مأموران در پی اعلام مفقودشدن این مرد تلاش خود را برای یافتن او آغاز کردند تا اینکه خبر رسید جسد مرد میانسالی در بیابانهای پاکدشت پیدا شد که خونین روی زمین افتاده بود. مأموران به آن محل رفتند و جسد را که جای ضربات چاقو روی بدنش نمایان بود، به پزشکی قانونی منتقل کردند. بعد از آزمایشهای لازم و تشخیص هویت مشخص شد جسد متعلق به همایون است که چندی پیش همسرش اعلام مفقودی کرده بود.
بهاینترتیب خانواده مقتول به پزشکی قانونی رفتند و بعد از تأیید و شناسایی جسد، به مأموران گفتند همایون روز حادثه با خودروی پراید از خانه خارج شده بود اما از خودرو خبری نیست و نمیدانند چه اتفاقی افتاده است.
همسر همایون به مأموران گفت: شوهر من با کسی دشمنی نداشت و دعوا و درگیری هم نداشتیم. ما به کسی هم بدهکاری نداشتیم. شوهر من مرد سالمی بود. او برای زندگی بچهها خیلی تلاش میکرد و اگر من بچههای موفقی دارم، بهخاطر تلاش شوهرم است. من اطمینان دارم شوهرم قربانی یک سرقت شده است.
بعد از این توضیحات و ثبت پلاک خودرو، پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد تا اینکه خودروی مقتول در یکی از خیابانهای ورامین شناسایی و راننده آن بازداشت شد. مرد جوان به پلیس آگاهی منتقل شد و از سوی بازپرس پرونده مورد بازجویی قرار گرفت. او مدعی شد خودرو را درحالیکه در خیابانی پارک شده بود، سرقت کرده و نمیداند برای راننده چه اتفاقی افتاده است.
با وجود انکارهای متهم، مدارکی علیه او به دست آمد و این مرد بالاخره در بازجوییهای فنی لب به اعتراف گشود و به قتل راننده با انگیزه سرقت اقرار کرد. او ادعا کرد مقتول را با همدستی یکی از دوستانش به قتل رسانده است.
با ثبت اظهارات متهم، تلاش برای دستگیری همدست او ادامه داشت اما روند تحقیقات نشان داد او دروغ گفته و خودش به تنهایی مرتکب قتل شده است و برای اینکه راه فراری از مجازات داشته باشد، چنین ادعایی را مطرح کرده است.
پرونده بعد از کاملشدن تحقیقات به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و بعد از تعیین شعبه در وقت رسیدگی روی میز هیئت قضائی شعبه پنجم دادگاه قرار گرفت. با اعلام رسمیت جلسه دادگاه، کیفرخواست علیه متهم خوانده شد.
در جلسه دادگاه فرزندان مقتول که سه دختر بودند، یکبهیک در جایگاه ایستادند و درحالیکه بهشدت ناراحت بودند، گفتند: با مرگ پدرمان زندگی بهشدت برای ما سخت شد. ما سه دختر بودیم و کار نمیکردیم و هر سه درس میخواندیم. پدرمان خرج تحصیل ما را میداد تا برای خودمان کسی بشویم. ما یک خانواده خوشبخت بودیم که همیشه در کنار هم بودیم. پدرمان مردی زحمتکش بود و بسیار از ما حمایت میکرد. او در دو شیفت کار میکرد، حالا که پدرمان نیست زندگی ما بهشدت تحت تأثیر قرار گرفته است، حتی در مخارج روزمره دچار مشکل هستیم. متهم پدرمان را از بین برد و ما را دچار مشکل کرده و برای همیشه داغدارمان کرده است، باید تقاص کاری را که کرده پس بدهد.
در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت و اتهام قتل را قبول کرد. او در توضیح ماجرا گفت: سالها گرفتار اعتیاد بودم و شغل مناسبی نداشتم. گذران زندگی برایم سخت بود، به همین دلیل به فکر سرقت افتادم و چند بار موبایلقاپی کردم. من دزد بزرگ نبودم و دلهدزدی میکردم. تا اینکه روز حادثه ماشین سرقت کردم. آن روز بعد از کشیدن مواد در حال خودم نبودم که تصمیم گرفتم این بار یک خودرو سرقت کنم. برای انجام نقشه کنار خیابان ایستادم تا اینکه خودروی پراید جلوی پایم ایستاد و سوار شدم. در صندلی عقب نشسته بودم و راننده مشغول رانندگی بود. در مسیر به خیابان خلوتی رسیدیم. همانجا وقتی فرصت را مناسب دیدم، راننده را تهدید کردم که توقف کند و از ماشین پیاده شود. او وقتی متوجه شد قصد سرقت دارم، مقاومت و فحاشی کرد. همین باعث درگیری شد و باهم گلاویز شدیم. به خاطر داد و فریادهای او ترسیدم مأموران بیایند و دستگیر شوم. به همین خاطر از ترس چاقویی را که همراه داشتم، بیرون آوردم و یک ضربه به او زدم. او خونین روی زمین افتاده بود و سپس من خودروی او را سرقت و فرار کردم.
متهم در آخرین دفاع گفت: باور کنید قصد کشتن مقتول را نداشتم. او میخواست با فریادهایش مأموران را خبر کند تا مرا دستگیر کنند. از آنجایی که مواد کشیده بودم، در حال خودم نبودم که دست به چاقو شدم و ناخواسته مرتکب قتل شدم. حالا درخواست گذشت دارم و از اولیای دم میخواهم مرا ببخشند.
سپس وکیلمدافع او در جایگاه قرار گرفت و خواستار بخشش موکلش از سوی اولیای دم شد. در پایان هیئت قضات برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.