فرضیه بدبینانه میتواند این باشد که حکمرانان چنین مسائلی را رو نگه میدارند تا آن مسائل اصلیتر در معرض دید و توجه قرار نگیرند. شاید برخی این گونه فکر کنند اما من تصور میکنم خیلی نگاه بدبینانهای است و قائل به فرضیه دوم هستم. فرضیه اندک بودن ظرفیت حکومت و به تبع آن ظرفیت حل مسأله نگاه راهگشاتری است.
حل مسائلی نظیر رفتن زنان به ورزشگاه نیازمند مجموعه اقداماتی نظیر: یک. طرح دقیق مسأله از همه ابعاد (فقهی، سازمانهای بینالمللی ورزش، حقوق زنان، آسیب اجتماعی و ...)؛ دو. گفتوگوی میان همه گروههای دخیل در این مسأله و در نتیجه شفاف شدن نیروهای اثرگذار بر مسأله؛ سه. روشن کردن همه گزینههای ممکن؛ چهار. ارزیابی تأثیر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی همه گزینهها؛ پنج. اولویتبندی منافع گروههای اجتماعی و منافع ملی در قبال مسأله؛ شش. اجماعسازی؛ و هفت. اعمال قدرت حکمرانی برای انتخاب گزینه مناسب و ختم مسأله است.
اگر دقت کنید مشاهده میکنید که نظام تصمیمگیری و حکمرانی به هیچ کدام از این اقدامات تن نداده است. جامعه حتی به دقت نمیداند مخالفان رفتن زنان به ورزشگاهها چه کسانی هستند و بر اساس چه مناسباتی اعمال قدرت میکنند و به مدت چند دهه یک مسأله را در جامعه ایرانی زنده نگه داشتهاند.
این چنین حکمرانیای فاقد ظرفیت حل مسأله است. مسأله این نیست که حکمرانی ظرفیت حل مسأله رفتن زنان به ورزشگاه و خاتمه دادن به آنرا ندارد و بین تیغ دو دم تن ندادن به قواعد بینالمللی ورزش و محروم شدن از صحنههای بینالمللی فوتبال و عوارض اجتماعی آن، یا استخوان لای زخم نگه داشتن این مسأله و تحمل پیآمد آن گیر کرده است. مسأله این است که همان ظرفیتهایی که برای حل مسأله رفتن زنان به ورزشگاه لازماند، با شدت و کیفیت بیشتری برای حل مسائل اقتصاد، سیاست خارجی، فرهنگی و اجتماعی هم لازم هستند.
کتاب ایران بر لبه تیغ را که برای ناشر میفرستادم اصرار داشتم کتاب با گفتار «ایران: جامعه مسائل حل نشده» شروع شود. آن گفتار به نظر خودم چهار عبارت کلیدی داشت:
یک. جامعه ایرانی از فقدان سرمایه اجتماعی و مرجعیتی برای خاتمه دادن به مسألهها رنج میبرد. (ص. ۲۷)
دو. کمتر نهادی از پس حل و فصل مسأله و ایجاد اطمینان از رفع علل موجبه مسأله یا معرفی عامل، و اطمینان دادن به جامعه برمیآید. (ص. ۲۸)
سه. باید مرجعیتی قادر باشد مسائل را ختم کند. این مسأله بیش و بزرگتر از خود مسائلی است که برای جامعه به صورت دورهای پیش میآیند. (ص. ۲۹)
چهار. در جوامع امروزی وقوع رویدادهای ناخوشایند طبیعی است. غیرطبیعی آن است که جامعه نتواند به حل مسأله اعتماد کند. (ص. ۳٠)
مسأله رفتن زنان به ورزشگاه و دهها مسأله بزرگتر و بسیار مهمتر ایران امروز درگیر فقدان یا اندک بودن ظرفیت حل مسأله و همین چهار خصیصهای هستند که ایران را به جامعه مسائل حل نشده مبدل ساختهاند. تداوم این مسألههاست که کار را به پاشیدن اسپری فلفل به چشم زنان این سرزمین میکشاند.
پرسش بزرگتر از رفتن یا نرفتن زنان به ورزشگاه، پرسش از ظرفیت حل مسأله در حکمرانی برای کاستن از دردهای جامعه مسائل حل نشده است. تمرین ساختن ظرفیت حل مسأله و ارتقای کیفیت حکمرانی از همین مسألههای کوچکتر شروع میشود.
* جامعهشناس