امروز : شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - 04:12

Afrang Khabar

1401/4/1 4:12

یک جمله خیلی پرتکرار وجود دارد که از مصطفی چمران نقل می‌شود، احتمالا شما هم شنیده باشید؛ می‌گویند تقوا از تخصص لازم‌تر است، آن را می‌پذیرم اما می‌گویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را می‌پذیرد، بی‌تقواست

گفتگو با محمد رحمانی، کارشناس مسائل تاریخی

به گزارش افرنگ خبرامروز 41 سال می‌شود که مصطفی چمران نشان داد می‌شود مرزبندی خود با جریان‌ها و سازمان‌های رادیکال را مشخص کرد. بسیاری از همین جریان‌ها زمانی که نتوانستند بین علم غربی و دین پیوند برقرار کنند، به علم پناه بردند. با این حال 41 سال پیش، شخصیتی مانند چمران نشان داد که می‌شود علم و دین را پیوند زد و حتی به قله آن رسید. در همین راستا برای بررسی بیشتر شخصیت و عملکرد شهیدمصطفی چمران با محمد رحمانی، کارشناس مسائل تاریخی به گفت‌وگو پرداختم که در ادامه می‌خوانید.

بسیاری از گروه‌ها و شخصیت‌های مبارز مانند سازمان مجاهدین خلق و... قبل و بعد از انقلاب مشی‌شان تغییر می‌کند و حالت رادیکالی به خودشان می‌گیرند. اما شخصیت‌هایی مانند مصطفی چمران نه‌تنها رادیکال نمی‌شوند بلکه حتی به‌عنوان شخصیت علمی و دینی در قله قرار می‌گیرند. می‌توانیم این استنباط را داشته باشیم که چمران به‌علت پیوند علم و دین توانست مرز خودش را با این گروه‌ها مشخص بکند؟
قبل از اینکه وارد بحث شویم توضیح کوتاهی می‌دهم. سازمان مجاهدین خلق اولین گروهی نبود که در تاریخ معاصر ایران به‌دنبال پیوند علم و دین رفت، پیش از این نیز جریاناتی ازجمله نهضت آزادی به‌دنبال ایجاد پیوند میان این دو مفهوم بودند، به‌علاوه تعریف علم نیز تعریف مبهمی است، بعضی از افرادی که به این حیطه ورود می‌کنند، مقصودشان از علم مباحثی با مبدا غربی است، این افراد در تعریف خود فقاهت و علوم‌شرقی را جزئی از علم نمی‌دانند. این قرائت از مفهوم علم، قرائتی مدرن است که در حوزه علوم اجتماعی می‌تواند غرب‌گرایانه مثل لیبرالیسم یا تکثرگرایانه مثل سوسیالیسم و قله‌هایش مارکسیسم و کمونیسم باشد. این نوع نگاه به علم در فضای مبارزاتی پیش از انقلاب و در میان مبارزان نیز مطرح شد، در آن مقطع وقتی صحبت از علم مبارزه برای ساقط‌کردن حکومت می‌شد، هیچ مکتبی به جز مارکسیسم به ذهن مبارزان خطور نمی‌کرد، زیرا در آن زمان جریان اسلامی نداشتیم که به‌طور مستقل حکومتی را سرنگون کرده باشد و خود دست به تشکیل حکومت اسلامی زده باشد. البته پیش از انقلاب اسلامی ایران در الجزایر جریانی مردمی با استعمار فرانسه درگیر بودند اما این جریان نیز در مبارزات خود متاثر از اندیشه‌های چپ بود، علاوه‌بر مسائل اندیشه‌ای، اقتضائات زمانی نیز در رشد تفکر چپ میان مبارزان موثر بود، زیرا در آن برهه جنبش‌های چپ‌گرایانه در چین و کوبا که معتقد بودند انقلاب به‌معنای علمی‌اش فقط با استفاده از تفکر چپ به نتیجه می‌رسد، توانسته بودند در مسیر مبارزاتی خود موفق شوند.
در چنین شرایطی سازمان مجاهدین خلق از دل جریان نهضت آزادی که جریانی با تفکر راست‌گرایانه است، متولد می‌شود. نهضت آزادی جزء اولین گروه‌هایی بود که به‌دنبال پیوند میان دین و قرائت‌های مدرن از علم رفت و مهندس بازرگان نیز در همین رابطه چهره شاخص این جریان بود، اعضای اولیه نهضت آزادی مانند مهندس بازرگان نگاهی محافظه‌کارانه با گرایش‌های لیبرالیسمی داشتند، وجود چنین نگاهی نیز معلول نزدیکی نسل اول نهضت به مصدق است، زیرا مصدق نیز در سیاست‌ورزی خود دارای این نوع نگاه بود، خب از یک‌جایی به بعد جوانان نهضت آزادی به این نتیجه رسیدند که با نگاه و اندیشه نسل اول نمی‌شود به مبارزه ادامه داد، خاصه اینکه حکومت پهلوی نیز در مواجهه با مخالفان دست به برخوردهای رادیکال می‌زد. درنتیجه این مواجهه حکومت، جوانان نهضت آزادی که از برخورد سیاسی در برابر رژیم شاه ناامید شده بودند دست به تاسیس گروهی رادیکال‌تر به اسم سازمان مجاهدین خلق زدند. بعد از تاسیس سازمان نیز اعضای آن سعی کردند مباحث‌شان را با نگارش کتاب در حوزه اقتصاد، انسان‌شناسی و... تئوریک کنند. اینکه امروز بخواهیم قضاوت کنیم سازمان مجاهدین خلق موفق بوده است یا نه، بستگی دارد به اینکه چه تعریفی از موفقیت داریم، اگر منظورمان از موفقیت کسب قدرت است، خب طبیعتا سازمان در این رابطه توفیقی نداشته است، اگر موفقیت را در میزان محبوبیت دسته‌بندی کنیم بازهم نیاز است شرایط سازمان مجاهدین خلق را در برهه‌های مختلف موردبررسی قرار دهیم، نمی‌شود سازمان را از ابتدا تا انتها در یک قالب خاص مورد بررسی قرار داد.

