردهاند، اما به موازات آن، همواره تلاشها برای ایجاد صلح نیز صورت گرفته است. پیمان المپیک در ۷۷۶ سال پیش از میلاد مسیح در ظاهر یک گردهمایی برای زورآزمایی و هم نوردی بین انسانها بود، اما در عمل به عنوان یک توافقنامه صلح مابین سه شاهزاده ایلیس، اسپارت و پیزا برای آتش بس پدیدار و به آتش بس المپیک (Ekecheiria) موسوم شد.
به لحاظ کارکردی نیز این پیمان با محوریت مسابقات ورزشی بسیار موثر بود و همه طرفها بدان پایبند بودند. بی گمان مشروعیت مذهبی که در روح این پیمان دمیده شده بود، ساختاری بسیار محکم برای این آتش بس ایجاد کرده بود. نحوه اجرا نیز بدین گونه بود که پیش از آغاز بازیها نمایندگان یا پیام آورندگان مقدسی از ایلیس (شهر محل برگزاری بازیها در کنار دره المپیا) به سراسر یونان گسیل داشته و خبر برگزاری مسابقات ورزشی و آتش بس مقدس را اعلام میکردند.
بدین ترتیب از ۷ روز پیش از آغاز بازیها تا ۷ روز پس از پایان بازیها، جنگها به حالت تعلیق در میآمد تا ورزشکاران و تماشاگران با فراغ بال به المپیا آمده و سپس به خانههایشان بازگردند. براساس مستندات موجود، این مهمترین آتشبس با محوریت مسابقات ورزشی در تاریخ بشر بوده و حدود ۱۲۰۰ سال پابرجا بوده است.
صلح از طریق ورزش
پیمان باستانی صلح از طریق ورزش در حدود سال ۴۰۰ میلادی متوقف شد، اما در اواخر قرن نوزدهم جمعی فرهیخته و علاقهمند به موضوع آتش بس المپیک، با محوریت «پیر دوکوبرتن» گرد هم آمدند تا این آیین باستانی را احیا کنند. این گروه نه فقط در پی یک مسابقه ورزشی، بلکه در پی آرمانی صلح طلبانه از طریق ورزش بودند. کوبرتن معتقد بود اگر ملتها در میدان ورزش با هم رقابت کنند، دیگر نیازی ندارند در میدان جنگ رو در رو شوند. در ذهن او، ورزش زبان مشترکی بود که میتوانست ملتها را کنار هم بنشاند، حتی اگر فرهنگها و سیاستهای متفاوتی داشته باشند. بدین گونه بود که جنبش المپیک نوین با محوریت صلح از طریق ورزش، تربیت نسل جوان، وحدت جهانی و توجه به زیبایی و فرهنگ شکل گرفت. براین اساس کمیته بینالمللی المپیک در سال ۱۸۹۴ پدید آمد و دو سال بعد در المپیای یونان نخستین دوره بازیهای المپیک برگزار شد. این بازیها هر چهار سال یک بار (به غیر از دو دوره در جنگهای جهانی اول و دوم) برگزار و امروزه به یکی از مهمترین گردهماییهای بشری تبدیل شده است. نماد المپیک نیز یکی از ارزشمندترین برندهای جهانی است؛ اما نکته اینجاست که آیا این جنبش همانند آیین باستانی الهام بخشش، توانسته در ایجاد صلح بین ملتها موفق باشد؟
المپیک و صلح، از آرمان تا واقعیت
کوبرتن به عنوان معمار المپیک نوین، دو ستون اساسی برای احقاق اهداف خود در روح بازیها در نظر گرفته بود: «جدایی المپیک از سیاست» و «غیرتجاری کردن بازیها»؛ دو موضوعی که رفته رفته در جریان بازیهای المپیک رنگ باخت. هرچه بازیها پیش رفته و جهانیتر شدند، نفوذ قدرتها در آن بیشتر شد. اولین و مهمترین جلوه سیاسی بازیها در سال ۱۹۳۶ در برلین بود. در آن دوره اگرچه سرمایه گذاری آلمان نازی تحت رهبری هیتلر به توسعه نام المپیک و شکل گیری هرچه بیشتر این جنبش نوین کمک کرد، اما آن بازیها به یکی از سیاسیترین بازیهای ادوار المپیک بدل شد. پس از آن نیز اروپا زیر آتش جنگ سوخت و جنبش المپیک نوین نتوانست در مهد خود از سطح تنش و درگیری بکاهد و خود نیز قربانی جنگهای جهانی شد. پس از پایان جنگ دوم و تسلط متفقین و به ویژه آمریکا بر اروپای غربی، نهاد المپیک مجبور به ترک روح آماتوری و گذار به سوی تجاری سازی شد. از آن پس به غیر از قدرتهای سیاسی، شرکتهای تجاری بزرگ هم شریک جدید جنبش شده و در بدنه نهاد المپیک رخنه کردند.
