امروز : جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ - 01:22

Afrang Khabar

1401/4/19 13:21

به من گفتند مأموریت تو بمباران بیت امام و تلویزیون است و ما می‌توانیم تا 5 میلیون نفر را بکشیم؛ اگر هم لازم شد در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس و یا روی ناو آمریکا در خلیج فارس، فرود بیاییم

روایت مادری که «کودتای نقاب» را خنثی کرد

به گزارش افرنگ خبرپایگاه سوم نیروی هوایی ارتش که در ۴۵ کیلومتری شمال شهر همدان واقع شده؛ تا قبل از انقلاب «شاهرخی» نام داشت، که با پیروزی انقلاب و نقش دلاورمردان این پایگاه در مبارزات علیه طاغوت به «حر» تغییر نام داد. این نام برای پایگاه پا برجا ماند تا در غائله کردستان و در عملیاتی با فرماندهی شهید «مصطفی چمران» به منظور در هم کوبیدن حلقه محاصره سرگرد «محمد نوژه» به همراه کمک خلبان خود ستوان یکم «سیدمحمد بشیری» به شهادت رسیدند و نام «پایگاه هوایی شهید محمد نوژه» تغییر نام داد. این پایگاه در جریان حمله عراق به ایران نقش بزرگی ایفا کرد و عملیات‌های بزرگی نیز به انجام رساند. خلبانان بزرگ و شهدای گرانقدری چون عباس دوران و عباس بابایی بارها بارها از این پایگاه پرواز کرده و در عملیات‌های مختلف در جریان هشت سال دفاع مقدس شرکت کردند.

پیش از آغاز جنگ تحمیلی یکی از مهمترین اتفاقاتی که در این پایگاه رخ داد؛ «کودتای نقاب» بود که البته ناتمام باقی ماند به طوری که پس از شکست فضاحت‌بار عملیات «تفنگداران دلتا» در صحرای طبس، برژینسکی و دیگر استراتژیست‌های همفکر او در شورای روابط خارجی ایالات متحده امریکا، پروژه دیگری را طرح‌ریزی کردند. آنها طراحی و اجرای یک کودتای نظامی برق‌آسا، توسط عوامل سلطنت‌طلب باقی مانده در صفوف ارتش ایران را در دستور کار خود قرار دادند. آنها اهدافی چون ثبات‌زدایی از انقلاب اسلامی را دنبال می‌کردند و در مجموع به دنبال در هم شکستن اساس انقلاب اسلامی بودند بنابراین حتی پروژه کودتا در پایگاه شهید نوژه را مقدم بر جنگ تحمیلی و در صدر اولویت‌ها خود قرار دادند. شبکه نقاب در داخل کشور از عوامل سلطنت‌طلب تشکیل شد. عوامل داخلی ضد انقلاب «شاهپور بختیار»، آخرین نخست وزیر رژیم طاغوت که در فرانسه مستقر بود، به عنوان رهبر سیاسی این عملیات انتخاب شد. سازمان نقاب  در فرانسه وظیفه داشت درباره احتمال موفقیت یک کودتا مطالعه و ستاد وابسته به شاهپور بختیار را از نتیجه آن مطلع سازد. نقاب جمع حروف اول «نجات قیام ایران بزرگ» بود. در سازمان نقاب شورایی به نام رئیس قرار داشت. ذیل کادر رئیس پنج شاخه قرار داشت: ۱-شاخه بافت،۲-شاخه نگر،۳-شاخه نشر،۴- شاخه اطلاعات و ۵- شاخه عمل.

رژیم بعث عراق که در  به انجام رساندن این کار بزرگ و سپس برپایی عروسی (اصطلاح کودتاگران در مورد پیروزی کودتا) نقش بسیار فعالی داشت، تأمین بخشی از اسلحه و مهمات مورد نیاز را پذیرفت و در اردیبهشت ماه اطلاع داد که قایقی حامل ۲.۵ تن اسلحه در نزدیکی سواحل بوشهر آماده تحویل سلاح است.

