به گزارش افرنگ خبر /
عبدالصمد مرفاوی در آستانه ۶۰ سالگی در گفتوگوی تفصیلی پرده از برخی تصمیمات مهم و جنجالی دوران بازیگری و مربیگری خود در استقلال برداشت و با صراحت اشتباهات خود از جمله تحقیر پرسپولیس را پذیرفت.
با لبخندی کمرنگ روی لب یک به یک روزهای از دست رفته گذشته را مرور کردیم و صمد مرفاوی در ۵۹ سالگی بدون هیچ مشکلی به اشتباهاتش اقرار کرد. مرد ۵۹ سالهای که به تازگی با تیم ملی جوانان تا یک قدمی صعود به جام جهانی رفت و در دقیقه ۹۰ از صعود به این رویداد بازماند، از روزهای قرار گرفتن در خط حمله استقلال و تیم ملی سخن گفت و به دو دوره حضور در استقلال به عنوان سرمربی پرداخت.
اگر چه هنوز هم به فکر رفقا و همتیمیهای گذشته خود بود و دوست نداشت برخی مسائل را به روشنی و با صراحت کلام باز کند، اما با خودش تعارف نداشت و عامل اصلی ناکامیها در عرصه مربیگری را تصمیمات اشتباه خود دانست. از این گفت که اگر با برخی از اطرافیانش تعارف نداشت، میتوانست افتخاراتی را برای استقلال رقم بزند که نام او را همانند امیر قلعهنویی، ناصر حجازی و منصور پورحیدری روی نیمکت سرمربیگری آبیها حک کند.
عبدالصمد مرفاوی در این گفتوگوی دو ساعت و نیمه به بخشهای مختلف دوران فوتبالش پرداخت که با تصمیمات بعضا اشتباه آنطور که باید پیش نرفت. این گفتوگوی خواندنی را بخوانید:
چه شد و از کجا وارد فوتبال شدید؟
ما اصالتا خوزستانی هستیم و در خرمشهر متولد شدیم. تمام اعضای خانوادهمان در خرمشهر به دنبال آمدیم.با توجه به شغل پدرم از ۶ سالگی به سربندر منتقل شدیم که آنجا ماندگار شدیم و به خرمشهر برنگشتیم. تمامی اقوام و حتی خانه ما در خرمشهر بود و همیشه بین سربندر و خرمشهر در حال رفت و آمد بودیم. من در بندر امام یا سربندر بزرگ شدم و در خانواده پنج برادر و سه خواهر هستیم. من کوچکترین فرزند خانه بودم و با توجه به اینکه برادران بزرگترم فوتبالیست بودند، ما هم به عنوان کوچکترین عضو خانه علاقهمند شدیم. برادرانم را میدیدم که بازی می کردند و در مسابقاتی که حضور داشتند، به عنوان تماشاگر حاضر میشدم. در محلات و خیابانها بازی میکردیم، تقریبا از همان جا رشد کردم. مدرسه فوتبال و آموزشگاهی رفتم. روی علاقه و حمایتی که از برادرانم داشتم، ادامه میدادم. حتی در خانه زمین فوتبال داشتیم و پنج نفره بازی میکردیم. بازی دو در مقابل دو بود و من معمولا به عنوان بازیکن آزاد بودم یا اینکه یک نفر به عنوان تعویضی بیرون مینشست. از همان خانه و کوچه فوتبالیست شدم و برادرم هم مربی پاس بندر امام خمینی بود. با کریم مرفاوی که مربیگری بلد بود بزرگ شدیم و همینطور پیش رفتیم تا به تیم جوانان بندر امام و جوانان خوزستان رسیدم. در تیم جوانان خوزستان آقای رضا پورگر نقش مهمی در رشدم داشت. بعد از حضور در مسابقات قهرمانی کشور به تیم ملی جوانان انتخاب شدم. با این تیم به تورنمنت ریاست جمهوری بنگلادش رفتیم و دیگر تفکر حرفهای در وجودم نشست و همین را تا پایان ادامه دادم.
شما از تیم نیروی زمینی به عنوان یک چهره مطرح به فوتبال معرفی شدید؛ پیش از آن کسی به شما اعتماد داشت که به بالاترین درجه فوتبال ایران برسید؟
علاقه بود و انگیزه هم بود که من رشد کنم. قبل از من برادر بزرگترم، رحمان هم در جوانان خوزستان انتخاب شده بود. راهی را که میخواستم بروم، برادرم رفته بود و حتی جزو نفراتی بود که به اردوی تیم ملی نوجوانان برای اعزام به فرانسه هم انتخاب شده بود. آنها برای من الگوهای خوبی بودند که ببینم و برای خودم یک انگیزهای شود. ضمن اینکه برادران بزرگترم یعنی آقا رحمان و آقا کریم در رشد من خیلی تاثیر داشتند. راهنماییهای خوبی از لحاظ فنی و اجتماعی و اخلاقی داشتند. وقتی دیدم برادرم در تیم جوانان خوزستان انتخاب شده، تلاشم را کردم که راه صعودم را از این تیم دنبال کنم. با توجه به فوتبالی که آن زمان بازی میکردم، انتخاب هم شدم. آن زمان معمولا باید هیاتهای فوتبال بازیکنانی را به استان میفرستادند و آن زمان هم جنگ بود. امکان اینکه مسابقات داخلی برگزار شود و آنطور بازیکن معرفی شود، وجود نداشت. به همین دلیل هیاتهای فوتبال نفرات خودشان را معرفی میکردند و به استان میفرستاند. من از خود سربندر که اسم خیلی کوچکی آن زمان در فوتبال استان بود، معرفی شدم و با چهار نفر دیگر از همبازیانم رفتیم و آقای پورگر آن زمان سرمربی بودند. در میان آن پنج نفر فقط من بین ۲۰ بازیکن برتر خوزستان انتخاب شدم تا اینکه به عنوان بازیکن ثابت خودم را تثبیت کردم. وقتی به تمرینات تیم جوانان خوزستان رسیدم تمام هدفم این بود که در چنین مسیری باشم. تصمیم داشتم اینجا سکوی پیشرفتم باشد و آنجا خیلی تلاش کردم و راهنماییهای برادرانم بود که انتخاب شدم و در مسابقات قهرمانی کشور به بروجرد رفتیم. آنجا آقای گل شدم و از بروجرد به داوودیه تهران آمدیم که در آن مسابقات هم چهارم شدیم. آنجا هم سه نفر از جوانان خوزستان انتخاب شدیم. آقای عسگرزاده یک مدافع و دو مهاجم انتخاب کردند. از آنجا به بنگلادش رفتیم که نشان داد مسیر درستی را رفتیم و انگیزهمان هم بیشتر شد. همینطور هم شد و تا انتهای مسیر را ادامه دادیم.
اولین بازی مقابل پرسپولیس بود که در دقیقه ۵ پایم را شکستند و نازک نیام شکست. البته ناجوانمردانه پایم را شکستند و ضربه خوردم. یک توطئهای بود و انجام شد.
در دوران نوجوانی کدام فوتبالیست الگو و اسطوره شما بود؟
حقیقت اینکه فوتبالیستهای زیادی آن زمان حضور داشتند. آن زمان بچه شش ساله بودم که بازیهای خدابیامرز غلامحسین مظلومی را میدیدم. در بازیهای پرسپولیس و استقلال آقای مرحوم صفر ایرانپاک را به یاد دارم. جلوتر که بیاییم حمید علیدوستی بود و یک بازیکن خیلی خوبی خوزستان به نام عزیز دسترس وجود داشت و همچنین برادرم رحمان که مهاجم خوب و الگوی خوبی برای من بود. همچنین برادر بزرگترم که مربی هر دوی ما بود.
چطور شد که راهی تیم نیروی زمینی شدید؟
قبل از جنگ به سربندر رفتیم که پس از چند سال جنگ شد و ما در خرمشهر نبودیم. ما با تیم ملی جوانان برای مسابقات قهرمانی آسیا به نپال رفته بودیم. در این مسابقات به اشتباه تصمیم بر این شد که با عراق بازی نکنیم. ای کاش بازی می کردیم چرا که مسائل سیاسی نباید در فوتبال دخیل باشد. حالا داخل جنگ هستیم که هستیم، باید با آنها بازی میکردیم و چرا باید عقب بکشیم؟ منتهی تفکرات آن زمان فدراسیون فوتبال و سرپرست تیم تفکرات جنجالی بود و در شان فوتبال و کشور ما نبود که بخواهیم با عراق بازی نکنیم. در حال جنگ بودیم ولی داخل زمین فوتبال مسائل سیاسی و جنگ اهمیتی ندارد. ما باید میرفتیم و بازی میکردیم، متاسفانه در دور حذفی به عراق خوردیم که دستور آمد فوتبال بازی نکنیم، در صورتی که ما فقط با رژیم صهیونیستی نباید بازی کنیم. چون آنها را به رسمیت نمیشناسیم ولی دلیل نمیشد که با عراق بازی نکنیم. اگرچه بعدها با وجود اینکه روابط با عراق صمیمانه نبود بازی کردیم ولی آن زمان بازی نکردیم. به همین دلیل تیم ملی دوسال از مسابقات بینالمللی محروم شد و من مشمول خدمت سربازی شدم. البته سال بعدش هم میتوانستم بازی کنم. سن من طوری بود که سال بعد هم میتوانستم در تیم ملی جوانان بازی کنم ولی مشمول شدم و باید به خدمت مقدس سربازی میرفتم. با توجه به اینکه برادرم رحمان در نیروی زمینی بازی می کرد، آقای عباس رضوی به عنوان سرمربی تیم از من شناخت خوبی داشت. به تهران آمدم که اینجا هم در نیروی زمینی بازی کنم و هم خدمت کنم. البته این کاری که کردیم ترس از جبهه و جنگ نبود. چون من یک مسیر قهرمانی را پیش گرفته بودم، اگر به صورت عادی به خدمت میرفتم دو سال از فوتبال عقب میافتادم و تمام برنامههای فوتبالیام بهم میریخت. میخواستم جایی باشم که هم بازی کنم و هم خدمتم را انجام بدهم. نیروی زمینی نتوانست کاری برایم انجام بدهد و من هم مانند سربازهای عادی به عشرت آباد رفتم و در صف سربازان ایستادم. آن زمان مثل الان نبود و صف میایستادند تا به جبهه نیرو اعزام شد. از ساعت ۴ صبح میایستادیم تا ساعت ۶ صبح شود و ما را تقسیم کنند. الان همه چیز سیستمی است و با اینترنت محل خدمت مشخص میشود. من برای ستاد مشترک انتخاب شدم، نیروی زمینی، هوایی و دریایی را شنیده بودم ولی ستاد مشترک را نشنیده بودم. وقتی قرعه را کشیدند، ما را مثل گله بز فرستادند این سمت و آن سمت! قبلا واقعا اینطور بود! الان را نبینید که همه چیز مرتب است. گفتند که شما ۴۸ ساعت دیگر باید خودتان را به نوشهر معرفی کنید. گفتیم که نوشهر مربوط به نیروی دریایی است، چرا باید آنجا برویم؟ گفتند شما نیروی دریایی نیستید و آنجا یک دوره آموزشی برای ستاد مشترک هست که باید برای چهار راه قصر آموزش ببینید. میخواهم بگویم که کاملا روی شانس و اتفاق به خدا توکل کردیم و افتادیم چهار راه قصر. دو ماه در نوشهر بودیم و بعد در چهار راه قصر یک تیم دسته سه بود، خدابیامرزد آقای پهلوانی مسئول ورزش ما بودند. ما این تیم را از دسته سه به دسته یک تهران آوردیم. از همانجا دیگر بعد از خدمتم به دارایی رفتم و از دارایی هم برای تیم ملی انتخاب شدم.
