به گزارش افرنگ خبر /بنام او که مهر را آفرید و مهربانی را و خود مهربانترین است
سلام نمی دونم این قصه سر کار رفتن عزیز آقا چه مشکلی داره که نوشتنش خود منو کلی سر کار گذاشته سرتونو درد نمیارم ولی بدونید این سومین باری هست که این داستان بلند بالا رو مینویسم اما نتونستم ارسالش کنم امیدوارم این باربه مساله ای برخورد نکنه .
توی دفتر کارم نشسته بودم و داشتم به این و اون زنگ میزدم تا برای عزیز آقا یک کاری پیدا کنم شماره امیر یکی از دوستانم که تو مجله فیلم کار میکنه رو گرفتم تا از اون خواهش کنم تو مجله خودشون یک کاری براش جور کنه . الو امیر جان سلام.... و بعد از صحبت های متفرقه یه جوری رفتم سر اصل مطلب و شروع به توضیح ، خواهش و درحال التماس کردن بودم که عزیز آقا در زد و وارد اتاق کارم شد من هم با سرو کله و حرکات صورت به اون خوش آ مد گفتم و از اونطرف هم صحبت هام با امیر ادامه میدادم ....
به عزیز آقا تعارف کردم بشینه رو صندلی و راحت باشه او هم با ایما و اشاره به من حالی میکرد که من راحت باشم .
عزیز آقا کت اتو کردش رو درآورد و خیلی مرتب روی دسته صندلی انداخت و نشست .
بعد با یک آرامش خاصی پای چپ رو رو پای راست انداخت و انگشتهای دستش رو تو هم جوری گره زد که زانوش فرار نکنه .
من مشغول ادامه التماس و خواهش بودم که کم کم عزیز آقا متوجه شد بحث و اسرار من در رابطه با کار برای خودش هست هرچه من بیشتر ادامه میدادم احساس میکردم عزیز آقا هم بیشتر بر افروخته میشه دیگه گرمای صورتش رو داشتم تو سرخی گونه هاش میدیدم زود حرف هامو جمع و جور کردم و از امیر قول گرفتم که حتما یک کاری براش انجام بده .
گوشی رو گذاشتم و تا خواستم موضوع رو عوض کنم زود تر از من عزیز آقا شروع به صحبت کرد
و مثل باز پرس ها که با یک مظنون روبرو شده باشن چشم هاش رو ریز کرد و گفت ببینم برای من
خودتو تو زحمت انداختی ؟ بادی در قب قب انداختم و دوتا دستامو رو دسته های صندلی تکیه دادم و در حالی که داشتم خودمو جابجا میکردم گفتم نه بابا چه زحمتی شما بیش از اینها برای ما ارزش داری و خواستم ادامه بدم که عزیز آقا حرف من رو قطع کرد و گفت نمی خواد زحمت بکشی من همونجور که تو عزیزستان برای خودم کار انتخاب کردم اینجا هم انتخاب میکنم، گفتم عزیز آقا هر کاری پیش اومد قبول کن ماکه بچه تهرون هستیم نمیتونیم هر کاری که دوست دایم انتخاب کنیم و میگردیم بینیم چه کاری پیدا میشه میریم سر همون کار اونوقت شما چطور...
هنوز حرف من تموم نشده بود که گفت ما تو عزیزستان یک شناسه کاری داریم که با اون برای خودمون کار انتخاب میکنیم گفتم چی ؟ عزیز آقا برگشت و از تو جیب بقل کتش که یک کارت در آورد خیلی مثل کارت تبریک بود اما زخیم تر خودمو باصندلیم سر دادم طرفش که اون دستشو دراز کرد و اون چیزی که میگفت شناسه کاریه به من داد و من هم مشغول ورنداز کردن اون شدم توش یک سری تاریخ و چیزهای با امضاء و مهر نوشته شده بود گفتم یه توضیح بده
این چیه ؟ عزیزآقا شروع به تعریف کرد که : توی عزیزستان وقتی درس ما تموم میشه مثل همین دبیرستان شما به ما مدرک نمیدن تا یک دوره کار آموزی رو با موفقیت بگذرونیم و مشغول به کار هم بشیم و بعد اون مدرک پایان تحصیل رو به ما میدن و اگر در بین کار از اون کار خوشمون نیاد میتونیم بریم و تو ساعات بی کاری یک دوره کار آموزی دیگه ببینیم و اگر قبول شدیم و مدرک اشتغال گرفتیم میتونیم کار خودمونو عوض کنیم و کار دیگری رو شروع کنیم
و هر کسی میتونه دوره های مختلفی رو ببینه و تمام این آموزش ها تو شناسه کاری ما با ذکر مقدار آموزش و مقدار اشتغال در هر کاری درج میشه و اگر خواستیم به دانشگاه هم بریم به شکل نیمه وقت میتونیم مشغول به همون کار باشیم و اگر در طی تحصیل در دانشگاه بخواهیم باز میتونیم شغلی مرتبط با رشته تحصیلی خودمون انتخاب کنیم که اون هم مستلزم گذراندن یک دوره کار آموزی هست .
عزیز آقا کمی اومد جلوتر و با انگشت یک چیزهای رو تو این شناسه کاری نشون من داد و گفت ببین من الان پنج دوره آموزشی دیدم و علاوه بر زبان عزیزستانی دو زبان دیگه هم میدونم .
من کمی مکث کردم و شناسه کاری عزیز آقا رو دادم بهش .
عزیز آقا گفت فقط تو یک لطفی کن آدرس مرکز کاریابی تو تهران رو به من بده خودم کار مورد علاقه ام رو انتخاب میکنم .
من هم شماره ۱۱۸ رو به عزیزآقا دادم که از اونجا تلفن اداره کار یابی رو بگیره ( اصلا نمی دونستم تو تهران داشتیم یه همچین اداره ای یا نه)( ۶۶۹۸۰۳۷۰ -۵۵۲۴۸۰۱۱-۴۴۲۶۶۷۲۳ شماه های اداره کار یابی)
عزیز آقا خدا حافظی کرد و با لبخند همیشگی از چار چوب در بیرون رفت .
و من رفتم تو فکر این شناسه کاری و مسایلی که اغلب ما برای پیدا کردن کار تو تهرون با اون درگیر هستیم
با خودم گفتم .... همون چیز های رو که شما پس از خوندن این قصه به اون فکر کردید .
من مواقعی که افسوس میخورم و ناراحت میشم میرم یک چیپس می خرم با یک نوشابه و تنهایی میشینم چیپس مخورم و به همون موضوع که فکرم رو مشغول کرده فکر نمی کنم ، خیلی برای آرامش پیدا کردن خوبه این چیپس خوردن راستی این رو هم بگم مهم نیست که چیپس از چه کار خونه ای باشه مهم اینه که ترد باشه تا وقتی بین دندوناتون میزارین و خردش میکنین صدا بده و فکر کنین که این همون مشکلاتی هست که دارید خردش میکنید البته بگذریم که ممکن کلسترل خونتون رو بالا ببره اما در عوض از خیلی روشهای دیگه بهتره نا گفته نمونه از این روش هم بهتر هست تجربه هاتونو برای من بگید شما وقتی ناراحت بشید چطور خودتونو آروم میکنید
راستی یادم رفت بگم که فردای اون روز عزیز آقا از محل کارش به من زنگ زد و خیلی تشکر کرد و گفت کاری رو که میخواستم پیدا کردم . شکر خدا
تا قصه دیگر خدا حافظ
کلید واژه
ارسال نظرات