قرار بر این بود که در پی حملات هوایی هماهنگ عراق، آژیر قرمز پایگاه که در عین حال به معنای رمز عملیات هوایی کودتا بود به صدا درآید و پرسنل هوایی به آماده کردن هواپیما مشغول شوند. پس از آماده شدن هواپیماها و روشن شدن هوا، خلبانان وابسته به کودتا در ظاهر برای حرکت به سمت مرزها و تلافی حملات عراق و در واقع برای حرکت به سوی تهران و بمباران اهداف از پیش تعیین شده، از روی باند پرواز کنند و با رسیدن هواپیماها به تهران، نقاط زیر مورد حمله قرار گیرند:

بیت امام(ره) در جماران؛ فرودگاه مهرآباد، نخست وزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ ستاد مرکزی کمیته‌های انقلاب اسلامی(میدان بهارستان)؛ پادگان (ولی عصر(عج))، پادگان (امام حسین(ع))، پادگان خلیج (شهید بهشتی)؛ کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۹؛ کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۴؛ کاخ سعدآباد(چون آنجا را انبار مهمات می‌دانستند)؛ لویزان(پادگان نوجوانان).

به گفته افراد دستگیر شده، بیت امام(ره) نخستین و مهمترین هدفی بود که نقاب برای خود تعریف کرده بود. چراکه «بر سران کودتا کاملاً مشخص بود، تا زمانی که امام(ره) زنده است، مردم با یک کلمه ایشان به خیابان‌ها ریخته و عمل کودتا را عقیم خواهند کرد... به همین جهت از بین بردن امام(ره) یکی از مهمترین هدف‌های کودتا بود و برای اجرای آن بیش از سایر هدف‌ها، هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود.»

پس از بمباران‌های هوایی و شکسته شدن دیوار صوتی در تهران، این مراکز باید اشغال می‌شد: رادیو و تلویزیون، فرودگاه مهرآباد، ستاد نیروی دریایی، ستاد ارتش جمهوری اسلامی، پادگان حر، پادگان قصر فیروزه، پادگان جمشیدیه و زندان اوین.

اما هیچ یک از این نقشه‌ها به ثمر نرسید و کودتا کشف شد. اتفاقی که به همت یک مادر و یک خلبان مسلمان که به توصیه مادرش ماجرا را به اطلاع مقام معظم رهبری می‌رساند؛ رخ داد. حجت‌الاسلام ری‌شهری در ارتباط با چگونگی افشای کودتا در کتاب خاطرات خود می‌گوید: «نخستین نقطه روشن کشف کودتا اطلاعاتی بود که توسط یک خلبان نیروی هوایی به توصیه مادرش در اختیار آیت‌الله خامنه‌ای قرار گرفت. اینجانب سال‌ها پس از ماجرا به وسیله یکی از دوستان از خلبان مورد اشاره خواستم که ماجرای افشا این توطئه را بازگو کند. بخشی از اظهارات او به این ترتیب است: در آن زمان، من در پایگاه هوایی نوژه خدمت می‌کردم. در تهران، به منزل نعمتی رفتم؛ به من گفت که مأموریت تو بمباران بیت امام(ره) و تلویزیون است و ما می‌توانیم تا پنج میلیون نفر را بکشیم؛ اگر هم لازم شد در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس و یا روی ناو آمریکا در خلیج فارس، فرود بیاییم.

من به وی گفتم که شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار می‌خواهید بکنید؟ گفت: ما با حکومت مخالفیم؛ ولی هر کس هم که بخواهد مانع کار ما بشود، چاره‌ای نداریم جز اینکه همه را بکشیم.

این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها، به ویژه در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم که من بیت امام(ره) را نمی‌توانم بزنم؛ ولی تلویزیون را می‌زنم.