قبول دارید که اگر جنگ نبود شما در ۱۸ سالگی به بهترین تیمهای ایران معرفی میشدید؟ درباره دارایی بیشتر برایمان صحبت کنید.
اواخر خدمتم همه میدانستند که به تیم خوبی میروم. مربیانی بودند که بازیکنان جوان را دنبال میکردند و به همین دلیل زیرنظر بودم. آقای امیر ابوطالب (برادر پرویز ابوطالب) بازیهای ما در ستاد مشترک را تماشا میکرد. از بازی من خوشش آمده بود و بعد از پایان خدمتم ایشان سرمربی دارایی بودند. با توجه به شناختی که داشتند با من مذاکره کردند و آقا رحمان برادرم به من مشورت داد. بالاخره با دارایی قرارداد بستم و در مسابقات دسته دوم و سوم دیده بود. همان سال هم یک قرارداد ۳۰ هزار تومانی بستیم. فکر میکنم آن زمان گرانقیمت ترین بازیکن تهران بودم. همان زمان توسط آقای دهداری به تیم ملی هم دعوت شدم چون گروهی از بازیکنان از تیم ملی انصراف داده بودند.
درمورد ماجرای انصراف ۱۴ بازیکن از تیم ملی صحبت کنید؟
اولین سالی که در دارایی بازی کردم، اولین بازی ما مقابل پرسپولیس بود. لباسهای آرژانتینی آدیداس داشتیم، آقای جعفرزاده از خارج آورده بود که آن موقع هیچکس لباس خارجی نمیپوشید. دارایی یک تیم متمول بود. اولین بازی مقابل پرسپولیس بود که در دقیقه ۵ پایم را شکستند و نازک نیام شکست. البته ناجوانمردانه پایم را شکستند و ضربه خوردم. یک توطئهای بود و انجام شد. سه ماه طول کشید که برگردم و دوباره ادامه دادم. خیلی سخت بود ولی ادامه دادم. در سال بعد هم با دارایی بودم و در سال دوم توسط آقای پرویز دهداری خدابیامرز برای تیم ملی انتخاب شدم. در همان سال ۱۴ بازیکن از تیم ملی استعفا دادند و ایشان خیلی با شجاعت یک تیم ملی جدیدی را درست کرد. بعد همان بازیکنان تقریبا توانستیم با هدایت آقای پروین در پکن قهرمان آسیا شویم. میخواهم بگویم که یک زیربنای خوبی را آقای دهداری درست کردند که در سال ۱۳۷۰ قهرمان آسیا شدیم.
گفتید که در بازی با پرسپولیس توطئه شده، مگر قبل از آن چه اتفاقی افتاده بود که میخواستند علیه شما توطئهای شکل بدهند؟
بالاخره نمیخواهم اسم بیاورم که چه کسی من را مصدوم کرد. این اتفاق برای گذشته است و اینکه بخواهم اسم بیاورم زیاد جالب نیست ولی با توجه به فوتبالی که بازی میکردم برای آنها آزاردهنده بود و بازیکنان باتجربهای هم بودند، به خاطر اینکه از دستم راحت بشوند، میخواستند من را قلع و قمع کنند. وقتی روی زمین افتاده بودم و با آقای قلیچ تک به تک شدم، یکی از مدافعان پرسپولیس به عمد روی پایم ضربه زد و نازک نیام را شکاند. همان جا متوجه شدم که پایم شکست و باوجود اینکه گفتند به بازی ادامه بده، گفتم باید به بیمارستان بروم. در همان حین بازی فهمیدم که این ها با هم صحبت کردند که این(خودش) را بخوابانیم و برود!
در دارایی چه عملکردی داشتید؟
آن سال ما خیلی پیش نرفتیم ولی در سال دوم تا روزهای آخر قهرمان بودیم. فکر میکنم در هفته پایانی بد بازی کردیم و در مقابل پرسپولیس خوب نتیجه گرفت که آنها قهرمان شدند و ما دوم شدیم.
اگر قهرمانی در جام باشگاههای آسیا ضعیف بود و نباید حساب شود، چرا باشگاههای رقیب ما در ایران همان سال تا فینال پیش نرفتند که قهرمان شوند؟ ما برای رسیدن به آنجا در ایران همه تیمها را بردیم و در آسیا همه را شکست دادیم.
رفتار مرحوم دهداری با شاگردانش چطور بود که همه از او به عنوان یک معلم در فوتبال یاد میکنند؟
آقای دهداری یک شخصیت بزرگی در فوتبال ما بود. واقعا بزرگ بود. سن مرحوم دهداری طوری نبود که با ما دوست باشد و بخواهد شوخی کند و در سر و کله ما بزند. ایشان چنین رفتار و اخلاقی نداشتند. یک انسان کاملا منضبط و با دیسیپلین بودند که رفتار پدرانه با ما داشت. همانطور که پدرها در خانه با ما رفتار میکردند، ایشان هم یک رفتار پدرانه با ما داشتند. اگر بازیکنی مشکلی داشت بالای سرش بود و دوست نبود اما مانند یک پدر کنار ما بود. دوست و پدر فرق دارد. وقتی یک معلم و مربی سن بالایی داشته باشد، رفتارش پدرانه میشود. همه کارها را به خوبی انجام میداد و مشکلات شخصیمان را با او در میان میگذاشتیم. همه به او احترام میگذاشتند و به همین دلیل هم یک معلم اخلاق بود و هم پدر مهربان و دلسوز برای همه بازیکنان. نظیر ایشان در فوتبال ما نیست و فکر نمیکنم که در آینده هم باشد.
از اول استقلالی بودید یا اینکه نظرتان عوض شد که آبی پوش شوید؟
من سه دوره در دارایی بودم. در دارایی بازیکنی بودم که مطرح شدم و در این کار آقای امیر ابوطالب خیلی به من کمک کرد. به فوتبال برگشتم و بعد از مصدومیت، در سال دوم پیشنهاد از استقلال داشتم و حتی با آقای کردنوری هم صحبت کردم ولی به توافق نرسیدیم. به دارایی برگشتم و اگر هم چیزی بوده که به استقلال بروم، فقط روی علاقه قبلی بود. من وقتی سرباز بودم در امجدیه بازیهای استقلال را میدیدم. جایی مینشستم که هواداران دو آتشه آنجا حضور داشتند، آن هم با لباس سربازی! به استقلال بیشتر علاقه داشتم و حتی در دورانی که در ستاد مشترک بودم، توسط آقای جواد قراب به آقای حسن حبیبی، سرمربی وقت استقلال، معرفی شدم. معرفی ما هم آقای گودرز حبیبی بود، توسط آقای قراب که کارمند بانک سپه بودند و شعبه بانک آنها هم مقابل چهارراه قصر بود، چون به بانک میرفتیم از آنجا با هم آشنا بودیم. بازیهای من را دیده بودند و توسط ایشان به آقای حبیبی معرفی شدم، ۱۰ جلسه هم با تیم استقلال تمرین کردم و آقای حبیبی هم عملکردم را پسندید. با برادرش که مربی ما بودند صحبت کرد و حتی به خاطرم با رئیس تربیت بدنی ستاد مشترک هم صحبت کرد اما اجازه ندادند و گفتند چون سرباز هستم باید در همان تیم بازی کنم. تا این حد پیگیر من بودند. آقای حبیبی به من گفتند که پسرم تلاشم را کردم و اگر بخواهی اینطور به استقلال بیایی، اذیتت میکنند، همانجا خدمتت را انجام بده و بعدا فرصت زیادی وجود دارد که به استقلال بیایی. چون چند روز در تمرین استقلال بودم بازداشتم هم کردند اما یکسری واسطه شدند و نگذاشتند که ۴۸ ساعت در بازداشتگاه باشم! در سال دو هم مقابل استقلال بازی کردم که خیلی هم خوب بودم. دوباره با آقای کردنوری صحبت کردم که به توافق نرسیدیم.