نسبت شهید چمران با این سازمان‌ها و تمایز اصلی او با این گروه‌ها چه بود؟

شهید چمران عضو نهضت آزادی بود و به‌شدت هم به بازرگان اعتماد و اعتقاد داشت، همچنین سوابق همراهی شهید چمران با امام موسی‌صدر برکسی پوشیده نیست، به همین علت نیز پیش از انقلاب بین ایشان و برخی یاران امام اختلافاتی وجود داشت. به‌عنوان مثال درگیری‌های چمران و جلال‌الدین فارسی خیلی جدی بود، حتی در ابتدای پیروزی انقلاب برخی گروه‌ها چمران را به‌عنوان شخصیتی که کارنامه مبارزاتی نداشته و عمده فعالیت‌هایش متمرکز به لبنان بوده است، مصداق اسلام آمریکایی می‌دانستند. اما چه چیزی باعث می‌شود چمران به این جایگاه برسد که امروز شما به‌عنوان روزنامه‌نگار از وی با احترام یاد کنید؟ چمران بعد از انقلاب وقتی دید حکومتی جدید با پرچم اسلام تشکیل شده، پای کار آمد، با وجود این هیچ‌گاه از ارادتش نسبت به مهندس بازرگان کاسته نشد و تا لحظه شهادت هیچ سخنی از چمران در نقد بازرگان شنیده نشد.
چون رهبر حکومت اسلامی امام بود، چمران به این نتیجه رسید که باید در خدمت ایشان باشد به همین جهت در ستاد جنگ‌های نامنظم نقش پررنگی ایفا کرد و تبدیل به چهره‌ مردمی حاضر در جنگ شد. فعالیت‌های چمران باعث شد بعدها وی نماینده امام در ستاد جنگ نیز بشود که خود این منصب باعث شهرت سیاسی ایشان درکنار شهرت اندیشه‌ای و عرفانی او شد.
ممکن است چمران مخالف برخی مواضع بازرگان بوده باشد اما خب برای او احترام قائل می‌شده و به دلیل مسائل مهم‌تر درحل مشکلات کشور، موضعی درمقابل بازرگان نمی‌گرفته. پس با چنین شرایطی می‌شود گفت چمران یک شخصیت فراجناحی بوده؟
نمی‌دانم چطور باید واژه فراجناحی را تعریف کنیم. ما باید تعریف واژه‌ای را داشته باشیم، بعد درمورد آن صحبت کنیم.