پس از کمی صحبت، از وی جدا شدم و به خانه‌مان رفتم و موضوع را با مادرم که زنی ساده و مسلمان بود، در میان گذاشتم. مادرم به شدت ناراحت شد و گفت که تو نه تنها این کار را نباید بکنی، بلکه باید خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی، شیرم را حلالت نمی‌کنم و از تو رضایت ندارم.

بالاخره تا ساعت ۱۲ شب با مادر و برادر کوچک‌ترم درمورد این موضوع صحبت می‌کردیم و تصمیم گرفتم موضوع را به جایی و یا به کسی اطلاع بدهم؛ ولی چون نعمتی گفته بود در جاهای مختلف چندین نفر نیرو داریم و خیلی‌ها از جمله شریعتمداری این کار را تأیید کرده‌اند، می‌ترسیدم به هر کسی این موضوع را بگویم و تصمیم گرفتم موضوع را به آقای خامنه‌ای بگویم و برای محکم کاری، موضوع را روی کاغذ نوشتم و در خانه گذاشتم و به برادرم گفتم که اگر بلایی سر من آمد و برنگشتم، به هر ترتیبی شده، این موضوع را به جایی خبر بدهد و جلوی این کار را بگیرد.

ساعت ۱۲:۳۰ از خانه بیرون آمدم و به کمیته تلفن زدم و گفتم که یک خبر خیلی مهمی دارم که باید حتماً به آقای خامنه‌ای بگویم. مرا به کمیته بردند و چون زیاد سوال می‌کردند، گفتم که من یک خلبان هستم و موضوع براندازی در کار است. ساعت ۴:۳۰ صبح بود که رفتیم منزل آیت‌الله خامنه‌ای و جریان را به وی گفتم.

مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای در رابطه با کشف کودتا می‌فرمایند: شبی حدود اذان صبح، دیدم درب منزل ما را می‌زنند، به شدت هم می‌زدند، من از خواب بیدار شدم،: رفتم دیدم آقای مقدم است، گفت: یک ارتشی آمده و می‌گوید با شما یک کار واجب دارد... گفت: کودتایی قرار است انجام شود. گفتم: قضیه چیست و تو از کجا می‌دانی؟... خلاصه حرف او این بود: «در پایگاه همدان، اجتماعی تشکیل شده و تصمیم بر یک کودتایی گرفته شده، پول‌هایی به افراد زیادی داده‌اند، به خود من [خلبان] هم پول دادند. عده‌ای از تهران جمع می‌شوند؛ می‌روند همدان و شب در همدان این کار انجام می‌گیرد...» به آقای هاشمی که شب در منزل ما بودند، مسأله را گفتم بعد زنگ زدم به محسن رضایی که آن موقع مسئول اطلاعات سپاه بود، گفتم: فوری بیا اینجا و یک نفر دیگر، آن جوان را خواستیم آمد یکی دو ساعت با هم صحبت کردند و اطلاعاتش را یادداشت کردند.