دوستی به نام آقای خندان داشتیم که خدا او را بیامرزد. ایشان استقلالی دو آتشه بود و دوست داشت به استقلال بروم ولی تصمیم گرفتم در سال دوم هم به استقلال نروم. همان سال استقلال را دو بر صفر بردیم که دو گل را آقای مراغهچیان به ثمر رساندند. در سال سوم که بازیکن دارایی بودم، با استقلال بازی کردیم و این بار ۳-۱ برنده شدیم که من دو گل را به ثمر رساندم. بعد در پایان فصل گفتند که نمیگذاریم از دست ما در بروی! در اردوی تیم ملی بودم، آمدند مذاکره کردند و از آقای دهداری اجازه گرفتم و در مذاکرات پیش رفتیم که از آن زمان با استقلال قرارداد بستیم. قراردادم ۸۰ هزار تومان بود و ۴۰ هزار تومان از این قرارداد را گرفتم و ۴۰ هزار تومان هم «هاپولی» شد و رفت که به من ندادند (باخنده.) آن زمان آقای پورحیدری و مظلومی با هم سرمربی بودند. در استقلال اوایل موفق نبودم ولی رفته رفته جایگاهم را تثبیت کردم.
فضای استقلال آن زمان چطور بود؟
خیلی دقیق یادم نیست آن سال چه کار کردیم ولی وقتی وارد تیم شدم آقای پرویز مظلومی در تیم بودند. حتی قرار بود که خداحافظی کنند اما گفتند که بازی میکنم و قرار نیست خداحافظی کنم. من پیراهن شماره ۱۲ را گرفتم. البته آقای کردنوری به من گفتند که آقای مظلومی و چند بازیکن دیگر میخواهند از تیم کنار بروند. اوایل آقای مظلومی بازی میکردند و پس از جدایی ایشان من و آقای مرتضی یکه در استقلال به عنوان مهاجم بازی کردیم. در جام حذفی فکر میکنم مقابل شاهین در ضربات پنالتی شکست خوردیم. من هنوز نمیتوانستم بازی کنم چون هنوز قراردادم نرسیده بود و اینطور بود که پس از این مسابقات میتوانستم برای استقلال بازی کنم.
اولین داربی که شما بازی کردید کدام مسابقه بود؟
فکر می کنم دیداری که یک بر یک شد اولین مسابقه من در شهرآورد بود. من یک گل زدم و آقای نادر میراحمدیان هم برای پرسپولیس گل زد اگر اشتباه نکنم.
مهمترین اتفاقات طی ۵ سال حضور در استقلال به نظر شما کدام بود؟
استقلال از اوایل چنین مشکلاتی داشت، یک روز آنجا تمرین میکردیم، یک روز به داوودیه میرفتیم، یک روز زمین میگرفتند در ورزشگاه آزادی. همه این مسائل وجود داشت و منصورخان خودش به تنهایی این مسائل را هماهنگ میکرد. در سال اول خیلی مشکلات زیادی داشتیم که هیات مدیره جدید آمدند و آقای آقامحمدی آمدند اعضای قدرتمندی را همراه خود آوردند. مشکلات برطرف شد و یک مقداری سروسامان گرفتیم. منصورخان کارشان را خوب بلد بودند و خیلی خوب تیم میبستند، این یکی از شاخصههای اصلی ایشان بود. ما دو دوره به فینال جام باشگاههای آسیا رفتیم. یک بار مقابل الهلال باختیم که خودم پنالتی خراب کردم و دوره قبلش هم در بنگلادش قهرمان شدیم. تیم خیلی خوبی را ایشان بسته بودند که ساختار خوبی بود و ذخیرههایش دسته کمی از بازیکنان ترکیب اصلی نداشتند. تیمی که میخواهد قهرمان آسیا شود باید مهرههای توانمندی داشته باشد و نیمکتاش با بازیکنان اصلی فرقی نداشته باشد. این کار یک مدیریتی مانند منصورخان میخواست که خیلی کم اتفاق میافتد که ۲۰ بازیکن مانند هم داشته باشید و در یک تورنمنت سنگین با یک روز در میان فاصله بازی داشته باشد. تیم آن زمان خوب از سوی کادرفنی و هیات مدیره حمایت شد. قهرمان لیگ و جام حذفی ایران و هم قهرمان آسیا شدیم. این نتایج حاصل برنامه ریزی دقیق بود.
من همیشه هر جایی نشستم گفتم که آقای پروین واقعا انسان بزرگی است. در کارش عدالت دارد و بین هیچ کسی در تیم ملی فرقی قائل نمیشد. تازه به ما استقلالی ها خیلی بیشتر بازی میداد. آن چه که به نفع تیم بود را انجام میداد که تیم ایران قهرمان شود.
مهمترین گل شما در لیگ قدس بود که برابر پرسپولیس به ثمر رساندید و استقلال قهرمان شد.
آن بازی را ۲-۱ برنده شدیم. اول یک بر صفر عقب افتادیم. اولین گل را عباس سرخاب زد و دومین گل را من زدم. هر دو گل روی ضربه کاشته آقای امیر قلعه نویی به ثمر رسید. کاملا خوب یکدیگر را میشناختیم که قرار است قلعه نویی کجا سانتر کند. در تمرینات خیلی از این کارها انجام داده بودیم. بازی خیلی مهمی بود که در فینال مقابل پرسپولیس یک بر صفر عقب بودیم و به بازی برگشتیم. اینکه قهرمان جام حذفی شدیم برای من خیلی مهم بود و بعدش هم در قهرمانی آسیا هم من گل قهرمانی را زدم. شاید برخی فراموش کرده باشند ولی آن موقع ما این گلها را زدیم.
درباره قهرمانی آسیا صحبت کنید، تیم خیلی خوبی داشتید. این روزها میگویند قهرمانی در آن روزگار کار سختی نبود.
آن سال هم تیم خیلی تیم گردن کلفتی بودیم و هم در تیم رفاقت و همدلی زیادی وجود داشت. همین باعث شد که این هماهنگی و همدلی که از سوی کادرفنی داشتیم بیشتر شود. ما قبل از رسیدن به فینال بازیهای مهمی را پشت سر گذاشتیم. بازیها متمرکز بود و در بنگلادش برگزار میشد. اگر آن مسابقات ضعیف بود و نباید حساب شود، چرا باشگاههای رقیب ما در ایران همان سال تا فینال پیش نرفتند که قهرمان شوند؟ ما برای رسیدن به آنجا در ایران همه تیمها را بردیم و در آسیا همه را شکست دادیم. هر موفقیتی را نسبت به زمان خودش میسنجند. آن زمان بازیها آسان نبود. اتفاقا فوتبال ما عقب افتاده است. شما ببینید ژاپن و الهلال آمدند سرمایه گذاری کردند که به قهرمانی برسند اما ما از لحاظ باشگاهی عقب افتاده ایم. پرسپولیس هم در همان سالی که فینالیست شده بود می توانست قهرمان شود ولی نشد چون بالاخره یک جایی کم آورد. مثلا بازیکن آمد پنالتی داد و تمرکز تیم بهم ریخت ولی تیم ما کامل بود و باتجربه و حرفه ای بودیم. الان نمی خواهم استقلال و پرسپولیس را بسنجم ولی ما هم آن زمان راه سختی را پیش رفتیم. دو هفته ما در بارندگی بنگلادش یک روز در میان بازی می کردیم. پدرمان در آمد آنجا! نه امکانات خوبی داشتیم، نه ماساژور داشتیم، امکانات سطح بالایی وجود نداشت. فقط با همدلی و اراده و درک کردن یکدیگر توانستیم برنده شویم.
به دبل قهرمانی تاریخی در آسیا نزدیک بودید اما این اتفاق نیفتاد.
بله ما خیلی به قهرمانی نزدیک بودیم. میتوانستیم قهرمان شویم اما وقتی دو گل شبیه به هم از روی کرنر میخورید خب قشنگ نیست. دو گل بازیکن عربستانی از کرنر به عابدزاده زد. ما در ضربات پنالتی شکست خوردیم. ضربات پنالتی واقعا به شانس بستگی دارد. یک ضربه پنالتی را من خراب کردم و یک ضربه را عباس سرخاب خراب کرد. وقتی دو پنالتی خراب میشود، تمرکز تیم بهم میریزد ولی همان سال هم تیم ما شایسته قهرمانی بود. شاید خیلیها در ایران خوشحال شدند که ما قهرمان نشدیم ولی ما چند بازیکن محروم و مصدوم داشتیم که در نهایت جام را از دست دادیم. مجید نامجومطلق و شاهرخ بیانی در تیم نبودند و اگر حضور داشتند خیلی جریان بازی فرق میکرد. با این وجود باز هم تیم بهتری نسبت به الهلال داشتیم. اصلا فکر نمیکردند که ما را شکست بدهند. یک گل خیلی بد از روی کرنر دریافت کردیم و بعد هم در پنالتی قهرمانی را از دست دادیم.