برای اینکه منظورم را درست منتقل کنم، برای تعریف واژه فراجناحی یک شخصیت را مثال می‌زنم. شخصیت شهید سلیمانی یک کاراکتر فراجناحی بود، این را در طیف مختلف و متکثر طرفداران ایشان هم می‌توان دید. از این حیث می‌توان گفت شهید چمران هم دارای همین شاخصه‌ فراجناحی بوده؟
ابتدا درباره شهید سلیمانی باید توضیح دهم ایشان در حلقه کرمان رشد کرده بود، بنابراین به مرحوم هاشمی‌رفسنجانی ارادت داشتند، اما بعدها که آیت‌الله خامنه‌ای به‌عنوان رهبر انقلاب انتخاب می‌شوند، به ایشان هم گرایش مضاعفی پیدا می‌کنند اما تا پایان عمر مرحوم هاشمی همیشه با احترام جدی‌ای از ایشان یاد می‌کرد. معنی‌اش این نیست که از ایشان گذر کرده باشد، اما شهید سلیمانی یک پله بالاتر از مرحوم هاشمی یعنی آیت‌الله خامنه‌ای را پیدا کرده بود. بنابراین نگاه شهید سلیمانی می‌شود زیرمجموعه نگاه آیت‌الله خامنه‌ای و این معنی‌اش این نیست که نقطه مقابل مرحوم هاشمی قرار گرفتند. قضیه مصطفی چمران هم در این چهارچوب قابل‌بررسی است و اتفاقا مثال خوبی زدید. درواقع اگر شما یادداشت‌های چمران و کتاب‌های مهندس بازرگان را بخوانید، در خیلی از مواضع نقاط‌اشتراکی داشتند. شما می‌دانید که چمران در لیست انتخاباتی نهضت آزادی بود و از همین طریق در مجلس اول هم وارد شد. در همین برهه زمانی، در جبهه مقابل، به علت همان اختلافاتی که بین نزدیکان یاسر عرفات و امام موسی‌صدر وجود داشت و همین اختلافات به ایران هم کشیده شده بود، چمران را خیلی نقد می‌کردند، حتی نهضت را نقد می‌کردند که چرا او را در لیست گذاشتید. از این مسائل که عبور کنیم، مساله اصلی این بود که چمران نماینده مجلس تهران و وابسته به نهضت آزادی بود، حتی عضو دولت موقت هم بود اما خودش را به اینها محدود نکرد. یعنی یک پیوند اصلی‌‌تر و بالاتری با امامت و زعامت امام‌خمینی(ره) برقرار کرد. این نکته‌ای است که نباید موردغفلت قرار بگیرد. یعنی او هیچ‌وقت آن پیوند قبلی‌اش را جدا نکرد، به این معنی که روبه‌روی ولایت قرار بگیرد. در تاریخ نهضت آزادی داریم کسانی را که پیوند بالاتر با ولایت را پاره کردند، مانند عباس شیبانی اما چمران همواره این پیوند را حفظ کرد. برهمین اساس، می‌توان از چمران به‌عنوان یک چهره‌ فراجناحی و حتی پرچم وحدت یاد کرد، به‌عنوان یک شهید ملی که هم گرایش به مباحث ملی داشته، هم گرایش پررنگ اسلامی داشته است. خیلی‌ها می‌خواهند به بهانه‌ها و بحث‌های مختلف این دو را از هم تفکیک و تفرقه ملی ایجاد کنند، اما شخصیت چمران نشان‌دهنده این است که یک فرد هم می‌تواند گرایش ملی داشته باشد، هم گرایش جهان اسلامی، هم به اسلام فقاهتی امام‌خمینی(ره) یک نگاه مثبت اینچنینی داشته باشد.

 

ما در این گفت‌وگو به بعد علمی شهید چمران خیلی اشاره‌ای نداشتیم. در پایان به این بپردازیم کسی که توانست علم را با دین پیوند بزند، در میدان عمل هم می‌تواند به بهترین نحو از علم و دین استفاده کند؟ این مساله درباره شخصیت شهید چمران چطور است؟

