تهران به محمد و بقیه دیگر نان نمیرساند؛ خرج بالا بود و کرایهها چندبرابر. همین محمد را مثل خیلی دیگر از مستاجران و کارگران ساکن تهران به حوالی تهران کوچاند؛ مثل نسیمشهر، خیرآباد نسیمشهر که برای محمد چندان خیری نداشت: «آنجا هم کارگری بود، اینجا هم همان. دیگر کرایه رفتوآمد نداشتم؛ بار زدم زیربغل، آمدم اینجا. اما کارگر که پیشرفت نمیکند، روز امید ندارد، چشمبهراه نیست. ما روزی میگیریم که نصفهشب با بدن بوکرده، بخوابیم که صبح، بیاییم دوباره زیر تیغ آفتاب و بعد آنجا زیر آن کپرها، چیزی بخوریم. من بگویم هزاردرصد بیشتر فشار روی شانههایم آمده، شما باور میکنید؟ با پولپیش ۵۰میلیونی و ماهی یکمیلیون و ۸۰۰هزار تومن اجاره. بگویم زن و بچه را برداشتم از تهران آوردم در یک بیغوله که شاید نان بیشتری بخورند، اما سرافکندگی شد نصیب هر روزم، باور میکنید؟ اگر بگویم از پارسال تا حالا سفره، گوشت ندیده چه؟ بگویم کارم شده ناز بقال را کشیدن برای نسیه، چه؟»
ساعت ۱۲ظهر، سهزن نشستهاند در سایه خانههایی با نمای آجری در کوچهای از خیرآباد که «خانههای نما خالی، خانه فقراست»؛ زریخانم، دبهقرمز بهدست، از وانتی یککیلو آبلیمو خریده، نشسته پیش خانم خدایی و مهین خانم. «آخر دل که سفره نیست بازش کنی، هرچه داری بریزی بیرون، آن بالاییها از ما گشنهها خبر ندارند. همسرم ششمیلیون تومان حقوق میگیرد، با دوبچه بهزور تا سرماه خودمان را میکشیم.»
زری ۴۰ساله، مستاجر کوچه پسکوچه خیرآباد، با شوهر کارگرش در خانه اجارهای ۶۰متریشان روزگار میگذراند و «روزبهروز بدتر از دیروز»: «گوشت و مرغ خانم؟ ما دیگر میوه هم نمیتوانیم بخوریم و همهمان کمبود ویتامین هم داریم. قبلا ماهی یکبار مرغ و دوماه یکبار گوشت میخوردیم، الان شاید دوماه یکبار مرغ بخوریم. بچههای من الان در حسرت ماهیاند. سالی یکبار، آنهم شبهای عید ماهی میخوردیم، عید امسال همان را هم نتوانستیم بخوریم. ما هرچه داشتهباشیم، میخوریم و میگوییم خداراشکر.»
«من چهارسال است ماهی نخوردهام.»، خانم خدایی این را میگوید. شوهر خانم خدایی چندسالپیش، وقتی تازه پا به ۵۵سالگی گذاشته بود، فشارش افتاد، پایش لیز خورد، سرش کوبیده شد به روشویی و تمام. همسرش، خانم خدایی زن ۶۰سالهای با دوچشم کمبینا، از سهسال پیش سرطانخون گرفت، رفت برای شیمیدرمانی تا همین چندماه پیش که پسرش او را میبرد بیمارستان. حالا اما از همان چندماه پیش، درمان را رها کرده و «نشسته به انتظار مرگ»، با چشمهایی که دیگر بهزور میبیند: «پسرم دیگر از شمال به تهران نمیآید که من را ببرد شیمیدرمانی. میگوید پول ندارم. خودم هم درآمدی ندارم. خودم همان داروهای مسکن را میخرم و درمان را رها کردهام. خودم شدهام دکتر خودم. عاقبت همه مرگ است، عاقبت من هم.»
اردشیر گراوند، جامعهشناس درباره موج مهاجرت به شهرهای حاشیه تهران میگوید این نوع مهاجرت نتیجه فشار مضاعف به قشر بیپناه و مظلومی است که آنها را گرفتار کرده که مجبورند از تهران بیرون بروند: «مادامی که زندگی کسانی مانند کارگران سخت باشد، آنها به مجموعه شهری تهران مهاجرت میکنند. در سالهای ۹۰ تا ۹۵، ۳۳۰هزارنفر وارد مجموعه شهری تهران و البرز شدند ولی الان بهنظرم در این پنجسال اخیر حداقل ۴۰۰هزار نفر دیگر هم وارد شدهاند.»