در پایان آن فصل چه شد که از استقلال جدا شدید؟
اول با کشاورز قرارداد بستم. وقتی چند سال در استقلال حضور داشتیم و قهرمانیهایی به دست آوردیم، باید یک مقدار توجه بیشتری میشد. ضمن اینکه پیشنهادات خیلی خوبی هم داشتیم و نرفتیم. آن سال تیمهای کشاورز و تجارت بودند که سرمایه زیادی داشتند. یادم است مرحوم قایقران و حتی مجید نامجومطلق به کشاورز رفتند. من نرفتم و با توجه به اینکه متاهل شده بودم و مستاجر هم بودم، از باشگاه استقلال درخواست کردم قرارداد مناسبی بدهند که از بشود خانه بخرم و اگر نه پولی دستم باشد که اجاره را بدهم. همه چیز این نیست که شما قهرمان شوید، بعد یک یا دو سکه به شما بدهند. دو سکه کار به جایی نمیبرد. با باشگاه استقلال توافقی کردیم. پنجره نقل و انتقالات تا ساعت ۸ بعد از ظهر بود و گفتیم که هر زمان مبلغی که مشخص شده را به من دادید، قراردادم را در امجدیه که آن زمان هیات فوتبال بود، امضا میکنم. از آن سمت هم با کشاورز صحبت کردم و قرار بود پولی به من بدهند تا خانه بخرم. به آنها گفتم که استقلال جلوتر از شماست و اگر آنها آمدند با وجود اینکه خیلی کمتر از کشاورز میداد، حاضر بودم در استقلال بمانم. یعنی اگر کشاورز ۶ بود مثلا، استقلال ۲ بود. منتظر آقای اولیایی ماندیم و ساعت یک ربع به هشت بود که آقای سرابی به عنوان سرپرست کشاورز در هیات فوتبال منتظر بود که اگر استقلال نیامد، قراردادم را ثبت کند. هر چقدر منتظر ماندیم استقلال نیامد و آن سال هم استقلال اگر اشتباه نکنم به دسته سوم سقوط کرده بود. یکی از دوستان خیلی نزدیکم صبح ما را به کشاورز برد و پیش آقای صفیزاده معرفی کرد. خودش در کشاورز بود و صحبت کرده بودیم که در بعد از ظهر قرارداد را ثبت کنیم. یکی از دیگر از دوستان نزدیکمان هم این میان یک بیاخلاقی در حقم کرد. دوستی که همبازی ما بود و در کشاورز هم بازی میکرد. ما را به کشاورز بود و آنجا قرارداد بستیم که بعد از ظهر ثبت کنیم، به خاطر او با کشاورز قرارداد بستم. وقتی از باشگاه بیرون رفتم او مستقیم به باشگاه استقلال رفت و با استقلال قرارداد امضا کرد؛ یعنی ما را به کشاورز برد و خودش راحت به استقلال رفت. آدمها را ببینید! خودش بازیکن استقلال بود و یک سال قبل از من در کشاورز بازی میکرد. این درحالی بود که چون با هم رفیق بودیم به خاطر او راهی کشاورز شده بودم. بالاخره وقتی دیدم مسئولان استقلال نیامدند با کشاورز قرارداد بستم و البته برای دو سه سال، ۶.۵ میلیون به من می دادند که با مقدار پولی که داشتم در سید خندان خانه خریدم. بعدش ۶ ماه در کشاورز بودم و یک پیشنهادی از کویت آمد که آقای صفی زاده پول را به من بخشید و رضایتنامه را بدون اینکه پولی بگیرد، صادر کرد که با تیم کویتی ۲ ساله قرارداد امضا کردم. در کشاورز فکر کنم نزدیک به ۴ ماه بازی کردم.
عابدینی استانکو را به تیم ملی آورد و چون او شناختی از فوتبال نداشت، عابدینی خودش بازیکنان را برای تیم ملی انتخاب کرد و هر چه پرسپولیسی بود را به تیم ملی برد.
با آن بازیکنی که شما را به کشاورز برد الان هم رفاقت دارید؟
آنها زیاد از این کارها کردهاند. رفاقت، چرا، ولی دورادور. خیلی نزدیک نیستیم. من آن ماجرا را به روی خودم نیاوردم ولی بالاخره آدمها را شناختم.
سقوط استقلال به دسته سوم به نظر شما به دلیل قانون بود یا اینکه م خواستند فقط تیم به دسته پایینتر برود؟
یک قانون بیخودی را درست کرده بودند. البته ما خیلی بدشانسی آوردیم و نباید به دسته پایینتر می رفتیم. ما با تیم آقای ذوالفقارنسب بازی داشتیم که فکر میکنم سایپا یا گسترش بود. به نظرم باید آن بازی ۱۰ گل به ثمر میرساندیم. من با دروازهبان تک به تک شدم و قبل از اینکه دروازهبان برسد توپ را با سر زدم. نزدیک به دروازه توپ به یک سنگ برخورد کرد و بعد از بالای دروازه به بیرون رفت! باور میکنید؟ برگشتم که شادی گل کنم و دیدم که گل نشده! بازی در آزادی بود، البته آن زمان که اینطور نبود. قبل از اینکه توپ وارد شش قدم شود به یک سنگ خورد و توپ از بالای دروازه رفت. هر چه زدیم توپ وارد دروازه نشدم و باختیم تا به دسته سوم برویم. آن قانونی که گذاشته بودند مانند تمام قانونهایی بود که قبلا می گذاشتند. الان که خیلی بهتر شده، آن زمان شب میخوابیدند و صبح یک قانون جدید وضع میکردند. البته دوست نداشتم از استقلال بروم اما نخواستند و آنچه که حتی خیلی کمتر از کشاورز بود را هم به من ندادند. واقعا فشار زندگی بود و دیگر چقدر میتوانستم که بازی کنم؟ آن زمان ۲۹ سالم بود.
حضور در فوتبال کویت چیزی به فوتبال شما اضافه کرد؟
نه کویت چیزی به فوتبالم اضافه نکرد. فقط به لحاظ مایل به نفعم شد. در ۲۹ سالگی به آنجا رفتم و ۳۱ ساله به استقلال برگشتم. فینال حذفی هم بازی کردم که در شیراز با برق بازی کردیم. دو گل در آن بازی زدم و اینجا در تهران هم بازی کردیم که پس از تساوی به عنوان قهرمانی حذفی رسیدیم.
همکاری با آقای پروین به عنوان سرمربی تیم ملی چطور بود؟
من همیشه هر جایی نشستم گفتم که آقای پروین واقعا انسان بزرگی است. در کارش عدالت دارد و بین هیچ کسی در تیم ملی فرقی قائل نمیشد. تازه به ما استقلالی ها خیلی بیشتر بازی میداد. آن چه که به نفع تیم بود را انجام میداد که تیم ایران قهرمان شود. واقعا ایشان را تحسین میکنم. هیچ فرقی بین استقلال و پرسپولیس در تیم ملی نمیگذاشت. به لحاظ فنی خیلی باهوش بودند و شاید خیلیها ایراد بگیرند که ایشان کلاس مربیگری نرفته بود ولی از لحاظ فنی واقعا باهوش بودند. آنالیزور نداشتند ولی از ۱۰ تا آنالیزور جلوتر بود. تیم حریف را میدید و میدانست که کدام بازیکنان را باید وارد زمین بفرستد. در پکن مقابل کرهجنوبی بازی کردیم که ۹۰ دقیقه روی دروازه ما بود ولی تمام راهها را بست و یک بر صفر بازی را بردیم. بعدها که جلوتر میآیید میگویند که مثلا مورینیو اتوبوس پارک میکند. همه این کارها را قبلا آقای پروین انجام داده بود. همین کار فنی را ایشان انجام داده بود. حتما باید خارجی باشد که چنین کارهایی اسم در کند؟ ولی چون ایرانی بود میگفتند سیستم ایران علی اصغری است! چرا؟ چون علی پروین بود می گفتید که سیستم علی اصغری است؟ اتفاقا همین سیستم علی اصغری قهرمان آسیا شد و همین کار را چون مورینیو انجام می دهد می گویند پارک کردن اتوبوس ولی برای علی پروین میشود علی اصغری! اینها واژههای خوبی نیستند و در واقع یک ایرانی را کوچک میکنیم. شاید ایشان تحصیلات بالایی نداشتند ولی آدم فوقالعاده باهوشی بودند. مثلا یک بار بازی میکردم و در بازی بعدی بیرون بودم. میدانستند باید بیرون باشم تا کسی بازی کند که نیاز تیم را برطرف کند. کار او حساب کتاب داشت.
به نظر شما دوران درخشان پرسپولیس با هدایت علی پروین تنها به مربیگری ایشان بستگی داشت؟
صد در صد. چون ایشان هم خوب مدیریت میکرد و هم فوق العاده باهوش بود. بالاخره آدم های خوب و ارزشمند را همه دوست دارند. برای ما آقای پورحیدری انسان خیلی بزرگی بود. یا مثلا پرویز دهداری خیلی آدم بزرگی بود.
در مسابقات انتخابی جام جهانی ۱۹۹۰حضور داشتید؟
بله حضور داشتم مقابل بنگلادش خودم در دقیقه ۸۶ فکر کنم گل زدم. در بازی مقابل چین نبودم و از تیم ملی یک مقداری فاصله گرفتم. آن زمان آقای مسعود معینی و مهدی مناجاتی روی نیمکت مینشستند.
نظر شما درباره انتخابی جام ملتهای ۹۲ که تیم ملی نتوانست جواز صعود را کسب کند چیست؟
تیم خیلی خوبی داشتیم ولی بعضی از بچه ها در زمین دعوا کردند و یک مقدار پرخاشگری شد و موی بازیکن حریف را کشیدند. یک بر صفر مقابل ژاپن باختیم و برابر امارات هم به تساوی رسیدیم. فکر کنم فقط کره شمالی را شکست دادیم. من در آن تورنمنت اصلا بازی نکردم. یعنی در ۳ بازی هیچ تعویضی نداشتیم و عین ۱۱ بازیکنی که در بازی اول بودند تا آخرین دقیقه سومین بازی حضور داشتند.
چه شد از کویت برگشتید؟
دو سال در کویت بودم ولی متاسفانه آنجا طوری بود که با کسی ارتباط نداشتیم. من متاهل بودم و به لحاظ روحی روانی شرایط مناسب نبود. حتی در دو ماه آخر قراردادم را بخشیدم و به استقلال آمدم. آن زمان آقای پورحیدری سرمربی بودند و به من پیشنهاد دادند. یک هفته بود تمرین کردم که در جام حذفی بازی کردیم و قهرمان شدیم. در سال ۷۶ آمدم و سال ۷۷ هم بودم که آقای مرحوم حجازی آمدند. یک دوره کوتاهی بودم و بعد جدا شدم.
خوب پیش رفتیم و فکر میکنم در اوایل همان فصل بود که آقای یونگ را به ما اضافه کرد. که ای کاش نمیآمد. آقای یونگ آمدند و یک مقداری باعث اختلاف شد. نمیدانم برای چه پستی استخدام شدند، در صورتیکه اعلام شده بود من سرمربی هستم ایشان میگفتند که من باید حرف اول را بزنم.