بنابراین جنبش المپیک که روزی با بن مایه «صلح» بوجود آمده بود، در واقع توانی برای ترک مخاصمات نداشت و خود قربانی بسیاری از مخاصمات شد.
مرکز بینالمللی آتشبس المپیک
اینکه جنبش المپیک نوین نتوانسته مانند المپیک باستان تاثیری بر آتش بس و صلح بینالمللی داشته باشد، برکسی پوشیده نیست. البته مولفههای متعددی در این مساله نقش آفرینی میکنند، اما جنبش المپیک همواره تلاش داشته تا بتواند بر روند صلح و گفت و گوی جهانی تاثیر گذار باشد. شاید برای رسیدن به همین هدف بود که در سال ۱۹۹۳ مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را تصویب کرد که خواستار رعایت آتش بس در جریان بازیهای المپیک بود. همچنین کمیته بینالمللی المپیک در سال ۲۰۰۰ مرکز بینالمللی آتش بس (International Olympic Truce Center) را بنا نهاد که هدفش ترویج صلح از طریق ورزش، حمایت از دیپلماسی فرهنگی و استفاده از المپیک به عنوان بستری برای گفت و گوی بین ملتها است؛ اما این نهاد هم تاثیرچندانی بر کاهش تنشهای بزرگ بینالمللی نداشته است. این جنبش نه تنها از جنگهای اقصی نقاط جهان نکاسته، بلکه بر جنگهای قاره سبز نیز تاثیرگذار نبوده است.
در اواخر قرن بیستم بالکان در آتش جنگ سوخت، روسیه همزمان با افتتاح المپیک پکن به گرجستان حمله کرد و کمیته بین المللی تاثیرگذار نبود. در سالهای اخیر نیز توان ایجاد آتش بس در جنگهای اوکراین یا اسراییل را نداشته است.
چرایی ضعف جنبش در تحقق آرمان صلح
اما آیا اینها نشانه ضعف کمیته بینالمللی المپیک در ایجاد آتش بس جهانی است؟ قطعا پاسخ خیر است. امروزه جنبش المپیک یک پیمان مشترک در یک سرزمین خاص همنژاد، همزبان و با دین یکسان نیست. امروز پیچیدگیهای دنیا بسیار زیاد و متفاوت است و حتی نهادی عالی مانند سازمان ملل متحد که نقشی سیاسی در دنیا دارد، توان ایجاد آتش بس و کاهش تنش در بسیاری از نقاط دنیا را ندارد. نهادهایی مانند المپیک از یک طرف خود سازمانی چند وجهی با ملاحظات سیاسی و اقتصادی شدهاند و از طرفی بیشتر نقش مشورتی و نرم در تعارضها ایفا میکنند. کمیته بینالمللی در چند دهه اخیر از ورزشکاران کشورهای حاضر در جنگ دعوت کرده تا در بازیهایش شرکت کنند؛ برخی کمیتههای ملی را از حضور در مسابقات محروم کرده و اخیرا تیمی با عنوان تیم پناهجویان بدون کشور در بازیها تدارک دیده است.
تناقض در رفتار IOC
کمیته بینالمللی المپیک اگرچه همیشه تلاش کرده ژست بیطرفانه و میانجگری در تنشهای جهانی داشته باشد، اما هرچه پیش میرود تاثیر نهادهای سیاسی و اقتصادی بر این کمیته افزایش مییابد. کمیته بینالمللی المپیک پس از حمله روسیه به اوکراین، کمیته ملی المپیک روسیه را به حالت تعلیق درآورد و اجازه برافراشته شدن پرچم روسیه و نواخته شدن سرود ملی این کشور در جریان بازیها را نداد. شاید این اقدام IOC قابل دفاع بود، اما در عوض وقتی اسراییل به خاک فلسطین حمله کرده و انواع جنایات جنگی را مرتکب شد، حتی کوچکترین تذکری از کمیته بینالمللی المپیک دریافت نکرد. این یکی از تاریکترین نقاط تصمیم گیری نهاد بینالمللی المپیک در سالهای اخیر بوده است. اگر کشوری متجاوز به درستی از سوی IOC محروم میشود، این نوع نگاه و رفتار باید در برابر همه یکسان باشد. اینجاست که تاثیر نهادهای سیاسی و تجاری قدرتمند دنیا بر تصمیمهای این جنبش تاثیرگذار میشود.
یادداشت مهمان - محمدرضا آخوندی
عضو کمیسیون رسانههای کمیته ملی المپیک
انتهای پیام