امروز : سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - 08:59

Afrang Khabar

1401/4/14 20:59

مکان‌های بسیار زیبایی در استرالیا وجود دارد که می‌توانستیم عروسی‌مان را در آنجا برگزار کنیم. اما ارزش مسجد جمکران آنقدر برای ما بالاست که قابل مقایسه نیست

زوج استرالیایی که عروسی‌شان را درمسجدجمکران گرفتند

به گزارش افرنگ خبرنامش «فرح الحلالی»  و  ۲۳ سالش است. در عراق به دنیا آمده اما از ۲ سالگی به همراه خانواده‌اش به استرالیا رفته. یک سال پیش با همسرش «احمد عبودی» عقد می‌کند. همسرش هم مانند خودش اصالتا عراقی است اما در استرالیا زندگی می‌کند. چند ماه پیش این زوج استرالیایی تصمیم می‌گیرند عروسی‌شان را در مسجد جمکران برگزار کنند و راهی ایران می‌شوند.    

می‌نشینم پای صحبت‌های فرح و می‌پرسم چرا مسجد جمکران؟! شاید اگر زوج دیگری جای شما بود دلشان می‌خواست عروسی مفصلی بگیرند و در طبیعت بکر استرالیا عکاسی کنند! فرح لبخندی می‌زند و شروع می‌کند به انگلیسی حرف زدن:« من و همسرم به عنوان یک شیعه به حضرت مهدی (عج) ارادت داشتیم و می‌خواستیم مورد لطف و رحمت ایشان قرار بگیریم. فکر کردیم که نزدیک‌ترین مکان به امام زمان مسجد جمکران است. به همین خاطر تصمیم گرفتیم عروسی‌مان را در مسجد جمکران متفاوت‌تر از آن چیزی که در استرالیا رسم است بگیریم. روزی که با چادر سفید به آنجا رفتم و عکس گرفتیم. احساس می‌کردم که امام زمان آنجا حضور دارد و شاهد عروسی ما است. البته اینکه در جمکران عروسی بگیریم پیشنهاد همسرم بود!»

عروسی در مسجد جمکران یا طبیعت بکر استرالیا؟!

نگاه می‌کنم به احمد. سرش را به نشانه تاییدِ صحبت‌های فرح تکان می‌دهد و حرف‌های فرح که تمام می‌شود می‌گوید:« مکان‌های بسیار زیبایی در استرالیا وجود دارد که می‌توانستیم عروسی‌مان را در آنجا برگزار کنیم. طبیعتی که به گفته شما  شاید هر زوجی دلشان بخواهد عکس‌های عروسی‌شان را در آنجا بگیرند اما ارزش مسجد جمکران آنقدر برای ما بالا است که اصلا قابل مقایسه با این فضاها نیست! من و همسرم دلمان می‌خواست برای عروسی‌مان رضایت و نگاه اهل بیت(ع) را داشته باشیم و عروسی گرفتن در استرالیا باعث خوشحالی درونی ما نمی‌شد. رضایت امام عصر (عج) برای‌مان خیلی مهم بود به همین‌خاطر تصمیم گرفتیم در جمکران عروسی‌مان را برگزار کنیم!»

احمد چند عکس از روز مراسم نشانم می‌دهد و ادامه می‌دهد:«دلیل دیگری که باعث شد راهی جمکران شویم فرزندان و نسل آینده ما بودند. می‌خواستیم این لطف و رحمت امام عصر را برای فرزندان‌مان هم طلب کنیم و به فرزندان‌مان ارادت به ایشان را یاد بدهیم. از نظر من بسیار تفاوت است بین اینکه بچه‌های ما عکس عروسی پدر و مادرشان را در یک مکان مقدس در جوار امام عصر(ع) ببینند یا در یک طبیعت بکر و زیبا!»

پیشنهاد خادمان مسجد جمکران برای روزهای دلتنگی‌مان!

عکس‌ها خیال فرح را تا روز مراسم می‌کشاند. از برق چشم‌ها و لبخندش می‌شود فهمید چقدر مراسم‌شان را دوست داشته. چند دقیقه‌ای خیره می‌ماند به عکس‌ها و بعد با اشتیاق شروع می‌کند به تعریف آنچه در ذهنش مرور شده:« از بازار حرم یک چادر سفید خریده بودم و سر کردم. همسرم هم لباس دامادی پوشیده بود. سه‌شنبه بود و جمکران شلوغ. به محض اینکه وارد شدیم استقبال خوبی از ما شد. همه لبخند می‌زدند و تبریک می‌گفتند. من و همسرم فارسی بلد نیستیم. عکاسی که همراه‌مان بود ایرانی بود و کمی انگلیسی می‌دانست. گاهی صحبت‌های اطرافیان را ترجمه می‌کرد. خانم‌ها چیزهایی را به فارسی به من می‌گفتند و من متوجه نمی‌شدم. خیلی دلم می‌خواست بدانم که چه می‌گویند اما فقط در جواب می‌توانستم به فارسی بگویم«خیلی ممنون». واقعا لحظات شیرینی بود. برخورد زائران و خادمین با ما بسیار خوب بود. با ما عکس می‌گرفتند، هدیه‌های کوچکی به عنوان یادگاری به ما می‌دادند و برای مان دعای خیر می‌کردند. یکی از خادم‌ها از همان ابتدای ورود بسیار کمک‌مان کرد. راه را برای‌مان باز کرد، اگر چیزی احتیاج داشتیم راهنمایی‌مان می‌کرد و... حتی شماره تماس‌مان را گرفت تا هر وقت دلتنگ زیارت شدیم با ما تماس تصویری بگیرد و مسجد جمکران را نشان‌مان دهد.»