چه شد که دوباره از استقلال رفتید؟
اینطور فکر کردم که در تفکرات آقای حجازی جایی ندارم. حق طبیعی ایشان بود که بازیکنان خودشان را انتخاب کنند. دیگر مجبور شدم به سنگاپور بروم و شش ماه آنجا بودم. آنجا بحران اقتصادی پیش آمد و گفتند باید حقوقها را کاهش بدهید. حقوقم را کم نکردم و دوباره به ایران برگشتم. به تیم بهمن ملحق شدم که همان سال هم به لیگ برتر آمدیم. مربی بهمن آقای قاسمپور بود. گل صعود به لیگ برتر را خودم زدم. بعد از صعود به لیگ برتر بهمن را به پیکان فروختند. آقای فرهاد کاظمی آمد و ایشان نفرات خودشان را داشتند که ادامه ندادم و بعدش هم خداحافظی کردم.
چرا خداحافظی کردید؟
میتوانستم بازی کنم ولی آدمهایی در این فوتبال آمدند که دوست نداشتم با آنها کار کنم و به روحیات من نمیخورد. همین شد که فوتبال را کنار گذاشتم و با وجود پیشنهاد از لیگ برتر و لیگ یک خداحافظی کردم. بعد از اینکه آقای پروین از تیم ملی رفت، رئیس فدراسیون عوض شد و آقای عابدینی آمدند. ایشان استانکو را آوردند و شناختی از فوتبال نداشت. چون سرمربی جدید شناختی نداشت آقای عابدینی خودش بازیکنان را برای تیم ملی انتخاب کرد و هر چه پرسپولیسی بود را به تیم ملی برد. من و یکی دو نفر از بازیکنان دیگر را دعوت نکرد و دیگر از ملی هم خداحافظی کردم. میشد در تیم ملی هم بهتر باشم ولی خیلی بیشتر از حد احساس مسئولیت میکردم. همیشه سعی میکردم در اختیار تیم باشم. بعضیها بودند که فقط در اختیار خودشان بودند ولی من همیشه به دنبال برطرف کردن درخواستهای سرمربی باشم. به همین دلیل از گلزنی دور بودم و برای نفرات دیگر بازی میکردم.
در کدام دوره تیم ملی به نظر خودتان مطرح شدید؟
در دوره هر دو سرمربی یعنی آقای دهداری و همچنین آقای پروین مطرح شدم. در تفکرات این دو سرمربی بودم و مشکلی نداشتم.
وقتی از فوتبال خداحافظی کردم در باشگاه استقلال رفت و آمد داشتم. به من پیشنهاد دادند که اگر اشتباه نکنم بعد از بهمن بود، میخواستم به تراکتور بروم و پیشنهاد هم داشتم. با من صحبت کردند و به باشگاه استقلال آمدم چون آن جا قرارداد داشتم. آقای فتحاللهزاده آن جا به من گفتند که به تراکتور نرو، حیف است تو پیراهن قرمز بپوشی. گفتند که اینجا بمان تا در کنار آقای پورحیدری دستیار شوی. به من گفتند به همان اندازه که تراکتور پیشنهاد داده به من دستمزد می دهند. من تصمیم گرفتم که نروم و کارم را در تهران انجام بدهم. بعد کنار آقای پورحیدری کار کردم. مثلا چیزی یاد بگیرم و گفتند هر کلاسی که قرار است بروم را باشگاه استقلال پرداخت می کند. همین جا ماندم که احساس کردم اطرافیان آقای پورحیدری دوست ندارند که در تیم باشم. ایشان خودش هیچ مشکلی با من نداشت و خیلی هم هوای من را داشتند. بعد از اینکه به مسابقات قهرمانی آسیا در عربستان رفتیم دیگر به تمرین نرفتم. قبل از آن به من گفتند که به تیم جوانان استقلال برو. در تیم جوانان بودم که دیدم آقای بهرام امیری آقای علی دوستی را به عنوان مدیرفنی معرفی کردند و دو مربی هم همراه او به تیم آمدند. پس متوجه شدم که آنجا عملا هیچ کارهام. هم با آقای امیری برخورد کردم و هم یک مقدار آنجا پرخاش کردم. بعد از اینکه آن فصل گذشت و آقای علی دوستی رفتند دوباره پیشنهاد دادند که بهاستقلال برگرد. قبول کردم و آن سال با بازیکنانی مانند مجتبی جباری، خسرو حیدری، آندرانیک تیموریان قهرمان ایران شدیم. با همان تیم جوانان به اصفهان رفتیم و آنجا وحید طالبلو چهره شد. سال بعدش در تیم امید امیرحسین صادقی را به استقلال معرفی کردیم و بعد از مدت کوتاهی در تیم امید به استقلال اهواز رفتم و دستیار آقای امیر قلعه نویی شدم.
همکاری با آقای قلعه نویی چطور بود؟ آن زمان میگفتند که سبک کاری ایشان به علی پروین شبیه است.
در سال ۸۱ با آقای قلعه نویی در اهواز بودم. قبل از آن در کشاورز و برق تهران بودند. من فقط یک مدت کوتاه برای یکی دو هفته در کشاورز برای بازی کردن میخواستم همکاری کنیم. آن زمان نشد همکاری کنیم و به من گفتند که بعداً به عنوان مربی هر زمان خواستی بیا همکاری کنیم. وقتی از استقلال رفتم ایشان از من دعوت کردند و به اهواز رفتم. در آنجا تیم خوبی نداشتیم ولی خوب جمع شد. آن هم به خاطر مدیریت امیر بود و آن سال در لیگ برتر تیم را حفظ کردیم. بازی آخر با ملوان بود که یا بردیم یا تساوی شد و ماندگار شدیم. به ایشان استقلال تهران پیشنهاد شد و کاری که آنجا انجام دادیم عوض کردن یکسری نفرات بود. بازیکنان جدیدی مانند رضا عنایتی را به استقلال آورد که تیم جدیدی ساخت. آن سال ما برای سومی آماده شدیم و آقای قلعهنویی قول قهرمانی نداده بود. فکر کنم آقای قریب آن زمان مدیرعامل بودند و در نهایت هم سوم شدیم. در سال بعد دوم شدیم و پس از آن در سال سوم ما قهرمان شدیم. تقریبا یک ساختار خوبی را در تیم ایجاد کرد که بعدا برای تیم ملی انتخاب شدند. کنار هم خیلی راحت بودیم و مشکلی نداشتیم. خیلی هم به من اطمینان داشت و این دو طرفه بود. نتایج نشان میدهد که عملکرد خوب بود و همه راضی بودند.
بعد از اینکه شما سرمربی استقلال شدید، قلعهنویی رئیس سازمان فوتبال شد. احساس نمیکردید که در حیطه فنی شما دخالت میشود؟
ایشان مشغله زیادی داشتند و نمیتوانستند که همزمان در دو تیم بزرگ کار کند. از ایشان مشورت میگرفتیم و تیم را خودشان بسته بودند. حتی بعضی اوقات هم در اردوها میآمدند و در تمرینات هم ایشان را میدیدم. خوب پیش رفتیم و فکر میکنم در اوایل همان فصل بود که آقای یونگ را به ما اضافه کرد. که ای کاش نمیآمد. آقای یونگ آمدند و یک مقداری باعث اختلاف شد. نمیدانم برای چه پستی استخدام شدند، در صورتی که اعلام شده بود من سرمربی هستم ایشان میگفتند که من باید حرف اول را بزنم. به او گفتم که قرارداد من سرمربی است و تو مربی هستی. گفت به او اینطور گفتند که باید حرف اول را بزند و من تاکید کردم که نفر اول من هستم. بالاخره چنین اختلافی بود که آقای قلعهنویی هم ورود میکردند و ما را به هم نزدیک میکرد. در ترکیبها اختلاف داشتیم و بین ما رابطه نزدیکی نبود.
