امروز : یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ - 03:01

Afrang Khabar

1401/6/3 3:1

نویسنده رمان «معنای برج بابل» گفت: افسانه اصلی برج بابل در سفر پیدایش تورات علت پیدایش زبان‌های مختلف است.

لنگر نوح در دستان مونتسکیو

به گزارش افرنگ خبر / داستان تلاش کرده‌ است تنهایی جانکاه انسان در زمانه‌ی ما و خصوصاً در دوران همه‌گیری بیماری کوید نوزده را به تصویر بکشد، و البته که جانکاهی وقتی معنا می‌دهد که به نتیجه و گشایشی دست پیدا نکنیم. هرگونه سختی و رنجی که در نهایت به گشایش و موفقیتی ختم شود، به خاطره‌ای پیروزمندانه بدل خواهد شد و در این صورت آن رنج و سختی‌ها رنگ می‌بازد.

افسانه اصلی برج بابل در سفر پیدایش تورات علت پیدایش زبان‌های مختلف است. پس از طوفان بزرگ، مردم (اشاره به فرزندان نوح و قبائل آن‌ها است) به سمت شرق حرکت کردند و به بابل رسیدند و توافق کردند که برجی بلند بنا کنند تا به بهشت برسند. خدا پایین آمد و زبان آنان را مختلف گرداند تا حرف همدیگر را نفهمند و آنان را در زمین پراکنده ‌ساخت. انسان‌ها به سبب کمبود جا پراکنده شدند و به‌جاهای دورتر رفتند، ازاین‌رو و برای جلوگیری از چند دسته‌گی این برج بلند را ساختند تا همبستگی خود را از دست ندهند.

داستان بلندِ «معنای برج بابل» نوشته‌ی امیر خداوردی با دو فصل «پیش از واقعه» و «پس از واقعه» شبکه‌ای درهم‌تنیده از قصه‌هاست که با روایت پدری شروع می‌شود که در همه‌گیری کرونا به شهرک تازه‌سازی دور از زن و دخترش اسباب کشیده؛ او همسایه‌ی پیری دارد که به هم بد بینند. رمان از یک روز معمولی، با پخت یک وعده‌ی معمولی و با این تک‌گویی درونی شروع می‌شود: «چه کسی می‌دانست تخم‌مرغ‌دزد قاتل می‌شود.» ص ۱۱

راوی گیاهخوار است و به توصیه‌ی دکتر تخم‌مرغ را به‌اجبار به رژیم غذایی خود اضافه کرده. داستان در ابتدا با ضرب‌آهنگ آهسته‌ای شروع می‌شود، به سگ ولگردی به اسم «مونتسکیو» در بخش دو می‌رسد.

«مونتسکیو مثل باقی سگ‌ها نبود، حرکت کردنش، نشستن، بلند شدنش به‌قدری باوقار و آرام بود که آدم را یاد مونتسکیو می‌انداخت. فیلسوف فرانسوی سده‌ی ۱۸ میلادی: متواضع، اتوکشیده، اشرافی سیاه و از زیر شکم تا بالای ابرو سفید.» ص ۱۴

بنیان‌گذاران این جهان مدرن

امیر خداوردی دلیل هم‌نامی سگی ولگرد را با فیلسوف و نویسنده‌ی کتاب «روح‌القوانین» که فصل دوم را با او شروع کرده، می‌گوید: مونتسکیو یکی از بنیان‌گذاران فلسفه‌ی سیاسی به معنای امروزین است یکی از متفکرینی که می‌توان با اطمینان گفت در ساختن جهانی که امروز در آن به سر می‌بریم سهم قابل‌توجهی دارد. او در کتاب نامه‌های ایرانی نظام پادشاهی فرانسه را به انتقاد می‌گیرد، و در روح‌القوانین به تفکیک قوا و نحوه‌ی مدیریت کشور می‌پردازد.

مونتسکیو البته به پادشاهی مشروطه معتقد بود اما مسیری که ایجاد کرد در جایی که ما زندگی می‌کنیم به چیز غریبی منتهی شد. با کم‌رنگ شدن و از میان رفتن استبداد پادشاهی، مفهوم دولت و ملت پدید ‌آمد و با تقویت جایگاه قانون، مرام‌های قومی و گروهی کم‌رنگ ‌شد. این دگرگونی‌ها فردیت انسان را در مقابل مصالح و منافع قبیله و گروه تقویت کرد اما جایی که دولت‌ها از همه‌ی امکانات برای پیشبرد اهداف خود بهره بردند و فرد در برابر قدرت بی‌حد دولت‌ها تنها و ناچیز به نظر رسید، جایی که همه‌چیز حتی معنویت در خدمت مقاصد دولت‌ها قرار گرفت، در چنین جایی زندگی از همیشه بی‌معناتر شد.

جهان امروز فواید بی‌شماری دارد و سطح رفاه عمومی و کیفیت زندگی در آن قابل قیاس با دوره‌های پیشین نیست اما در جایی که ما زندگی می‌کنیم علاوه بر بی‌معنایی و فردیت با مشکلات دیگری نیز دست‌به‌گریبانیم: دولت‌ها دیگر خود را نسبت به مشکلات آحاد ملت مسئول نمی‌دانند. مصالح دولت‌ها چیزی جز مصالح ملت‌ها شده است و افراد ازهرجهت تنهاتر شده‌اند: از جهت معنوی، از جهت اجتماعی و سیاسی، و از جهت اقتصادی. این است که ناخودآگاه آدم به یاد بنیان‌گذاران این جهان مدرن می‌افتد، و چه کسی مناسب‌تر از مونتسکیو که کتابی به نام نامه‌های ایرانی هم نوشته است.

لنگر نوح در دستان مونتسکیو/ رمانی راوی رنج‌ها و کورسوهای امید روزگار ما

 

ارسال نظرات

نام

captcha

نظر شما