آرزو دارم زوج‌های اروپایی این حس را تجربه کنند!

اشتیاق فرح هنوز ته نکشیده، حرف‌هایش هم! هر کلمه‌ای که می‌گوید لبخندش عمیق‌تر می‌شود و برق چشم‌هایش بیشتر آنقدر که انگار اولین بار است از مسجد جمکران می‌شنوم!«بعد از اینکه عکس‌های عروسی‌مان را گرفتیم، صدای اذان  بلند شد. نماز مغرب را که می‌خواندم. زائران می‌آمدند و به عنوان تبرکی گلبرگی از دسته‌گل من می‌خواستند. این رفتار و توجه زائران مسجد جمکران که حالا مهمان‌های مراسم ما شده بودند واقعا حس خوبی به من می‌داد و مهربانی‌شان  شگفت‌زده کرده بود. خانم مسنی وقتی من را با چادر سفید و دسته‌گل دید ۲۰ هزار تومان به عنوان هدیه  داد. اینکه با هرچیزی می‌خواستند در شادی ما شریک شوند و لطف و مهربانی‌شان را به ما ابراز کنند برایم خیلی ارزشمند است. آن روز یکی از بهترین تجربه‌های زندگی‌مان بود . امیدوارم این کار ما انگیزه‌ای باشد برای جوان‌ها که زندگی‌شان را از چنین مکان‌های مقدسی شروع کنند حتی مسلمان‌های اروپایی بیایند و روزی چنین احساسی را تجربه کنند.» میان حرف‌هایش می‌گوید اهل‌بیت(ع) در زندگی‌شان جایگاه ویژه‌ای دارند و همیشه سعی می‌کنند درباره اهل‌بیت (ع)با دوستان استرالیایی‌شان حرف بزنند و به آنها ائمه را معرفی کنند.

برای آمدن مردد بودم اما...

می‌پرسم از همان ابتدا همین‌قدر شور و شوق عروسی در جمکران را داشتی؟ اطرافیان‌تان مخالفتی نداشتند؟!« اوایل مردد بودم. همه انتظار داشتند عروسی بزرگی بگیریم مخصوصا که ما رسم داریم جشن مفصلی برگزار کنیم. خودم هم به عنوان یک دختر گاهی دلم عروسی می‌خواست. اطرافیانم به من فشار می‌آوردند که چرا عروسی نمی‌گیریم و من این فشارها را به همسرم منتقل می‌کردم. قبل از اینکه به ایران بیاییم یک جشن ساده و کوچک با حضور خانواده من و همسرم برگزار کردیم اما قرار گذاشتیم  عکس‌های‌مان را در جمکران بگیریم و مراسم اصلی مان اینجا باشد. شاید قبل از این که بیایم مردد بودم که باید عروسی بگیرم یا نه اما حالا که شیرینی مراسم در جمکران را تجربه کردم خدا را شکر می‌کنم که مراسم عروسی‌مان را اینطور برگزار کردیم!»

شش‌ماه خاطره خوش از زندگی در ایران!

روایت وصال‌شان به پایان رسیده اما فرح می‌خواهد از تجربه شش ماه زندگی در ایران بگوید:«همسرم هفت سال پزشکی خوانده و برای گذراندن یک دوره ۶ ماهه به ایران آمده. کشورهای دیگری هم بوده که می‌توانسته این دوره را در آنجا بگذراند اما چون ایران کشور اسلامی است اینجا را انتخاب کرده. در واقع چون ما در استرالیا مدت زیادی از بارگاه اهل‌بیت(ع) دور بودیم. همسرم می‌خواست این شش ماه را جایی زندگی کنیم که در جوار حرم ائمه باشیم. حالا ساکن قم هستیم و احمد در دانشگاه تهران این دوره را گذرانده.  چند روز دیگر راهی استرالیا می‌شویم. این ۶ ماه برای هر دوی ما خیلی خاص و ویژه بوده و تجربه ارزشمندی از اولین سفرمان به ایران کسب کردیم. فقط ناراحتم که کاش فارسی را در این مدت یاد می‌گرفتم!»

چه در ایران باشی چه در استرالیا یا حتی قلب اروپا زندگی مشترک به سادگی و خوشی‌هایی کوچکش پابرجاست! خوشبختی گرانبها است اما گران به دست نمی‌آید. شروع زندگی نه مراسم آنچنانی می‌خواهد نه جهیزیه مفصل! دو دل همراه می‌خواهد. مثل دل‌های فرح و احمد که چشم بستن به روی مراسم مفصل عروسی‌ و دوتایی راهی ایران شدند تا زندگی‌شان را ساده شروع کنند. همانطور که امام عصرمان سفارش کرده!

 

ارسال نظرات

نام

captcha

نظر شما