یکی از مشاوران املاک در مامازند هم میگوید خانه بهصورت میانگین در این شهر، برای رهن کامل، متری یکمیلیون و ۵۰۰هزارتومان است: «رهن سالانه یک خانه ۶۰متری، ۹۰میلیون است. در قسمتهای کمی بهتر، حدود ۱۵میلیون گرانتر است و این تغییر قیمت به این دلیل است که اینجا جمعیت خیلی زیاده شده. پارسال همین خانهای که ۹۰میلیون است، با ۳۰میلیون تومان میشد گرفت. محله ما هیچ امکانات رفاهیای ندارد، درمانگاه دارد اما بیمارستان نه. مردم هم یا فروشندهاند یا کارگر.»
علیرضا امیرپور، مدیرعامل اسبق شرکت مدیریت دارایی مرکزی بازار سرمایه ایران، میگوید بر اثر وضعیت نابسامان اقتصادی بهویژه تورم، جامعه شاهد مهاجرت معکوس است و درواقع موج سوم مهاجرت از پایتخت شروع شده است: «البته این موج سومی به این ترتیب است: مهاجرت و خروج افراد متوسط و ضعیف از مناطق اعیانیشهر مثل مناطق یک تا شش تهران بهسمت مناطق میانی تهران؛ یعنی به منطقه هفت تا ۲۱ تهران، خروج افراد ضعیفتر و طبقه ضعیفتر و فرودستتر از مناطق میانی تهران به سمت شهرکهای نزدیک تهران مثل گرمدره و جاده خاوران و خروج و مهاجرت افراد مناطق پاییندست تهران و حاشیهتهران به سمت شهرستانهای تهران مثل رباطکریم، ورامین، پیشوا، قرچک، هشتگرد، چهارباغ، قلعه حسنخان، پردیس و پرند.»
علیرضا امیرپور، مدیرعامل اسبق شرکت مدیریت دارایی مرکزی بازار سرمایه ایران، میگوید بر اثر وضعیت نابسامان اقتصادی بهویژه تورم، جامعه شاهد مهاجرت معکوس است و درواقع موج سوم مهاجرت از پایتخت شروع شده است: «البته این موج سومی به این ترتیب است: مهاجرت و خروج افراد متوسط و ضعیف از مناطق اعیانیشهر مثل مناطق یک تا شش تهران بهسمت مناطق میانی تهران؛ یعنی به منطقه هفت تا ۲۱ تهران، خروج افراد ضعیفتر و طبقه ضعیفتر و فرودستتر از مناطق میانی تهران به سمت شهرکهای نزدیک تهران مثل گرمدره و جاده خاوران و خروج و مهاجرت افراد مناطق پاییندست تهران و حاشیهتهران به سمت شهرستانهای تهران مثل رباطکریم، ورامین، پیشوا، قرچک، هشتگرد، چهارباغ، قلعه حسنخان، پردیس و پرند.»
حسن صادقی، مسئول امور شهرستانهای خانه کارگر هم به میگوید مهاجرت افراد فقیر به ویژه کارگران از شهرهای حاشیه تهران به روستاهای اطراف این شهرها رسیده است: «تحریمها فقر را دامن زده است، الان مسئولانی داریم که اطلاعی از فقر مردم ندارند. بعد افتخار هم میکنند که بسیج شدهاند و بستههای حمایتی به مردم دادهاند. به نظر میرسد عدهای تمایل به فقیرنگهداشتن مردم دارند. تصمیمات مسئولانی که فاقد علم اقتصادند، این وضعیت را برای مردم رقم زده است. وقتی ارز ترجیحی حذف میشود، وقتی مسائل اقتصادی را به تحریمها و مذاکرات هستهای گره میزنیم و بعد یارانه را دو برابر میکنیم و کالاهای اساسی را از سیستم حذف میکنیم و دستمزد را هم واقعی نمیکنیم، منتج به این میشود که شاهد کوچ طبقه کارگر و حقوقبگیر از شهر به حواشی هستیم. بعضیها دنبال منطقهای کردن بحث دستمزدند که باعث افزایش فقر در مناطق شهری میشود.» او میگوید: «دادههای رسمی کشور نشان میدهد که نرخ تورم در ۱۲ ماه منتهی به مهر ۱۴۰۰، به عدد ۴۵.۴ و سبد معیشت خانواده به ۱۱ میلیون و ۴۷۹ هزار تومان رسیده. در همین ماه درصد پوشش دستمزد شده ۳۵.۳۶ درصد. بنابراین طبقه مزدبگیر ما زیر خط فقر مطلق زندگی میکند. دستمزد این افراد کفاف ۱۰ روز زندگی آنان را میدهد. یعنی کارگرها و بازنشستهها حدود ۲۰ روز از ماه خرجی ندارند. نمایندگان مجلس هم مرتب به دست فرادستان حرکت میکنند، نه فرودستان.»