محسن رضایی میرقائد که در آن مقطع مسئول واحد اطلاعات و تحقیقات ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است، پیرامون چگونگی کشف کودتا و اقدامات انجام گرفته توسط سپاه پاسداران همدان می‌گوید: ... پس از آنکه با خلبان صحبت کردم، دیدم ایشان جزء همان جریانی است که ما در تعقیب آنها هستیم و گفته‌های او اطلاعات به دست آمده ما را تکمیل می‌کند. یعنی همزمان کودتا و هم نقطه شروع را می‌توان از صحبت‌های او کشف کرد. بلافاصله او را به تیمی که برای کشف کودتا در واحد اطلاعات تعیین کرده بودیم، سپردم تا از او اطلاعات لازم را به دست آورند. در طرح کودتا سه عامل مهم اجرایی وجود داشت: ۱-پایگاه شهید نوژه در همدان، ۲-تیپ ۲۳ نوهد در تهران،۳- لشگر ۹۲ زرهی در اهواز. عوامل دیگری هم در طرح کودتا دخیل بودند که در اولویت‌های بعدی قرار داشتند. مهمترین بخش حرکت کودتا، پایگاه شهید نوژه همدان بود که دسترس دستگاه اطلاعاتی سپاه در مرکز دور بود. لذا خیلی سریع دو نفر از همکارانم را به سپاه همدان فرستادم تا از نزدیک جزییات را به فرمانده سپاه آنجا منتقل کنند. زمان بسیار کوتاه بود و سپاه باید برای خنثی کردن توطئه کودتا، خیلی زود دست به کار می‌شد. این را هم می‌دانستم که نقطه ثقل حرکت کودتاگران پایگاه شهید نوژه خواهد بود. لذا تمام امیدم را اول به خدا و بعد هم به حرکت بچه‌های سپاه همدان معطوف داشتم. البته با توجه به شناختی که از برادران سپاه همدان طی مأموریت‌های قبلی در کردستان داشتم، مطمئن بودم که آنها مأموریت خودشان را به نحو احسن انجام خواهند داد، اما با همه این مسائل، من پس از ابلاغ دستور اجرای عملیات، در حالت اضطراب و نگرانی منتظر نتیجه کار ماندم.»

فرمانده وقت سپاه پاسداران استان همدان در این باره می‌گوید: ... در اتاق فرماندهی نشسته بودیم. برادرمان حجت کتابی که مسئول واحد دژبانی سپاه بود، آمد داخل و گفت: برادر نوروزی! ببخشید دو نفر با شما کار دارند. پرسیدم از کجا هستند؟ گفت: گویا از تهران آمدند. گفتم: راهنمایی شان کنید بیایند داخل اتاق. آمدند داخل. یکی‌شان جوان قدکوتاه و توپر و دیگری جوان ترکه‌ای قد بلند، وقتی وارد شدند به من گفتند: ما یک کار خیلی ضروری و فوری و خصوصی با شما داریم. من هم سریع به بچه‌ها گفتم که آنجا را خلوت کنند. آنها گفتند: «امشب قرار است پایگاه هوایی شهید نوژه توسط یک شبکه برانداز سلطنت‌طلب به اسم «شبکه نقاب» تصرف شود و اینها طرح کودتایی را که از قبل طراحی کرده بودند قصد دارند اجرا کنند. ساعت ۱۰ صبح بود که اینها این خبر را به من دادند. اول منقلب شدم و یکه‌ای خوردم. با این حال گذاشتم تا آنها حرفشان را کامل بزنند. بعد هم گفتم: «خب طرح تصرف پایگاه نیروی هوایی به ما چه ارتباطی دارد؟ گفتند: یعنی چه که به شما چه ارتباطی دارد. گفتم: ساعت ۱۰ صبح آمدید به من دارید می‌گویید که امشب قرار است، پایگاه شهید نوژه تصرف شود من در این فرصت چه کاری می‌توانم بکنم.؟

نوروزی‌طایفه ادامه می‌دهد: خلاصه آنها گفتند: همینی هست که هست! باید یک کاری بکنید. بعد هم یکی از آنها گفت: آخرین خبری که ما گرفتیم این است که اینها دارند با یک تعدادی خودروی استیشن نو به سمت همدان حرکت می‌کنند و اکثراً کفش‌های کتانی ورزشی خارجی پایشان هست.»

سریع به تمام نیروها آماده ‌اش دادیم. گفتیم کسی از ساختمان سپاه بیرون نرود. بچه‌های ذخیره‌ای که توی ادارات کار می‌کردند و با سپاه ارتباط داشتند را هم سریع فراخوانی کردیم. با این اقدام توانستیم حدود ۶۰-۵۰ نفر نیرو جمع‌آوری کنیم... طبق آخرین اطلاعات فهمیدیم که محل تجمع اینها جایی نزدیک پایگاه شهید نوژه و داخل یک کارخانه شن و ماسه تعیین شده است و بنا دارند از آنجا سازمان بگیرند و بعد وارد پایگاه شوند. در مرحله بعدی هم هواپیماهای بمب افکن اف ۴ فانتوم مستقر در باند پرواز این پایگاه، برای اجرای مأموریت یا پرواز شوم خودشان را شروع کنند. در حقیقت قرار بود فرماندهی کل عملیات از همین پایگاه انجام شود.