گفتند صمد مرفاوی هنریک مخیتاریان را نمیخواست! کدوم مخیتاریان؟ آن زمان که قرار بود به مس کرمان بیاید چند میلیون یورو قیمتش بود! آن زمان او قیمت خیلی بالایی داشت به نظرتان خودش میآمد در ایران بازی کند؟
آن سال در جام حذفی مقابل تیم گمنام شاهین بوشهر حذف شدید و قلعه نویی از بازیکنان انتقاد کرد و حتی به آنها اعلام کرد چند بازیکن با کتانی پاره استقلال را شکست دادند؟
ما خیلی نزدیک بودیم و ایشان رئیس سازمان فوتبال بود. بالاخره این پست وجود داشت. از طرف مدیریت هم بود. ایشان قابل احترام بودند و خودشان هم پیشنهاد کردند که سرمربی باشم. مشکل این نبود که چرا صحبت کردند. مشکل این بود که آقای یونگ هنوز وظیفهاش تعریف نشده بود و به آقای قلعهنویی میگفتم که او فوتبال ایران را نمیشناسد و اگر من به فوتبال ایران آشنا نیستم چرا پس تیم را به من دادید؟ مشکل ما یونگ بود وگرنه هیچ چیزی بین من و آقای قلعه نویی وجود نداشت. به همین دلیل آقای قلعه نویی به تمرین آمد. خودش همین تیم را بسته بود و در باشگاه پست داشتند و قابل احترام بودند. من ابراهیم توره را که چند سال در ایران بود به تمرین آورد. ما آن زمان در برق آلستوم تمرین میکردیم. حمید بابازاده و تمام بازیکنان آنجا شاهد بودند. من توره را میخواستم و حتی به آقای قلعهنویی هم گفتم. ایشان گفتند باشد و خودشان هم این بازیکن را پسندیدند. بعد موقعی که خواستند مذاکره کنند آقای یونگ پیشنهاد داد که یک بازیکن بهتر دارم. بازیکن او کوییکه بود که آمد و دو متر قد داشت ولی دروازه خالی را به بیرون میزد! به خدا راست میگویم! ما را بیچاره کرد و گلزن نبود. من گفتم که توره را میخواهم. آقای قلعه نویی گفتند چون یونگ با کوییکه کار کرده بگذار بیاید و بیشتر میتواند از او بازی بگیرد. قبول کردم و او آن سال جواب نداد. سال بعد که آقای قلعه نویی به سپاهان رفتند، توره را خریدند. بعد همین برای من پیراهن عثمان شد. حالا همه جا میگفتند که من توره را نمیخواستم در حالیکه توضیح دادم چه اتفاقی افتاد. من یک اصولی برای خودم دارم و اعتراضی نمیکنم، مثلا همین تیم ملی جوانان من حرفی زدم؟ بازیکنانمان را به تیمهای لیگ برتر تحویل دادیم و همین برای من کلی افتخار است. به گردن من انداختند که توره را نخواستم درحالیکه او اولین نفری بود که من میخواستم و قراردادش فقط ۴۰ هزار دلار بود. بعد از این گفتند که صمد مرفاوی هنریک مخیتاریان را نمیخواست! کدوم مخیتاریان؟ آن زمان که قرار بود به مس کرمان بیاید چند میلیون یورو قیمتش بود. آن زمان او قیمت خیلی بالایی داشت به نظرتان خودش میآمد در ایران بازی کند؟ آن موقع نهایتا ۲۰۰ میلیون تومان پول میدادند. باز هم این را آقایانی که اینجا منافعشان در خطر بود به گردن من انداختند. به آنهایی که بازیکن میآوردند گفته بودند که چرا بازیکن خوب نمیآورید، گفته بودند که آوردیم ولی مربیان نمیخواهند. گفته بودند مثلا کدام بازیکن و جواب دادند مخیتاریان که صمد آن را نخواست. چرا دروغ میگویید؟ حالا هر زمان که مخیتاریان را میبینند میگویند آمده بود ولی صمد آن را نخواست. کدوم مخیتاریان اینجا آمد؟ روحش آمده بود؟ دو بازیکن ارمنی در کرمان آمدند که یکی مدافع بود و جلوی رونالدو بازی کرده بود که خریدیم. دیگری هم هافبکی بود که آن را میخواستیم و گفت به ارمنستان بروم و میآیم که هیچوقت نیامد. مخیتاریان چه زمانی اینجا آمد که من او را نخواستم؟ میخواهم این را بگویم یکسری افراد از اخلاق آدم ها سواستفاده میکنند. اینها باعث حاشیه میشود.
بعد از شکست در داربی گفته بودید استقلال ۱۲ امتیاز از پرسپولیس جلو است و خیلی این جمله مورد توجه قرار گرفت.
ما آن سال که این را گفتم دروغ نگفتم. ۱۲ امتیاز جلو بودیم و ۴ بازی دیگر مانده بود. ۱۲ امتیاز از حریف جلو بودیم و اگر یکی از آن مسابقات را برنده میشدیم، قهرمان بودیم. این را بگویم حرفی که زدم از روی کم تجربگی بود و نباید آن حرف را میزدم. نباید به نوعی تیم حریف را تحقیر کنم که اصلا آن زمان درست نبود. تجربه و سنی نداشتم. البته وقتی آن حرف را زدم اشتباه نگفتم اما این را نمیدانستم که از پشت به من خنجر میزنند. به شما میگویم. ۴ بازی مانده بود که مدیرعامل استقلال عوض شد. آقای فتح الله زاده آمدند. آن فصل کلی دردسر داشتیم. الان میگویند استقلال مشکلات دارد، ما آن زمان ۱۰ برابر الان مشکل داشتیم. در تمرین ما شمشیر آورده بودند! شمشیر و قمه در ورزشگاه افسریه آوردند و فیلم بازی کردند که تمرین ما را خراب کنند. یک آقایی که در کار ملک بود مدیرعامل شده بود و در دوره او دعوا شد که حتی یک نفر هم زخمی نشد ولی شلوغکاری کردند که تمرین ما خراب شود. بعد آقای بهمنی رفت و لیست ما را برای آسیا نفرستادند. بعد یک آقایی که نماینده مجلس بود مدیرعامل شده و پس از ایشان نوبت به آقای فتح الله زاده رسید. آقای فتح الله زاده تا آمد گفت من سال دیگر حجازی را میآورم!
۱۲ امتیاز جلو بودیم و ۴ بازی مانده بود. اگر فقط یک بازی دیگر میبردیم قهرمانی برای ما بود. ببینید چه اتفاقی افتاد و شما تا آخرش را بخوانید. وقتی یک تیمی در کورس قهرمانی است، مدیرعامل میگوید که آقا من سال دیگر حجازی را میآورم، دیگر آن بازیکن در ۴ بازی باقی مانده از من حرف شنوی دارد؟ میگوید این سرمربی که سال دیگر نیست پس بگذار به حجازی بچسبیم. یک مصاحبه کوچک و بیتجربگی همه چیز را خراب کرد. جلو بودیم و قهرمان هم میشدیم ولی ببینید که پشت پرده چه داستانی بود که نمیخواستند استقلال با صمد مرفاوی قهرمان شود. اگر قهرمان میشد خیلی چیزها زیر سوال میرفت. چون آن تیم مدیرعامل نداشت، هزار و یک مشکل به غیر از بی پولی داشت. آن زمان اول میشدسم ولی نخواستند اینطور شود. ضربه را زدند و تیم چهارم شد.
اینطور فکر نمیکنید که نمیخواستند قهرمانی قبلی زیر سایه قهرمانی شما برود؟
من اینطور فکر نمیکنم. مشکل جای دیگری بود. مشکل چیزی بود که همین الان گفتم و یکسری از بازیکنان سر به هوا شدند. اینکه پشت پرده یکسری صحبتهایی شده بود یا نه را نمیدانم. بالاخره در این فوتبال چنین مسائلی هست و از کسی هم نمیترسم. اگر قرار است حرفی بزنم با کسی که مخاطبم است صحبت میکنم. اینطور نیست که شلوغ بازی در بیاورم و بخواهم توجه جلب کنم. من هیچ زمان زیر بلیت کسی نبودم و حرف زور را نمیپذیرم. هر کسی یک اصولی برای خودش داشت. اینطور نیست که مغرور باشم و مشورت را قبول نکنم. ولی یکسری چیزهایی پشت پرده هست که در فوتبال اتفاق میافتد. زیاد به این مسائل وارد نمیشوم ولی همین وارد نشدن من باعث شد که تیمم ضربه بخورد و در آخر چهارم شود. وگرنه حرفم درست بود ولی ببینید چه شد کوییکه تک به تک را به بیرون زد. او بازیکن که بود؟ بازیکن یونگ بود! روز به روز به او پول میداد! ما مشکلات زیادی داشتیم چون مدیریت نداشتیم. اتفاقاتی میافتاد که ما باید جمع میکردیم. فکرمان به فوتبال باشد یا حواشی؟ الان قبول دارم که استقلال ورشکسته است و آن زمان آنقدر بیپول نبودیم ولی استقلال، استقلال است. استقلال با تیم امید هم باید مدعی باشد، نباید استقلال را تضعیف کنید. با تیم امید هم باید نتیجه بگیرد و اینکه چطور نتیجه بگیرد، دست خداست.
در فصل بعد دستیار آقای حجازی شدید و خیلی کم همکاری داشتید.
به هیچ وجه نمیخواستم که به عنوان مربی کار کنم. سرمربی بودم، تیم چهارم شد، آقای حجازی را آوردند. خانه نشسته بودم، تلفنم زنگ خورد، آقای هاشم ساعدی زنگ زدند که کجایی؟ گفتم که خانهام. گفت به باشگاه بیا و میخواهیم با ناصرخان صحبت کنیم که تو مربی شوی. گفتم نمیتوانم چنین کاری کنم، سرمربی بودم و دیگر نمیشود که اینطور کار کنم. بعدش هم ما با ناصرخان جور در نمیآییم. وقتی که فوتبالیست بودم خدابیامرز آقای ناصرخان خیلی خوب و جنتلمن بود ولی اخلاق ما با هم نمیخورد. این طبیعی است دیگر. الان هیچ مشکلی وجود ندارد و ایشان واقعا انسان مهربانی بود ولی از نظر اخلاقی تفاهم نداشتیم. گفتم که درست نیست مربی شوم. از آقای ساعدی سوال کنید، به من گفت که به تو نیاز داریم و پس از مشورت با دو نفر از دوستانم گفتند که به تیمت کمک کن. من اصلا راجع به شخصیت ناصرخان اظهار نظر نمیکنم و اشتباه نشود چون ایشان شخصیت خیلی بالایی داشتند ولی نمی شد که چون سرمربی بودم الان مربی باشم. تا چند هفته بالاخره جلو رفتیم و همه چیز خوب بود. هیچ بدی از ایشان ندیدم و مشکلی نداشتم اما اشخاص دیگر دو به هم زنی کردند که بین یک تیم یا دو نفر را بهم میزنند. حتی بازی پرسپولیس را هم گذراندیم و یک بر یک شده بود که روانخواه گل زد. در آن بازی داور من را اخراج کرده بود. بعد از بازی با پرسپولیس با راه آهن بازی داشتیم.