یک جمله خیلی پرتکرار وجود دارد که از مصطفی چمران نقل می‌شود، احتمالا شما هم شنیده باشید؛ می‌گویند تقوا از تخصص لازم‌تر است، آن را می‌پذیرم اما می‌گویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را می‌پذیرد، بی‌تقواست. این جمله ماحصل نگاهی ا‌ست که چمران به علم داشته، درواقع کسی که می‌خواهد مسئولیت بپذیرد باید تخصص حداقلی در آن مسئولیت داشته باشد تا بتواند درست به وظیفه خودش عمل کند. مصطفی چمران فارغ‌التحصیل یکی از بهترین دانشگاه‌های آمریکا بوده، فضای کاری در آنجا داشته، اما وقتی احساس می‌کند در جنوب لبنان به او نیاز است، همه آنها را رها می‌کند و با خانواده به آنجا می‌رود. اگر کمی از بحث‌های تئوریک فاصله بگیریم، شاید بد نباشد. مثلا یک اتفاق جالب این است که زیر آن بمباران و در فضای سختی که در جنوب لبنان وجود داشته، همسرش نمی‌تواند دوام بیاورد و از ترس جان فرزندان‌شان طلاق می‌گیرد و به آمریکا برمی‌گردد، اما فرزندش در استخر غرق می‌شود. نکته این است که نگاهی وجود دارد که فردی از یک جای امن دنیا می‌رود به سخت‌ترین جای دنیا اما روح و روانش در امنیت است. چرا؟ چون نگاه‌های عرفانی هم چمران داشته که حالا شاید نشود الان از موضع تاریخی روی آن بحث کرد. به‌هرحال، مدت زمانی‌که در لبنان حضور داشت، شاید خیلی به پختگی‌اش کمک کرد. بعد هم به مجلس آمد و متناسب با نیاز جامعه، سخت‌ترین کار به‌عنوان جنگ‌های چریکی را انتخاب کرد. می‌دانید جنگ چریکی با تجهیزات بسیار پایین و ایذایی است و احتمال ضربه خوردن و شهادت بسیار بالاست اما او خودش را در این معرض خطر قرار می‌دهد. این نکته است دیگر.
یک نکته پایانی هم خدمت شما عرض کنم، آن مقطعی که کشور به‌شدت درگیر دعواهای سیاسی داخل تهران است، او سنگر اصلی‌اش را مرزهای غربی ایران در جنگ ایران و عراق انتخاب می‌کند و توجه آنچنانی به آن درگیری‌های جناحی داخلی ندارد.

 

همین مساله که گفتید می‌تواند نقطه‌ اشتراک اصلی او با شخصیت شهید سلیمانی باشد، چون او هم به جای درگیری با جناح‌های داخلی، دفاع از ملت را انتخاب کرد.
بله، اگر ایشان به‌عنوان یک نیروی سیاسی صرف بود، دیگر آن کارکرد خودش را در جبهه و جنگ از دست می‌داد. بنابراین شما واکنش عجیبی در حزب از او نمی‌بینید. مثلا نهضت در آنجا حضور و نظر داشت اما او بحثش مبتنی‌بر این بوده که کشور در زمان جنگ است و باید این جنگ خاتمه یابد و این مساله برای چمران حائز‌اهمیت‌تر بود تا دعواهای داخلی یا ورود مستقیم او به‌عنوان فعال سیاسی. اگرچه به هرحال او نماینده مجلس بود و این را نمی‌شود نادیده گرفت، مواضع مختلفی هم داشت. اتفاقا چمران موضع‌گیری‌های سنجیده‌ای در فضایی که رادیکال بوده و خیلی از شخصیت‌هایی که خودشان را معتدل تعریف می‌کنند مانند حسن روحانی، داشته است. در آن مقطع چمران پرچمدار اعتدال بود و خیلی از این چهره‌های منتسب به اعتدالی رفتارهای تندی داشتند. نگاهی که او به حفظ ارتش داشت، مخالفش بود و برخوردهای شدید و تندی با کلیت ارتش می‌خواستند داشته باشند. جالب این است با اینکه خیلی از چهره‌های تندرو، روحانی بودند و سال‌های سال درکنار امام بودند اما امام در این فضا نگاهش، نگاه چمران را تایید می‌کند و می‌گوید ارتش باید به هر قیمتی حفظ شود و درنهایت اگر اصلاحاتی داشت، اصلاح شود اما ماهیت ارتش باید برای ایران حفظ شود. حالا شما فرض کنید خیلی از این فرماندهان ارتش شهید شدند و حتی در جنگ نقش‌آفرینی کردند. بنابراین چهره‌هایی مانند شهید چمران توانستند فضای کشور را معتدل نگه دارند.

ارسال نظرات

نام

captcha

نظر شما