ما در وهله اول نیروهای خود را به سمت کارخانه شن و ماسه متمرکز کرده و سعی کردیم آنجا را تحت کنترل کامل خود قرار دهیم، بعد هم با پلیس راه و کمیته‌ها هماهنگی کردیم تا آنها در جریان باشند و به ما کمک دهند. از سوی دیگر تعدادی از بچه‌ها را داخل روستاها فرستادیم تا به روستاییان بگویند که قرار است اتفاقی برای انقلاب بیفتد، بنابراین هر غریبه‌ای که اینجا تردد کرد، مراقب او باشید...

مردم روستا سخن فرمانده سپاه را جدی می‌گیرند و در نهایت فرد اصلی کودتا دستگیر می‌شود، سردار سعید نوروزی طایفه اضافه می‌کند: «محمدمهدی حیدری یکی از کودتاچیان بود که بعد از جریان کشف کودتا، با حرکات آکروباتیک از دست مجیدی (از نیروهای سپاه همدان) اسلحه را درمی‌آورد و بعد هم می‌گریزد، در حین فرار تیر می‌خورد، ولی چون خیلی آدم ورزیده‌ای بوده، تا صبح دنبال همان قرارگاه‌شان می‌گردد، اما به هیچ جایی نمی‌رسد. عاقبت نزدیک یک روستا می‌نشیند تا استراحت بکند. همان جا خوابش می‌برد. در آنجا یک روستایی با دامادش در حال آبیاری مزرعه بودند. خبر هم به گوش‌شان رسیده بود؛ به این فرد مشکوک می‌شوند؛ پیرمرد به دامادش می‌گوید: «تو به این فرد نزدیک شو، اسلحه‌اش را بگیر، من هم با بیل مواظب هستم که اگر خواست دست از پا خطا کند با همین بیل او را ناکار ‌کنم»

جوان روستایی با احتیاط به کودتاچی نزدیک می‌شود؛ اسلحه‌اش را می‌گیرد؛ در همین لحظه، تا حیدری می‌آید واکنش نشان بدهد، آن پیرمرد با بیل، چند ضربه به کمر و گردن او می‌زند. وقتی حیدری را به پایگاه شهید نوژه آورده بودند مثل طفل مادر مرده گریه می‌کرد و می‌گفت:‌ ببینید من را چه کسی دستگیر کرده، یک پیرمرد روستایی با یک بیل!».

جعفر مظاهری از نیروهای سپاه نیز می‌گوید: مأموریت گروه ما این بود که باید از زیر سیم خاردارهای پایگاه شهید نوژه به داخل آن نفوذ کرده و به هر کس که می‌خواست به هواپیما نزدیک شود، شلیک کنیم، یک تیم دیگر که تعداد نفرات بیشتری را در اختیار داشت باید در محلی که قرار بود نیروهای کودتاچی در آنجا تجمع کنند، مخفی شوند و در انتظار رسیدن آنها بمانند، ظاهراً یک تیم هم پست ایست و بازرسی را قبلا در سه‌راهی پایگاه برقرار کرده و یک تیم دیگر به صورت سیار آماده انجام هرگونه عملیات بود. ما با زحمت و احتیاط فراوان وارد پایگاه شدیم و در موضع مشخص کمین کردیم. اما از آنجا که کودتاچیان قبل از رسیدن به پایگاه به دام بچه‌های سپاه همدان گرفتار شدند، نوبت به داخل پایگاه نرسید.

ارسال نظرات

نام

captcha

نظر شما