او درباره نقاط قوت فیلم گفت: «یکی از نقاط قوت فیلم این است که بهزاد نعلبندی، کارگردان اثر خود را از دوگانه من و دیگری خارج کرده است یعنی منِ مخاطب هرگز احساس نکردم که کارگردان سعی دارد بگوید که یک دیگریای هست که مورد ظلم واقع شده و حرفهایی برای گفتن دارد که من میخواهم بهگوش بیندگان اثرم برسانم. در حقیقت، سازنده این مستند انیمیشن صادقانه و بدون توسل به نگاه بالا به پایین و یا برعکس، سعی میکند صدای زنان کارتنخواب را بشنود و بیکم و کاست به گوش دیگران برساند.»
مدیر نشر رسن با بیان اینکه به نظر میرسد بهزاد نعلبندی در «کاغذپارهها» نقش امانتدار را ایفا کرده است، گفت: «کارگردان در این اثر قهرمانی نیست که بخواهد نتیجه کشف خود را با تحلیلهای روانشناسانه و جامعهشناسانه به گوش ما برساند، بلکه او امانتدار صداها است و برعهده خود میبیند که بیکم وکاست آن را در اختیار بیننده قرار بدهد و به گوش او برساند.»
او ادامه داد: «در حقیقت فیلمساز صدای انسانهایی که همواره انکار میشوند و ما هم بسیار شنیدهایم که این بخش جامعه انکار شدهاند را به گوش ما میرساند، اما مزورانه فریاد نمیزند که اینها رها شدهاند و باید برای آنها کاری کرد. بهجایش نمایش و ارائه خود، ما را در مقابل این صداها مینشاند و ما را نه با چهره آنها، بلکه با خودمان روبه رو میکند.»
او با بیان اینکه به عنوان یک بیننده میتوان «کاغذپارهها» را خشن تلقی کرد، گفت: «این خشن تلقی شدن مقصودی نبوده است که فیلمساز با جلوههای ویژه، نورپردازیهای خاص، چیدمان صحنه و...آن را پیش ببرد، بلکه ناشی از مواجهه مخاطب است با صداهایی که صادقانه و بیپیرایه صحبت میکنند. این فیلم منِ مخاطب را میترساند، به گونهای که وقتی از سالن نمایش بیرون آمدم، احساس کردم اتفاقی درون من رخ داده است؛ اتفاقی که اصلا چیز خوبی نیست! منظورم این نیست که بعد از دیدن فیلم، از اطرافم وحشت کرده باشم، بلکه از خودم ترسیدم چرا که همواره فکر میکردم آدمی هستم مراقب و متوجه دردمندی آدمها. تصورم این بوده است که به اطرافم توجه دارم و در حوزه اجتماعی از دستورهای اخلاقی روشن و غیرقابل تخطی پیروی میکنم، اما مشخصا در این فقره غفلت کرده بودم.»
الهی با بیان اینکه این مستند انیمیشن به نوعی مواجه انسان با ترسهای خود است، گفت: «شاید بتوان گفت کارتنخوابها نه تنها بیمار نیستند بلکه حتی عامل بیماری هم محسوب نمیشوند! این افراد محصول و نشانه بیماریهای بزرگتر و عمیقتری هستند. همانطور که انسان در برابر نشانههای بیماریهای خود، اغلب، شیوه انکار را پیش میگیرد (و معمولا تا وخیمشدن بیماری از مراجعه به طبیب سر باز میزند) درباره جامعه هم چنین وضعیتی حاکم میشود. یعنی آحاد جامعه ابتدا بیماری اجتماعی دامنگیر را انکار میکنند و تا حد ممکن از آن حرف نمیزنند. مسئولان هم در چنین مواردی با بهانههای مختلف گوش و چشم خود را بر نشانهها میبندند و وقتی این عارضه وسعت میگیرد با طرحهای ضربتی سعی میکنند تا بدن اجتماع را جراحی کنند، چنان که با تاولها و دملها میکنند یا با سرطان. در ماجرایی که بهانه ساخت «کاغذپارهها» شده نیز میبینیم که صیانت از شهر با افرادیست که از ظهور بیماری میترسند و متوسل میشوند به نوعی دوگانهسازی که عاقبتش هم روشن است.»
او در پایان با اشاره به موسیقی متن این مستند انیمیشن گفت: «موسیقی «کاغذپارهها» را بهاین دلیل دوست داشتم که نیروی تحمیلگری در آن وجود نداشت، به دنبال برجسته کردن عواطف نبود و احساسات مخاطب را دستکاری نمیکرد فقط محملی برای اینکه فضاها بهتر شنیده و دیده شوند، بود. در حقیقت در هیچ قسمتی از این فیلم موسیقی به دنبال هولناک و دراماتیک کردن واقعه و رازآلود و اشکآلود کردن آن نبود.»