در یکی از این تمرینات یکی از بازیکنان پشت سر آقای حجازی حرف زد. اصلا حرفهای خوبی نبود. آخرین روز تمرین قبل بازی با راه آهن بود. به آن بازیکن پریدم و گفتم حق نداری به سرمربی توهین کنی و بد و بیراه بگویی. گفتم وقتی به سرمربی فحاشی کردی یعنی به من فحاشی کردی. به آقای حاجیلو، سرپرست تیم گفتم که اگر این بازیکن به اردو بیاید، من به اردو نمیآیم. گفت چرا؟ گفتم چون چنینن حرفهایی را پشت سر آقای حجازی گفته. من نمیپذیرفتم که به سرمربی توهین شود. آقای حاجیلو گفتند که باشد. به هتل رفتم و دیدم که همان بازیکن دارد در هتل اتاق میگیرد. به آقای حاجیلو گفتم که چون او هست، می روم. به خانه آمدم و شب به من زنگ زدند که دیگر نیا! خواستم به تیم برگردم که گفتند نه، دیگر نیا. همان موقع برگه مازاد من را با امضای ناصرخان حجازی نوشتند و با آژانس به در خانه فرستادند که اطلاع بدهند دیگر در تیم جایی ندارم. از خدایشان بود، ببینید یک کارهایی بعضی میکنند که نمیدانم چطور میخواهند زندگی کنند. وقتی هم حرف میزنند پیش خود میگوید اینها امامزاده هستند ولی وقتی وارد عمق یک مسالهای شوید می بینید که خیلی از اینها ...
فرهاد مجیدی شاید سال قبلش فوتبالش تمام میشد ولی وقتی که من آمدم چند سال به فوتبالش اضافه شد. حالا الان منم منم می گویم، قبلا این منها را نمی گفتم که خدایی نکرده مسائلی پیش نیاید ولی آقای مجیدی قبل از من با حضور آقای قلعه نویی کامل بازی نمی کردند و در خط هافبک بازی می کرد.
به نظر شما نظر ناصرخان برای جدایی شما از قبل گرفته شده بود؟
نه من با ایشان هیچ مشکلی نداشتم ولی وقتی از من عزیزتر وجود دارد و یک نفر دیگری به ایشان نزدیک است، معلوم است که حرف او را گوش میکند. آن فرد کار خودش را کرد و ما هم به فولاد خوزستان رفتیم. دو روز بعد با آقای جلالی همکاری مان را آغاز کردیم و تا آخر فصل آنجا بودم.
در سال ۸۷ به استقلال برگشتید و با آقای قلعه نویی قهرمان شدید. گفتند فردی کمک کرد که سرمربی استقلال شوید. ایشان دخالت میکردند؟
من واقعا نمی خواستم سرمربی استقلال شوم، آقای زریبافان به عنوان رئیس هیات مدیره باشگاه پیشنهاد کردند که سرمربی تیم شوم. ایشان به آقای قلعهنویی گفتند و یک دفعهای شد و از قبل برنامهای وجود نداشت. در خانه بودم که زنگ زدند و من هم قبول نمیکردم گفتم چون با آقای قلعه نویی بودم و قهرمان شدیم، سرمربی نمیشوم. البته آقای قلعهنویی به اصفهان رفتند و به من پیشنهاد دادند ولی به دلیل مشکلات خانوادگی که داشتم نمیتوانستم از تهران خارج شوم. به اندازه کافی چند سال از خانه دور بودم و نمیتوانستنم دور شوم. این را بگویم فردی که گفتید هیچ دخالتی نداشت و گفتم که آقای زریبافان من را پیشنهاد دادند.
آن سال که در کورس قهرمانی بودید هم سه بازیکن را اخراج کردید. به نظرتان کار درستی انجام دادید؟
بله چون بدون اجازه رفته بودند و هر کسی که میخواست باشد، من اخراجش میکردم. من بعضی اوقات به عنایتی بازی نمیدادم چون از فرهاد مجیدی استفاده میکردم و آقای عنایتی تصمیم گرفتند که به امارات بروم. من هم حق طبیعیام بود، الان خودشان سرمربی تیم امید هستند و هر بازیکنی که به تفکراتش بخورد را در تیم بازی می دهد. شاید آن زمان از تفکرات من خوشش نمیآمد ولی سرمربی بودم و حق انتخاب داشتم. شاید خودم هم وقتی بازیکن بودم از تفکر سرمربیام خوشم نمی آمد ولی الان که مربی شدم میدانم که مربیام درست می گفت.
سایت باشگاه آن زمان گفته بود که سه بازیکنی (حسین کاظمی، سیاوش اکبرپور و رضا عنایتی) که اخراج کردید، محروم هستند.
بله، درست است، محروم بودند. جلسه کمیته انضباطی باشگاه هم برگزار شد و به همین دلیل محروم بودند چون بدون اجازه از اردو خارج شده بودند و تیم هم شکست خورده بود. به هیچ کس اجازه ندادم که اردو خارج شوند، چرا این بازیکنان باید خارج می شدند؟ آن هم بدون اجازه. اینطور تصمیم گرفتم که دیگر با تیم نباشند. اگر همین الان هم اتفاق میافتاد چنین تصمیمی میگرفتم.
استقلال آن سال با یک گل به خودی شکست خورد و در بازی پایانی شانس قهرمانی را از دست داد و سوم شد. آن گل برای شما شائبه برانگیز نبود؟
ما انتظار نداشتیم که یک دروازه بان با تجربه با سابقه حضور در تیم ملی اینطور گل بخورد ولی همه این اتفاقات گذشته است.
آقای آشتیانی بعدا گفتند که قهرمانی استقلال پاک بوده و قهرمان فصل گذشته آن به نوعی پاک نبوده است.
من کاری به این مسائل ندارم و آن سال قبلش من هم در کادرفنی بودم. همه چیز شفاف بود و آن سال همه چیز مشخص نبود. بازیکنی به تیم اضافه نکردیم و تقریبا ترکیب فصل قبل را حفظ کردیم. حتی یک دوره هم در رقابتهای آسیایی به جمع هشت تیم هم صعود کردیم که در سال قبلش استقلال بین ۱۶ تیم قرار گرفته بود. شرایط خوبی داشتیم و همه چیز عادی بود و چیز غیرطبیعی وجود نداشت.
شما واقعا به همکاری با آقای نامجومطلق علاقه داشتید؟ چون یکباره در تمرینات به عنوان دستیار شما معرفی شدند.
بله چون از ایشان شناخت داشتم. چند کلاس حرفهای با هم بودیم و در میان استقلالیها فرد موجهتری بود و ایشان را انتخاب کردم. کاری به کسی نداشتم، شاید میگفتند که او انتخاب من نبوده ولی اصلا اینطور نبود. آقای نامجومطلق بازیکن بزرگ تیم استقلال بود و در کلاسهای مربیگری با هم بودیم که در استقلال با هم همکاری کردیم.
در مصاحبهای گفتم هر کس وارد استقلال میشود حتی باید سرامیکهای باشگاه را هم باید عوض کند! در مصاحبهام این را گفتم و مظلومی هم هر جا میرفت این را میگفت که فلانی چنین توصیهای به من کرده است.
آن فصل فرهاد مجیدی را از تیم به نوعی کنار گذاشته بودید و ایشان فردای همان روز در تمرین شرکت کردند. دخالتی برای حضورشان صورت گرفته بود؟
فرهاد مجیدی شاید سال قبلش فوتبالش تمام میشد ولی وقتی که من آمدم چند سال به فوتبالش اضافه شد. حالا الان منم منم می گویم، قبلا این منها را نمی گفتم که خدایی نکرده مسائلی پیش نیاید ولی آقای مجیدی قبل از من با حضور آقای قلعه نویی کامل بازی نمیکردند و در خط هافبک بازی میکرد. حتی پیشنهاد کردم که در خط حمله بازی کند که موافقت نشد.
ولی من وقتی که آمدم تشخیص دادم که در خط حمله بازی کند و همان سال چهره شد و چند دیگر به فوتبالش اضافه شد. بعد از من که پرویز مظلومی آمد هم او بازی کرد. من باعث این اتفاق بودم و اگر چنین کاری نمیکردم فرهاد مجیدی همان سال از فوتبال خداحافظی میکرد. این کار را انجام دادم و به آن اعتقاد داشتم که الان بابت آن خوشحالم. بابت آن اتفاق که گفتید از تیم کنار گذاشته شده بود، بله، گفتم که برود. گواردیولا میگوید در تیم رئیس و فرمانده من هستم. آن زمان فرمانده و رئیس تیم من بودم نه کس دیگری. تشخیص دادم که برود. روز بعد با گل سر تمرین آمد و ما هم او را به خاطر استقلال بخشیدیم. مهره خوبی برای ما بود و نمیشد که تیم را به خاطر یک نفر تنبیه کنم. عذرخواهی کرد و با گل سر تمرین آمد.
بعد از اینکه پرویز مظلومی سرمربی شد در مصاحبهای به او توصیه کردید که آجرهای باشگاه را عوض کند؟
در مصاحبهای گفتم هر کس وارد استقلال میشود چون تازه آمده باید همه را عوض کند. حتی سرامیکهای باشگاه را هم باید عوض کند! یک چیز طبیعی و منطقی بود. قرار نیست شما با یک گروه ثابت کار کنید و حتی با وجود اینکه سرمربی میرود شما دوباره با همان افراد کار کنید. باید عوض شود و یک کادر با کار و تفکر جدید بیاید. در مصاحبهام این را گفتم و مظلومی هم هر جا میرفت این را میگفت که فلانی چنین توصیهای به من کرده است.
بعد از چندین سال به عنوان دستیار محمود فکری برگشتید.
در نساجی؟ آن جا مدیرفنی بودم و در استقلال هم به عنوان مدیرفنی آمدم. نگاه کنید. در استقلال مدیرفنی بودم منتهی کمک آقای فکری، آقای فاضلی نیامد و در نساجی به عنوان سرمربی ماند. آقای فکری یک مقداری نگران بود و گفتم من که اینجا مدیرفنی هستم و اگر به کسی اطمینان نداری من وظیفه او را جلو می برم تا کسی را پیدا کنید و به عنوان مربی معرفی کنید. من به عنوان یک استقلالی دوست ندارم سر استقلال را کلاه بگذارم که، باید کار استقلال پیش برود. گفتم شما یک آنالیزور و بدنساز به من بده، کار را پیش میبرم. کار در استقلال سخت است و فکری باید فکرش به مسائل بیرونی و حاشیهای باشد. نباید حواسش با مسائل دیگر پرت میشد. من تا زمانی کار را جلو بردم و آقای دفتری را به عنوان تمریندهنده آوردند و بعد آقای قربانعلیپور را آوردند. من مدیرفنی بودم و وقتی چنین مسائلی وجود داشت دیگر لخت شدم و وارد گود شدم.
