بنام او که مهر را آفرید و مهربانی را، و خود مهربانترین است
به گزارش افرنگ خبر
سلام.
این مطلب رو هم از زندگی خصوصی عزیز آقا بشنوید!
اگر داستانهای عزیز آقا رو پیگیری کرده باشید، می دونید که همه چیزعزیزستانی ها وبهخصوص عزیز آقا، با ما فرق داره؛ حتی دعوا کردن ایشون.
اما مثل همه جای این کره خاکی، بین زوج های عزیزستانی هم گاهی اختلاف به وجود میاد، و بعضی وقتها هم خانم های خطه عزیزستان مثل همه خانم ها، در شرایطی هستند که باید توسط مردان عزیزستانی به خوبی درک بشه. یکی ازاین روزهای خیلی معمولی، عزیز آقا مثل هرروز، بعد از اینکه از خواب بیدار شد و راز و نیاز خودش رو با خدای خودش انجام داد، تو تاریکی های صبح رفت و نان داغ خرید. اسباب صبحانه را هم آماده کرد و خیلی آروم عزیز خانم رو از خواب بیدار کرد؛ اما عزیز خانم اعتنایی نکرد و از خواب بیدار نشد. عزیز آقا عزیزک و عزیزچه را از خواب بیدار کرد. صبحانه اونها رو داد و روانه مدرسشون کرد. چون عزیز خانم مثل روزهای دیگه به موقع از خواب بیدار نشده بود، عزیز آقا از سرویس اداره خودش جا مونده بود و این باعث شد خیلی عصبانی بشه؛ عزیزآقا با تمام عصبانیت رفت بالای سر همسرش و گفت عزیزخانم صبحانه بچه ها را دادم و رفتن مدرسه، هنوزهم بیدارنمیشی؟ جوابی نشنید.
این بار، عزیز آقا با دلخوری بیشتر، اتاق خواب رو ترک کرد و در اتاق رو خیلی آروم بست. برگشت به آشپزخونه، یک سینی براشت و یک صبحانه دونفره درست کرد، و برد داخل اتاق مجدداً عزیز خانم رو صدا کرد و آرام...
اما نوازش هم عزیزخانم را از خواب بیدار نکرد. غلتی زد و بدون اینکه چشمش را باز کند، پتو را روی سرخودش کشید و دوباره به خواب عمیق رفت. عزیز آقا تنهایی صبحانه را خورد و با دلخوری تمام رفت دفترچه گلداری را که توی آشپز خانه بود برداشت و شروع کرد به نوشتن تمام این ماجرا؛ دلتنگی خود را همراه با دلگیری اش از رفتار امروز عزیز خانم تو دفتر گلدار یاد داشت کرد. و درها را آرام بست و رفت. همیشه عادت عزیز آقا این بود که، مواقعی که از عزیز خانم دلگیر میشد تو اون دفتر گلدار می نوشت و عزیز خانم بیدار می شد، می خوند و براش تو همون دفتر جواب می نوشت .
اون روز، عزیز خانم قبل از اینکه دفتر گلدار را بخونه و جوابی بنویسه اول به محل کارعزیز آقا زنگ زد و پشت تلفن کلی از رفتار خودش پوزش خواست .
عزیز آقا هم تشکر و عذر خواهی کرد بخاطر اینکه این موارد را نتوانسته خوب تحمل کند و مجبور شد یادداشت بگذارد و شب هم با یک دسته گل به منزل رفت.
راستی دعوا های ما چقدر با دعوا های عزیزستانی ها شباهت دارد؟!
مهربان باشید
عزیزآقا
به قلم جلال عطار زاده
ویراستار فاطمه کراری
کلید واژه
ارسال نظرات