آمدن آقای فکری به استقلال درست بود؟
فکر میکنم آقای فکری نباید آن زمان میآمد چون جا داشت سالهای دیگر به استقلال بیاید. بالاخره هر کسی به استقلال میآید ممکن است بسوزد.
از اینکه دستیار آقای فکری بودید بعدا پشیمان نشدید؟
نه، چون برای استقلال کار کردم پشیمان نشدم. چون برای استقلال و دل خودم و جایی که دوست داشتم کار کردم پشیمان نشدم. ضمن اینکه من به عنوان مدیرفنی آنجا بودم. تیم هم نتیجه نگرفت و بعد از آن آقای مجیدی آمد. به ما گفتند که تسویه کنید و این اتفاقات در فوتبال طبیعی است. چیز خاصی نبود که بخواهم دلگیر شوم.
مربیانی مانند ساکت الهامی و محمود فکری الان با شما در تماس هستند؟
خیر.
این به نوعی بیمعرفتی به شما نیست؟
حالا هر طور که میخواهید حساب کنید ولی آقای الهامی را من از سال ۸۵ به عنوان آنالیزور به فوتبال آوردم. او را وارد باشگاه استقلال کردم و آقایان منزوی و نوروزی شاهد هستند ایشان به من پیشنهاد داد به عنوان آنالیزور در استقلال باشد اما او را به زمین هم میآوردم که با من کار کند. بعدش هم که به مس کرمان رفتم به عنوان دستیار اولم آمدند و در صبا و پیکان هم دستیارم بود ولی نمیدانم چطور می گویند آقای مرحوم حجازی ایشان را به استقلال آورد. من تعجب می کنم! حالا اینکه میگویند اصلا یکی از دوستان خیلی نزدیک ما که دستیار آقای الهامی بوده میگفت ایشان دستیار امیر قلعه نویی بوده و اصلا اسمی از من نیاورد. در تاریخ لیگ موجود است و بروید ببینید که او دستیار چه کسانی بوده. دستیار من بوده، دستیار فیروز کریمی بوده ولی اسم همه را میآورند و اسمی از من نمیآورند. اصلا اشکالی ندارد، نیاورند، خیلی بازیکن تحویل فوتبال دادم و مربی تحویل دادم ولی میروند و پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند. این به ذات و اخلاق آدمها برمیگردد و اصلا ناراحت نیستم.
در بخش مربیگری اما تصمیمات خوبی نگرفتم. اگر تصمیمات خوبی میگرفتم الان به مراتب شرایط بهتر بود و اسیر یکسری مشورتهایی شدم که آن مشورت دهندههایم به فکر منافع شان بودند.
درباره تیم ملی جوانان و اتفاقاتی که افتاد ناراحت نیستید؟
من از این بابت ضربه خوردم ولی بروز نمیدهم و اعتراض نمیکنم. نگاه کنید تیم ملی جوانان رفتیم و آمدیم و یک کلمه هم حرف نزدم درباره هر چه اتفاق افتاده بود. دوست هم ندارم صحبت کنم چون برزیل هم در دور حذفی کنار میرود و در پنالتی به کرواسی شکست خورد و حتی همین انگلیس هم دیدید که شکست خوردند. دور حذفی است و فوتبال است و ما هم در دقیقه ۹۰ گل خوردیم و حذف شدیم. چطور در بازی های قبلی که برنده شده بودیم همه چیز خوب بود ولی در حذفی که حذف شدیم در تلویزیون میگویند مربی مقصر است در صورتیکه جواب هیچ کدام از آن ها را ندادیم.
گفتند که شما در دقایق آخر بازی دو هافبک دفاعی را همزمان از ترکیب خارج کردید و تیم نتیجه نگرفت.
من سه تعویض اجباری داشتم. ۷ بازیکن من سرما خوردند و ۲ بازیکن گفتند که بدنهایمان خالی کرده و باید تعویض شویم. دو بازیکن دستشان را بالا بردند و گفتند که نمیتوانند به بازی ادامه بدهند. یک بازیکن دیگر هم صفری بود که سرش شکسته بود و گیج بود. سه بازیکن را به اجبار تعویض کردم وگرنه مرض دارم که دو هافبک دفاعی تیمم را تعویض کنم؟ چه دلیل دارد الکی تعویض کنم. یکی از هافبکهای دفاعی تیم ما زانوهایش را گرفت و دیگر جان نداشت که مجبور شدیم تعویض کنیم. وقتی شما در یک بازی سه تعویض اجباری دارید، دست تان خالی است و شاید برنامه های دیگری داشته باشید ولی با تعویض اجباری برنامه بهم می ریزد. بعضی از آقایان ضعفهای خودشان را نمیبینند و چیزهای دیگری را مطرح میکنند.
گفتند که شما برای ریکاوری نگذاشتید بازیکنان به استخر بروند.
اصلا این مصاحبهای که بازیکن انجام داده، اصلا هم اسمش را نمیآورم چون در حدی نیست که اسمش را بیاورم، او بازیکن است و من مربی هستم. جواب هیچ شخصی را هم نمیخواهم بدهم. من برنامه را به سرپرست میدهم که ساعت تمرین، استخر، غذا و استراحت در یک روز به چه شکل است. حالا این به من مربوط نمیشود که سرپرست نمی گذارد آنها به استخر بروند. شاید یک دلیلی وجود دارد که سرپرست اجازه نمیدهد. ما نماینده حراست را همراهمان داشتیم و ایشان باید تشخیص میدادند که تیم میتواند از آن استخر استفاده کند یا خیر. حتی در سالن بدنسازی هم باید حراست موافقت کند چون سالن بدنسازی هم مختلط بود. این مسائل به من ارتباطی ندارد و فقط برنامهام را اعلام میکنم. مگر من پلیس هستم که بگویم این کار را کنید یا استخر نروید. مثلا اینکه بازیکن پول نگرفته به من مربوط است؟ این مسائل به من مربوط نیست و تیم سرپرست و مدیر دارد.
سه روز قبل از بازی کاپیتان ما و یکی از بازیکنان دیگر به آقای ماجدی گفتند که صعود کردیم و هیچ پاداشی به ما نداده اند. اگر هیچ پاداشی ندهند ما تمرین نمیکنیم. نگفتند که بازی نمیکنیم. آقای ماجدی مشکل آنها را حل کرد و راحتشان کرد که نمیتوانند چنین کاری انجام بدهند. که این هم به نظرم از لحاظ روحی روانی درست نیست. وقتی تیم سه روز دیگر بازی دارد و بازیکن بگوید که بازی نمیکنم برای یک تیم خیلی بد است. نفری ۵ میلیون تومان آقایحدادیان مالک نساجی از اینجا به حساب شان واریز کرد. ضمن اینکه با نوجوانان فرق دارند. شاید به نوجوانان پاداش ندهند و فرقی برایشان نکند چون ۱۶ یا ۱۷ ساله هستند، البته آن هم درست نیست و باید پاداش بگیرند، اما بازیکنان زیر ۲۰ سال ما یک کفش درست و حسابی نداشتند. آقای عبدی هم در این باره حرف زدهاند. الان یک کفش خوب فوتبالی ۱۵ میلیون تومان است. خیلی از بازیکنان نیاز داشتند و خیلی از خانوادههای بازیکنان دستشان خالی بود. حالا به آن ها پول ندادند ولی اینکه به من مربوط نمیشود. من پیشنهاد میکنم و این به سرپرست و مدیر تیم مربوط است که بدهند یا نه.
برنامه های شما هیچ کدام اجرایی شد؟
برنامههای زیادی دادیم و از ما خواستند ولی اجرا نشد.
به استقلال فعلی با جواد نکونام برسیم. استقلال با او موفق می شود؟
جواد نکونام ریسک کرده و وارد شده است. به خاطر هواداران و مردم سرمربی شده است. تمام مشکلات استقلال را میداند. اینکه پول ندارند، بدهکار هستند و همه اتفاقات استقلال را میداند ولی آمده که کار کند و به استقلال کمک کند. خیلی از پیشکسوتان علاقه داشتند که آقای نکونام بیاید. الان که او آمده باید به نظرم با هر شرایط استقلال خودش را آماده کند. برای هر اتفاقی باید آماده باشد. اگر قرار بود استقلال همه چیزش خوب باشد، درآمد داشته باشد، پول داشته باشد و امکانات داشته باشد که مربی خارجی میآوردند. حالا که ندارند یک انسانی مانند نکونام قبول کرده، حالا که قبول کرده باید تا آخرش برود و کارش را انجام بدهد. گله و این مسائل به جایی نمیرسد. همین است، با این موجودی باید پیش برود و مردم هم باید صبور باشند به نکونام اعتماد کنند و امیدوارم که موفق شود.
به عنوان سوال آخر، از مسیر فوتبالی خودتان راضی هستید؟
وقتی بازیکن بودم تصمیمات خوبی گرفتم و موفق شدم. اوج آن تیم ملی بود که به آن رسیدم. فقط افسوس میخورم که چرا آن دوره نتوانستیم به جام جهانی برویم. در بخش مربیگری اما تصمیمات خوبی نگرفتم. اگر تصمیمات خوبی میگرفتم الان به مراتب شرایط بهتر بود و اسیر یکسری مشورتهایی شدم که آن مشورت دهندههایم به فکر منافع شان بودند. این افسوسم است که در دوران مربیگری می شد موفق تر باشم اما تصمیماتی گرفتم که درست نبود. اگر تصمیمات خوبی می گرفتم به مراتب بهتر بود و فقط به این دلیل افسوس دارم. همینطور اینکه افرادی به من مشورت دادند که مشورتشان اصلا درست نبود و غلط بود.
کلید واژه
ارسال نظرات